داری خوش می آیی ، صدای قدمهای نازنینت داره میاد ، منتظرت هستم ، معذرت میخوام که کمی دیر رسیدم به مقدمتون ، داشتم خونه رو مرتب میکردم ، شمع ها روشنه ، بوی عود توی خونه پیچیده و بلاگر و بقیه هم پنجشنبه ایها خیلی خوشحالن ، شادی آمدنت ، حسِ بودنت ، لمسِ لحظاتت ...واو چقدر خوبم الان !
اینم یه مدل دوست داشتنه :
دوستت دارم ، نه بیشتر از خودم !
میخواهمت ، تا جایی که آرامشم دهی !
صداقت دارم تا درستی ازت میشنوم !
محبت میکنم در قبال مهربانیت !
آزارم دهی ، فقط میروم !
شادت میکنم ، اگر خوشحالم کنی !
دستهایت را رها نمیکنم تا خودت آنها را عقب بکشی !
میبخشمت اگر اشتباهت را تکرار نکنی !
احترامم را خواهی داشت حتی اگر نباشی !
حتی با جدایی ، خوبی هایت را فرآموش نمیکنم !
بهترین هدیه را اعتماد میبینم !
***
پس کی بریم شمال؟ حالا تا اونورِ کندوان هم بریم شمال محسوب میشه، اصلا همون جاده چالوس را هم بریم انگار نصفه نیمه تا شمال رفتیم !