بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

ناهار جمعه بلاگر !

توصیه میکنم ، کسائی که ناراحتی قلبی یا عصبی دارن این فیلم را نبینند ، غذای خاص بلاگر (البته در نحوه پخت ) ، بهمراه چلو کره و گوجه تفت داده شده در قابلمه ، هر چی هم میگید به خودتون میگید ! (لبخند)

دانلود فیلم ناهار بلاگر ، امیدوارم نوش جونش بشه !

روان باش !

وقتی دلت مرداب نباشه و روان باشه ، اگر بخوای هم نمیتونی کینه را تو خودت نگه داری ، فکر کنید که روحتون یه جویبار زیباست  و هر چیزی هم که ناراحتش میکنه را با خودش میبره و دیگه حتی نمیتونی ببینیش و به یاد بیاری ، نه بخاطر کسِ دیگه ای ، بخاطرِ آرامشِ خودت ،  روان باش !

گفتگوی عاشقانه با 5 شنبه !

بهش میگم پاشو جاروبرقی بکش ، همونجور که داره تلویزیون نگاه میکنه ، میگه ععععه من هفته ای یه روز میام ، 6 روزشو خودت هستی ! یعنی میخواستم ... گفتم 5 شنبه جان به اندازه همون یه روزت حدود 2 متر مکعب جارو بکش ، پشت چشم نازک میکنه ، میگه آخه دلت میاد؟ میگم آره میاد ، بلند شو ببینم ! (قسمتی از گفتگوی عاشقانه بلاگر و 5 شنبه ) دیگه بقیشو نمیگم ، الان داره جارو میکشه و من دارم تلویزیون نگاه میکنم و یه چای زعفرونی میخورم ، اصولا چای طعم دار دوست دارم ! (لبخند)

دارم اینو گوش میکنیم ، البته 5 شنبه داره غر میزنه ولی با یه کباب تابه ای و چلو کره و گوجه  از دلش در میارم !

با اون آهنگ بلند شدم و جارو را از دستش گرفتم ، اشک تو چشاش جمع شده ، میگم چی شده 5 شنبه ...

البته بعد اینکه آرومش کردم ، دوباره باز جارو میدم دستش و میگم دوست داشتن دو طرفه میبایست باشه ! (لبخند)

***

مقدمات ناهار 5 شنبه بلاگر

***

اینو گوش میدم و آشپزی با حرکات ایروبیک ، چه شود؟ ! (لبخند)

***

پنجشنبه اومده آاشپزخونه داره با دستاش بازی میکنه و میگه بلاگر منو ببخش ! میگم برای چی؟ میگه میترسم ناراحت شده باشی و  از کباب تابه ای خوشمزت ندی بخورم ! یعنی این 5 شنبه آخر شکموییِ !  البته من از کسی که خوب غذا میخوره خوشم میاد ، گاهی وقتی برا 5 شنبه غذا درست میکنم و اون میخوره ، و میبینم خوشش آمده و داره با اشتها میخوره ، بیشتر از غذا خوردن خودم لذت میبرم!

***

وقتی برای زندگیمون میشینیم و یه مسیر ترسیم میکنیم و پیش خودمون میگیم خوشبختی و شادی و خوشحالی یعنی فقط این ، نمیگم خوب نیست ولی ممکنه تنها راه خوشی همون مسیر نباشه ، اگه اون نشد فکر نکنید که شادیهای دنیا تموم شده و دیگه بهش نمیرسید ، دنبال یه راه دیگه باشید ، برای خوش بودن دل ، آرامش ، حس خوب داشتن ، راه زیاده !

یکی با ورزش ، یکی با ادامه تحصیل ، یکی با سفر ، یکی با پیدا کردنِ یه کارِ خوب ، یکی با یه دوست خوب ، یکی با یه فنجون چایی خوش عطر و یه نون خامه ای (لبخند)  و ... میتونه به خوش بودن برسه .

***

خب میبینم یواش یواش همنشین های گرامی از خواب نیمروزی دارن بیدار میشن و میرن زیر کتری را روشن میکنن که چایی بذارن یه موقع خدای نکرده سردرد نگیرن ! (لبخند)

***

پنجشنبه وقتی میخوابه جالبه ، کلا از خواب که بیدار میشه نمیشناسمش ، یه بار بعد خواب از اتاق که آمد بیرون ، فکر کردم  انیشتین آمده خونه ما خوابیده ! از بس موهاش بعد خواب هر کدوم به یه سمت پرواز میکنه !  توصیه میکنم بعد خواب همینجوری جلوی همسر گرامی ظاهر نشید ، رحم کنید، یه دستی به سر و گوشتون بکشید بعد مشاهده شوید ، بگذارید خاطره خوشی که از شما داره ، همینجور بمونه!

***

از 5 شنبه میپرسم موقعی که میری تا هفته بعد کجا میمونی؟ میگه یه قصر بزرگه متعلق به روزهاست ، بالای ابرا ، میریم اونجا ، با روزای دیگه هستیم و هر روز یکیمون نوبتشه و میاد پایین پیش آدما ، میگم خب حوصلتون سر نمیره این همه سال ؟ میگه دلت که خوش باشه ، حوصلتم سر نمیره ، میگم دل شما به چی خوشه؟ میگه به دیدنِ شما و بقیه 5 شنبه ایها ، میگم چه خوب ، دلِ خوش و انگیزه های خوب ، نتیجش میشه یه 5 شنبه یا یه روزِ شاد و زیبا !

***

دارم اینو گوش میکنم با یه فنجان چای دارچین

***

برای نوشتن یه داستان ، کشیدن یه نقاشی ، نوشتن یه شعر یا ترانه و موارد مشابه ، رویاپردازی چیزِ خوبیه !

برای مسائل منطقی زندگی ، از دیدِ من نه !

دنبال یه کار هستی ، با کسی آشنا شدی ، میخوای خونه یا ماشین بخری یا مسائلی که در زندگی واقعی و منطقی مصداق داره ، برای اینا بشینی تصور و خیال بکنی و توی ذهنت یه رویای زیبا بسازی ، بعدا که در آن حد رویاتون ، بهش نرسی ، دچار سرخوردگی و یاس میشی و اگر به مقداری از رویاتون هم برسید ولی کمتر از آن تصوراتتون باشه، بهتون نمیچسبه و قبولش نمیکنید !

از نظرِ من ، مسائل منطقی زندگی را با ابزار و امکاناتی که دارید بسنجید و بهش فکر کنید و تصویر خیالی ازش نسازید.

***

اگر زنی هستی که در وجودت این حسو داری که میخوای در زندگی آینده تو خونه ای باشی که حاکم شما باشید ،کاری با درست و غلط بودنش ندارم، با ذات و فطرتی که داری نمیبایست و نمیشه جنگید ، خیلی هم خوب ، از دیدِ من حداقل سراغِ مردی برو که حکمرانی یک زن را بر زندگی بپذیره ، با مردی که به مردسالاری اعتقاد داره بخوای شروع کنی دائم در تنش و درگیری خواهی بود و در نهایت هم روابط به مشکلات بزرگ ختم خواهد شد!

اینکه بگید در زندگی حکومت و اینا نیست و زن و مرد با هم مشورت میکنن و بهترین راه را انتخاب میکنن و این حرفا ، از نظرِ من واقعی نیست، حالا آمدیم و مشورت هم کردند و باز هر کس سر حرفِ خودش موند ! امورِ زندگی که دستشو نمیزنه زیر چونش و معطل این نمیمونه که ببینه نتیجه تصمیم های زندگی شما با 2 مدیر که هر دو درست به یک اندازه اختیار  و قدرت دارن به کجا میرسه ! مشورت کردن با هم خیلی هم عالیِ  و از دیدِ من بسیار هم درسته ولی  بالاخره یکی میبایست حرفِ تمام کننده را بزنه و تصمیم نهایی را بگیره ، سه نفر نیستید که بخواهید رای اکثریت را در نظر بگیرید  !

***

پنجشنبه میگه اگه من انسان بودم ، با من ازدواج میکردی و همچنان دوستم داشتی؟ گفتم : نه ! به همین سادگی این مطلب تمام و پروندش بسته شد ! (لبخند)

***

گاهی مواد غذایی فریزر ، یخچال و کابینتها را که تاریخ مصرف دارند را بررسی کنید و اونایی که مهلتشون کم مونده را در اولویت مصرف قرار بدید .

***

کسی  ادعای عشق و علاقه و دوست داشتن و این حرفا بهتون داشت و میخواهید به عشقش مطمئن بشید؟ بگید 3 ماه هر روز ساعت 7 صبح یه شاخه گل رز پرت کنه تو حیاطِ خونتون و بره ! خوب بود؟ حالا کی عاشقِ منه؟ بیاد جلو و ثابت کنه! (لبخند)

چقدر شادم !

فلان مشکل را دارم ، اینکار شد و اونکار نشد ، خب ! که چی؟ 50 سال دیگه حتی اسمتون را هم یادشون نمیاد ، البته اسمِ منو شاید ، چون خاصِ ! (لبخند)

رها کنید خودتون را از اینطوری نشه ، اون فلان حرفو نزنه پشت سرمون و ...

من الان شادم و بهیچ عنوان به کسی که مشکل داره نزدیک نمیشم ، مگه من مسئول مشکلاتش بودم؟ که وقتی گرفتار میشه تازه یادِ من میفته؟

چند روز پیش دوستی  بهم زنگ زد ، تا خواست شروع کنه از مشکلاتش گفتن ، بهش گفتم کار دارم و مکالمه را قطع کردم ، گاهی آدمها آنقدر از مشکلاتشون به آدم میگن ، تا مدتها فکر میکنی خودت اون مصائب را داشتی ! به این نتیجه رسیدم من مسئول زندگی خودم هستم  ، نه دیگران !

آدمِ خوبی نیستم؟ برای خودم خوبم و اول به فکر خودم هستم، امشب هم شادم ، 5 شنبه شیک و شادم داره میاد ، از یه چیزش خوشم میاد ، غمهاش را برای من نمیاره ، از اول که میاد فقط صحبت خوشی و شادیه تا لحظه ای که میره ، 5 شنبه را برای این دوست دارم  !

دارم اینو گوش میکنم و تقدیم به همه دخترای گل ایران ! فقط یه سوال ، پسر بزرگتر چی میشه؟

***

باور کنید یکی از همنشین های محترم عروسیش باشه ، هر جای ایران هم باشه ، اگه بلاگر را دعوت کنه ، میام ! اینو جدی میگم !

***

دختر بزرگتری و ازدواج کردی ؟ یادت باشه خواستگاری که برای خواهر کوچکترتون بیاد به روابط شما با همسرتون دقت میکنه ! به روابط مادر و پدر زن آینده هم دقت میکنه ، زندگیِ بزرگترها تو زندگی نزدیکانتون و شما  تاثیر گذار خواهد بود !

***

زیباترین لباس و آرایشت برای غریبه ها (مهمونی و جشن ها) نباشه ، برای همسرت زیباترین  باش ! نکنه یه موقع تعجب کنه که ، چه خبره؟ مگه جایی دعوتیم که اینجور خودتو آماده کردی؟ او میبایست علت شما برای بهترین بودنتون باشه !

***

چی میشه همون دفعه اول که عاقد میپرسه ، آیا وکیلم؟ بگید بله؟ حالا اون موقع شب توی این های و هوی و شلوغ پلوغی نمیشه گل نچینید؟ !  متفاوت باشید !

***

اگه بیکار هستید توصیه میکنم هر چه زودتر به فکر مشغول بودن و رفتن سر کار باشید ، همه کارا این نیست که پشت میز بشینی و امضا کنی ، هر کاری بود و شما را از کنج خونه بیرون کشید بهش نه نگید ، بیشترین معضلات از بیکار بودن منشا میگیرن !

***

پسره موهاش اونجوریه؟ واو چه تیپی داره؟ شبیه این هنرپیشه های هندیه؟ خوب آواز میخونه ! و ... ، اینارم بپرس ، کار میکنه؟ درسشو خوانده؟ درآمد داره؟ حرفاش حرفه و میتونی روش حساب کنی ؟ از زندگی چقدر میدونه؟  مستقله؟  میتونه تکیه گاه باشه ؟ رفتارش مردونست؟

***

هر وقت خواستی باهاش لج کنی ، سعی کن قبلش تست کرده باشیش ! یه موقع دیدی 5 برابرت لجبازه ، یه هفته باهاش حرف نمیزنی ، میبینی  5 هفته برات دیوارِ سنگی میشه جوری که از کرده ات پشیمون میشی  !

فمنیستی؟

برداشتتون از این کلمه چیه؟ یعنی حقِ شما توی زندگی بیشتر از مردِ زندگیتونه؟ این که میشه دیکتاتوری زنانه و زن سالاری ، نه فمنیستی !

پس منظورتون دقیقا چیه؟ حقتون از بین نره ؟ پس حق او چی؟ میخوای مساوی باشی؟ خب اینو از اول واضح و شفاف بگو ! بگو من هم مثل شما حق طلاق میخوام ، توی قانون این قضیه پیش بینی شده ، میتونی وکالت طلاق را در عقد نامه قید کنی ، میگی حق تحصیل و کار میخوام ، خب اینم میتونی موقع عقد بعنوان شرایط ضمن عقد قید کنی ، میگی حضانت بچه ها رو میخوام ، اینم میشه که شامل بشه و همسر آینده شما هم امضا کنه !

این نشد که اولش هیچی نمیگی  ، بعد که کار از کار گذشت میای میگی حق من پایمال شده و ندیده گرفته میشه  و از این حرفا !

خب همون اول هر چی میخوای بگو ، اگر طرف دیگه ماجرا پذیرفت که ادامه میدی ، نپذیرفت رهاش کن ، باور کنید در این عصر و دوران کسی نمیتونه شما را بدزده و بزور عقدتون کنه !

از دید من فمنیست بودن اگر به مفهوم اینه که به زن بودن شما احترام گذاشته بشه ،  خیلی هم خوبه ، ولی این بده که اولش سکوت کنی و خواسته هاتو نگی و نگران این باشی که اگر بگی طرف بکشه کنار ، بعد که قدرتی دستت آمد(مهریه و بچه و ...) ، پرچمی را بالا ببری و بگی من میخوام حق برابر داشته باشم !

تکلیفتون را از اول مشخص کنید یا بعدا مدعی نباشید.

جلوه ای از دوست داشتن !

هنوز قضیه بینتون جدی نشده ولی  رابطه عاطفی و احساس بهش داری، دل کندن ازش سخته براتون ،  ولی میدونی اون میتونه با کس دیگه بیشتر از شما خوشبخت باشه یا نمیتونی اونو به خواسته هاش برسونی ، با دلی خوش و با آرامش و بهمراه آرزوهای خوب  اونو رها میکنی و میذاری به سرنوشتش برسه ، شما انسان خیلی خوبی هستید  و وقتی اینکارو میکنی به مفهوم واقعی داری دوست داشتنتونو ثابت میکنید ، به بزرگیتون و میزانِ علاقتون غبطه میخورم !

حتی به خودمون !

از دیدِ من سخت ترین مفهومی که در روابط انسانی هست ، اعتمادِ !

بعضی ها خیلی ساده میگیرندش و تجربه و زمان بهشون حالی میکنه که اصلا ساده نیست و همیشه بهای سنگینی براش پرداخت میشه تا به اون نقطه برسیم که حتی گاهی به خودمون هم نمیشه اعتماد کنیم ، چه برسه به دیگران !

داستان کوتاه : سرشار از سکوت ! (قسمت دوم و پایانی)

سعید توی اتاقش خودشو انداخت رو تخت و دستشو گذاشت زیر سرش و فکر میکرد ، حرفهای مادرش تلخ بود ولی در 35 سالگی به آن تجربه رسیده بود که بدونه عموما واقعیت ها تلخ هستند !

از یه طرف حسش نمیتونست رهاش کنه ، به این فکر میکرد آیا میتونه یه عمر با نزدیکترین فرد زندگیش مکالمه متقابل نداشته باشه؟ یا اگه بچه دار بشن شیده چطور میتونه به مسائل بچه برسه؟ توی یه مهمونی خانوادگی یا با همکارها مشکل پیش میاد و خیلی فکرای دیگه ، ولی همش چشمها و لبخند شیرین شیده جلوی صورتش میومد ، حس میکرد دیگه نمیتونه فکر کنه و خوابید .

چند بار که به شرکت شیده رفته بود صمیمیت بیشتر شده بود ولی هر دو یه مرزی را رعایت میکردند ، تا بالاخره سعید دل رو به دریا زد و براش یه پیامک فرستاد :

سلام

هیچوقت دوست نداشتم وقتی با کسی ارتباط کاری دارم ، ارتباط دیگه ای داشته باشم ، ولی ازتون میخوام دعوت منو برای یه فنجون قهوه خارج از محیط کار بپذیرید ، با احترام ، سعید

شاید سخت ترین و طولانی ترین 2 ساعتی بود که سعید منتظرِ یه پاسخ بود ، پیام شیده آمد :

سلام

شما را شخصِ محترم و مودبی شناختم ، برای یک بار هم که شده ، میخوام خودم نباشم و خلاف مسیر شخصیتم حرکت کنم ! میپذیرم ، لطفا زمان  و مکانش را شما مشخص کنید. شیده

***

پشت میز نشسته بودند ، اولش حس میکردند حرفی برای گفتن ندارند ، شیده طبق عادتش یه دفترچه و خودکار همیشه تو کیفش داشت ، سعید شروع به صحبت کرد ، شیده گاهی به میز و گاهی به چشمای او نگاه میکرد ، سعی نکرد مانع صحبتهای سعید بشه ،سعید از مادرش که مخالفه گفت از زندگیش و داشته ها و نداشته هاش  و اینکه از زمانی که در نمایشگاه دیدمت ، نتونستم چشمها و لبخندتو فرآموش کنم ، نمیدونم اسمشو چی میذارن ، میگن عشق؟ علاقه؟ هوس؟ شاید چون تجربه نکردمش و امکان مقایسه ندارم ، خودمم نمیدونم اون چیزی که در وجودمه چیه ؟ فقط میخوام باشی ، همین !

شیده چند لحظه ای به چشمان سعید نگاه کرد و نهایت صداقت را دید ، کلا کسایی که از یه حس محروم میشن ، حسای دیگشون خیلی قوی تر از انسانهای دیگس و شیده هم اینطور بود ، حس کرد در کلام سعید سر سوزنی خلاف و ریا نیست ، صافی و روانی را دید ، مثل زلال آبی که جاریه ، چقدر دوست داشت میتونست جوابشو با کلام بده ، چقدر مایل بود بگه شما اون روز تو نمایشگاه این حس آمد سراغتون ولی من امروز ساعت 4 و 20 دقیقه یه روز  بهاری عاشق شدم و دل بستم ، شیده تو چشماش اشک جمع شده بود و میدونست اگه حسشو به سعید بگه با اون حرفایی که از مخالفت مادرش گفته بود و سختیهای دیگه ای که در هر صورت بوجود میومد ، راه دشواری پیش رو خواهند داشت ... برای سعید نوشت ، حرفاتون رو من خیلی تاثیر گذاشت ، شاید من هم حس خوبی به شما داشته باشم ولی حس خوب قسمتی از زندگیه ، همش نیست و شاید من یا شما نتونیم بقیه چیزهاشو تحمل کنیم ، شاید حتی همین حس خوب هم بخاطر مشکلات محو بشه ، اونوقت هیچکدوم پشتوانه ای برای زندگی نداریم ! سعید نوشته را نمیخواند داشت خط زیبای شیده و کلماتشو مزه میکرد ! و چقدر براش جالب بود،  بیان این دختر و راحت نوشتن فکرش !

***

دیدارها تکرار شد ، مادر سعید نمیدونست چکار کنه ، نگران بود که این یه هوس آنی باشه و بعدا دچار مشکل بشن ، بهر حال تصمیم گرفته شد که یه روز برن خونه شیده ، مادرش قبلش گفته بود این دختر حتما برای محکم کاری توقع مهریه بالا خواهد داشت ، به سعید میگفت هر چی گفتن راحت نپذیری ها ، چونه میزنیم کمش میکنیم !

پدر و مادر شیده هم خیلی نگران بودند ، میدونستن ممکنه تنها فرزندشون با این تصمیم دچار مشکلاتی بشه ولی بسیار به عقل  و استقلال شیده احترام میذاشتند ، مراسم برگزار شد و شیده با شومیز  و دامن سفید و روسری کوچیک آبی آسمانی و آرایش ملایمی که کرده بود از دید سعید مثل فرشته ها شده بود ، مادر سعید پرسید ، حالا اگر ! کار اینا به ازدواج برسه چند تا سکه تو نظرتون هست ؟، البته اینم بگم ما اون تعدادی که توانشو داریم میتونیم بپذیریم .پدر و مادر شیده از لحن مادر سعید اصلا حس خوبی نگرفتند ولی پدرش گفت ، در این زمینه خودِ شیده تصمیم میگیره و ما دخالت نمیکنیم، نگاه ها به سمت شیده برگشت ،  شیده دفترچشو را در آورد، روش یه چیزی نوشت و به سمت مادر و پدر سعید گرفت ، مامانش گفت ، خب 50 تا یکم زیاده ولی باز خوبه !سعید گفت مامان چی میگی ، عینکتو نیاوردی باز ، اون نوشته 5 تا نه 50 تا ! مادرش گفت ، خب دیگه بهتر !

مادرش گفت امیدوارم توی زندگی مشکلی براشون بوجود نیاد و با دست اشاره ای به سمت شیده کرد ، شیده سرشو پایین انداخت و سعید میدونست شیده چرا سرشو پایین انداخته ، چون نمیخواست دیگران جمع شدن اشکو تو چشمش ببینند ، به مادرش گفت بسه دیگه !

***

چهار سال بعد ...

مادر سعید توی اتاق خواب دراز کشیده بود ، تازه همون روزبعد یک ماه  از بیمارستان آورده بودنش ، همه فکر میکردن خوابه ، ولی اون بیدار بود و صدای دیگران را که تو هال داشتند صحبت میکردند را میشنید .

خواهر سعید گفت ، حقیقتش من با 2 تا بچه و کار خونه و شوهرم را هم که میشناسید ، من نمیتونم ، خب ببریمش خانه سالمندان ، آنجا ازش نگهداری میکنند تا حالش خوب شه ...

شیده یه قاشق غذا دهن یه دختر کوچولو گذاشت و اونم گفت دیگه نمیخورم مامان ، شیده یکم اخم کرد و دختر کوچولو خندید و گفت باشه فقط یکی دیگه ، شیده هم خندید ...

سعید از شیده پرسید نظرِ شما چیه؟ شیده هم با زبان اشاره چیزی به سعید گفت (سعید الان بخوبی به زبان اشاره مسلط شده بود)سعید برگشت به سمت پدر و خواهرش و گفت ، ما تصمیممون را گرفتیم ، مامان میاد خونه ما و تا وقتی خوب بشه ، شیده و من ازش مراقبت میکنیم ...

مادر سعید توی اون اتاق با اینکه نمیتونست حرکت کنه ، فقط داشت اشک میریخت  و پشیمون بود ، از خیلی چیزا ، از کارهایی که تو این چهار سال کرده و کارهایی که میبایست بکنه و نکرده بود ، از کنایه ها ، بی مهری ها  و ...

مادر سعید دچار سکته مغزی شده بود و نیاز به استراحت مطلق و مراقبت حداقل تا 6 ماه داشت ، تقریبا نصف بدنش را نمیتونست حس کنه و احتمالا تا آخر عمر قدرت تکلمش را از دست داده بود !

***

پایان

داستان کوتاه : سرشار از سکوت ! (قسمت اول)

من  یه پسر دارم و نمیذارم بدبخت بشه و عذاب بکشه ، مادرم این چه حرفیه میزنی ، چه بدبختی ؟ چه عذابی؟

همین مونده بود که بگم عروسم یه دختر لاله و نمیتونه حرف بزنه ، همین بس نیست؟ مگه خودت چه عیب و ایرادی داری پسرم ؟ عاقل باش ، الان احساساتی شدی ، بعدا پشیمون میشیا !

***

سعید بحث را ادامه نداد و برگشت به اتاقش ، یه خواهر داشت که شوهر کرده بود و رفته بود سر زندگیش ،پدرش هم استاد بازنشسته داشگاه بود و غیر از پی گیری اخبار و خواندن روزنامه و خرید هایی خونه تقریبا کار دیگه ای نمیکرد، سعید هم بعد اینکه تو یه شهرِ دیگه مهندسی الکترونیک خوانده بود ، برگشته بود پیش پدر و مادرش و یه شرکتِ کوچیک در زمینه کارش راه انداخته بود که داشت یواش یواش گسترش پیدا میکرد ، تا اینکه با شیده آشنا شد ، شیده مهندسِ معمار بود و اونو تو یه نمایشگاه خانه های هوشمند دیده بود که هم به کار سعید ربط داشت هم به کار شیده ،  اولین بار وقتی توی غرفه شرکت معماری،  شیده بهش کاتالوگ کارهاشون را داد و با لبخند و اشاره بهش خوش آمد گفت ، حسِ خوبی به سعید داد ، با اینکه متوجه شد شیده  نمیتونه حرف بزنه ولی میتونست بشنوه ، براش جالب بود که بعنوان  مدیر فروش آن شرکت معماری معتبر بود و با اینکه توان حرف زدن نداشت ، ولی بخوبی داشت کارشو ارائه میداد.

***

وقتی بعد یه ماه سعید به دفتر شرکتی که شیده در آن کار میکرد در یکی از خیابانهای شمال تهران رفت ، متوجه شد خیلی بیشتر از اونی که فکر میکرد دختر موفقیه !

شیده با روی خندان از سعید استقبال کرد و اونو به اتاق کنفرانس برد ، یکی دیگه از همکارهاشون هم آنجا بود و کمی در زمینه کار صحبت شد و نمونه نقشه هایی که محل تجهیزات هوشمند سازی ساختمان هم در آن تعبیه شده بود به سعید نشون داد .

سعید بیشتر محو شیده بود ، ظاهرش ، لباسهایی که شیک و برازنده بود و چشمهایش که پر از شورِ زندگی و عشق به کارش بود، توی همون اتاق کنفرانس سعید حس کرد یه چیزی توی وجودش بیشتر از صحبت کاری اونو به سمت شیده میکشه !

***

شیده بعد از اون جلسه متوجه نگاه های سعید شده بود ولی سعی میکرد احساسِ خودشو سرکوب کنه ، اونم از سعید خوشش اومده بود ولی پیشِ خودش میگفت ، نمیشه،  اون یه مهندس خوش تیپ با یه آینده خوب ، من با یه مشکل مادرزادی و ناتوانی در صحبت کردن !

شیده با منطق میونه خوبی داشت ، از بچگی یاد گرفته بود در مقابل تمسخر بچه های دیگه از خودش عکس العمل نشون نده و فقط لبخند بزنه ، با اینکه هر بار لبخند یه چیزی درون وجودش میشکست ولی همین ها باعث شده بود قوی بشه و تحملش بالا بره و الان صرفا به کارش فکر میکرد و دنبال احساس نبود ، یه بار تو دانشگاه یه پسر بهش نزدیک شده بود و او هم تا حدی بهش اجازه داده بود و بعد یه مدت به خودش گفت ، تو که از اون خوشت نیومده ، چون اون ناتوانی نداره و تو داری داری روی  حست پا میذاری؟ این باعث شد که با او هم ادامه نده و یه روز با زبان اشاره و نوشتن یه نامه ارتباطش را باهاش تموم کنه .

پدر و مادر شیده با هم نسبت فامیلی داشتند و بعد تولدش از ترس اینکه بچه های دیگه هم ممکنه مشکل داشته باشند دیگه بچه دار نشده بودند و تمام وقت و توجهشون رو روی شیده گذاشته بودند و شاید یکی از دلایلی که باعث شده بود شیده دانشگاهشو با معدل خوب تموم کنه و کارِ خوبی پیدا کنه همین بود.

***

ادامه دارد.

دل نگران ها ، آرام باشید !

ای دل نگران ها به آرامش برسید ، امشب هم به هر زحمتی بود بلاگر برای خودش یه شام سادهِ واقعی و متفاوت و بدون ذره ای گوشت درست کرده !

دانلود فیلم شام امشب بلاگر جهت آرامش دادن به همنشین های محترم !

یه روزی !

روز خوبی میشه براتون

یه روزی هم روز بد

 فقط بستگی به خودتون داره که کدومشون  را بیشتر بسازید ، باور کنید فقط خودتونید که میسازیدش!

شام امشب بلاگر !

یعنی اینکه هر شب میاین ببینید شام بلاگر چیه ، عرقِ شرم به پیشانی شما نمیشینه ؟ عوض این حرفا یه بار شام درست کنید واسم بیارید ، خودم میام و میگیرم  !

در هر حال ببینید شام امشب بلاگر را  ، ای همنشین های ... !


 واقعا که غر میزنید کار خونه زیاده؟ آشپزی سخته؟  وقتی 2 تا غذا با هم درست میکنم و اصلا هم سخت نیست ، چرا غر میزنید؟

آقایون محترم ، دستور هر غذایی را خواستید ، حتی سخت ترینشو، فسنجون ، قورمه سبزی ، زرشک پلو با مرغ و ...، بهتون میدم با خوشمزه ترین طعم ، نهایت نیم ساعت ، بقیش رو گاز فقط جا میفته !

فقط این فیلم رو ببینید و از خجالت ... !


پاستا با قارچ عالی شده بود ، اگه درست نکنید از دستتون رفته !

فیلم نهایی شام امشب

دلم برای برف تنگ شد !

زمستون گذشته اصلا درست و حسابی برف ندیدم ، هنوز تابستون نیومده دلم برای برف سنگین از اونایی که تا زانو میرفتی تو برفا تنگ شده ، زمستون  هم بخاطر همه گیری زیاد اینور اونور نمیشد رفت ، سمت طالقان ، اوشون فشم ، دیزین یا لواسان زمستون گاهی میرفتم ، برفهای آنجا واقعا برف بود ، اینجا که برف میاد ، هنوز نشسته رو زمین آب میشه !

یه بررسی بکنم ببینم تور قطب شمال هست برم ! (لبخند)

شام امشب بلاگر !

شام شنبه شب بلاگر داره آماده میشه ، البته امشب از یه دستگاه فوق پیشرفته با تکنولوژی بالا برای درست کردن قسمتی از شام استفاده کردم !

دانلود فیلم آماده سازی شام بلاگر

لبخند !

باری به کسی لبخند زدم ، گفت خجالت نمیکشی؟

باری به کسی لبخند زدم ، گفت میشناسمت ؟

باری به کسی لبخند زدم ، او هم  لبخند زد !

زندگیتو بکن !

یه روزی آرزو داشتی کسی بیاد و باهاش ازدواج کنی  یه حداقل های برای زندگی داشته باشی  و  آرزوهات اینا بود یه خونه کوچیک و حس خوب و آرامش و در کنار او بودن  ، رویاهات در همین حد بود ، فقط برات این مهم بود که بهش برسی و در کنارش باشی ، کم و زیادش برات مهم نبود!

حالا حتی به بیشتر از اون هم رسیدی و باز ناراحتی ؟ هفته ای نیست که جر و بحث و دعوا نداشته باشی؟ توقعات آنچنانی و خواسته هایی خیلی بیشتر از روزهای اول؟

یکم فکر کن ، برت گردون به همون روزهای مجردی راضی میشی؟  الان میگی آرزومه که برگردم خونه پدری !

مثل همون آرزوهایی که وقتی خونه بابا و مامان داشتی؟ خونه کوچیک و حس خوب و این حرفا؟

بشین زندگیتو بکن !


دور کاری !

در حال حاضر خدماتی که امکان دورکاری دارند همچنان میتوانند به کار خود ادامه دهند و چه بسا بهتر از گذشته !

مثلا اگر در زمینه نرم افزار یا برنامه نویسی ، محتوی گذاری ، تدریس آنلاین دروس یا موسیقی و... مهارتی دارید ، میتوانید از فرصت بدست آمده استفاده کنید ، توصیه میکنم اطلاعات ، رزومه و توانایی های خودتون را در یک سری سایت های آگهی پذیر بارگذاری و یا به ایمیل صاحبان مشاغل و حرفی که نیاز به دورکار دارند ارسال نمایید.

با توجه به تعطیلی خیلی از مراکز در دورانِ همه گیری ، و کم شدن رقبا در دنیای واقعی ، میتوانید درآمد خوبی از این طریق داشته باشید.

غروب جمعه !

باز یک غروبِ جمعه از راه رسید ، حالا 2 جور برخورد باهاش داریم ، یه عده دنبال بهانه برای غم و غصه میگردند و ازشون هم بپرسی چرا غمگینی  یا بی علتِ یا بخاطر چیزهای بی اهمیتِ یا میگن خب غروب جمعه مگه میشه شاد بود؟ !

میشه ، ای افسرده ، داغون ، عاشق دلخسته ، بزرگترین تنهای دنیا ، حالا فرضا یکی نیست بخندوندت ، مگه خودت نیستی؟ مگه وبلاگ بلاگر نیست؟ یه سری حرکات ایروبیک داشته باشید ، حالتون برمیگرده سر جاش ، تازه امشب فال حافظ هم داریم !

برای حرکات ایروبیک پس از تحقیقِ فرآوان به این آهنگ رسیدم :

دانلود آهنگ مناسب برای این حال و هوا


اگه نیت کردید ، ببینید فال حافظ را و پاسخ نه یا آره برای نیتتون !

ناهار جمعه بلاگر

جاده چالوس نشد و به سمت شمال بسته بود و ترافیک زیادی هم بود ، مجبور شدم برگردم خونه و یه غذای حاضری درست کنم برای ناهار ، دلم خیلی جاده میخواست و متاسفانه نشد !

دانلود ناهار همراه با افسردگی بلاگر ، همیشه که نمیشه غذای خوب خورد.

صبحانه جمعه بلاگر

صبحانه املت قارچ درست کردم و بسیار خوشمزه میشه ، قارچ خرد شده را اول با حرارت بالا سرخ میکنیم و بعد گوجه رنده شده و میذاریم آب گوجه گرفته بشه ، بعد تخم مرغ + کمی نمک و فلفل

https://s19.picofile.com/file/8433566568/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B5%DB%B1%DB%B4_%DB%B0%DB%B9%DB%B0%DB%B8%DB%B3%DB%B7.jpg

صبحِ خوب !

حالِ دلِ گنجشکهای کوچه بلاگر اینا خوبِ، ظاهرا همشون هم 5 شنبه ای هستند،  از سر و صداشون معلومه شادن ، ولی  نمیدونم چرا حرفاشون تموم نمیشه ، همش دارن جیک جیک میکنن ، احتمالا دیشب مهمونی بودن الان دارن غیبت میکنن !

***

دقت کردید وقتی توی خواب هستیم ، اتفاقاتی که برامون میفته را واقعی تصور میکنیم؟ میترسیم ، شاد میشیم ، غمگین میشیم ، حتی تو خواب گاهی میخندیم یا اشک میریزیم ،توی خواب فکر نمیکنیم که خوابیم !

وقتی احساس غلیان میکنه و به اوج میرسه در حقیقت مثل خواب میمونه ، توی یه دنیای دیگه هستیم که فکر میکنیم واقعیه ولی خیلی چیزاش نتیجه رویاها و تصوراتِ ماست !

دارم اینو گوش میکنم

***

مهمترین چیزی که از دیدِ من باعث کسالت و حتی افسردگی میشه ، جدایی و عشق و عاشقی و این حرفا نیست ، بیکار بودنِ !

حالا اگر همون کاری را هم  که بهش علاقه دارید پیدا نکردید هم ، بالاخره یه جایی مشغول باشید ، آدم که بیکار باشه شروع میکنه برای خودش دردسر درست کردن ،یا تو خونه به این و اون گیر میده یا میره عاشق میشه ! (لبخند)

***

اگر یه روزی از دستِ همه چی خسته شدید ،  دارید به نوک قله میرسید و بدانید پشت هر سختی  ، یه سختی بزرگتر منتظرتونه! (لبخند)

***

بعضی وقتها میخواهیم هم چیزی که دستمونه نگه داریم و یه کار دیگه هم بکنیم ،  مثلا گوشی موبایل دستتونه و بسختی اونو میزنید زیر بغلتون و میخواهید در یه شیشه را باز کنید؟ خب موبایلتون را بذارید روی میز بعد برین با در شیشه کشتی بگیرید !

***

زیاد به این فکر نکنید بازنده زندگی هستید ، چون کارهایی را نکردید که دیگران در سن شما کردند ، شما هم کارهایی کردید که آنها نکردند !

***

جوری بچگیام زود گذشت که انگار یکی اونا رو دزدیده !

***

درسته وظیفش بوده ، ولی ازش تشکر کن ، حس خوب را توی خونه پخش کنید!

***

وقتی حس رهایی بهش میدی، شادش میکنی  ، مجبورش نمیکنی ، آزادش میذاری ، اختیار را ازش نمیگیری ، دوسش داری !

***

وسواس تمیز بودن داری؟ حالت هم خوب نیست و تازه خونه رو تمیز کردی ولی بازم میخوای تمیز کنی؟ خسته میشی ، عصبی میشی ، پشت سرش با دیگران درگیر میشی، حالا یه روز استراحت کن ، یکم گرد و خاک کسی را آزار نمیده !

***

کباب کوبیده را اینجور درست میکنن : نیم کیلو مغز رون گوساله با نیم کیلو قلوه گاه گوساله ، با هم چرخ بشه ، 2 تا پیاز متوسط را رنده ریز کنید و با یه جوراب زنانه  آبشو بگیرید و چیزی که میمونه را با گوشت و کمی نمک قاطی کنید ، توصیه میکنم ادویه و یا حتی فلفل سیاه یا زعفرون هم به گوشت نزنید ، طعمشون به طعم کباب غالب میشه ، به سیخ بکشید و سر و ته سیخ را با دستتون جوری حالت بدید که یه حالت مورب نسبت به سیخ داشته باشه ، نیم ساعت سیخ ها را جلوی پنکه بذارید یا 10 دقیقه روشون سشوار بگیرید ، منقل حرارتش زیاد باشه وقتی کبابها را میذارید روش ، سیخ آخر را که گذاشتید ، اولی را برگردونید ، گوجه ها را اول بذارید ، چون دیرتر آماده میشه و اگر بعد کبابها بذارید ، کباب سرد میشه و هنوز گوجه آماده نشده. با اون روش پنکه یا سشوار ، هیچوقت کبابتون رو منقل نمیریزه.

***

وقتی میبینی احساس داره برات تصمیم میگیره ، از دیدِ من شما را به دنیای رویاها برده ، حتی میتونم بگم خیلی هم زیباست ، خیلی حس خوبی داره ، متاسفانه نکته اش اینه که یه تناقضِ بزرگ داره ، نمیشه تو دنیای واقعی زندگی کنی و  رویایی تصمیم بگیری !

***

وقتی پول داری و  ازش استفاده نمیکنی ، با کسی که نداره چه فرقی داری؟

***

یه روزی تکنولوژی آنقدر پیشرفت خواهد کرد که با یه دستگاه ساده صدای فکر کردن یه انسانِ دیگه را بشنویم و قطعا آن موقع دنیا شکل دیگری خواهد گرفت !

***

فردا یا میریم رستوران ارکیده یا میرزایی هر دو شون  جاده چالوس هستند ، یا یه پرس باقالی پلو با ماهیچه (ارکیده) یا یه ماهی پلو(میرزایی) ، هوا خیلی گرم شده ، خنکی جاده ، موزیک خوب ، غذای خوب  ، تا جایی که بشه میرم جلو ، شاید تا  تونل کندوان که مرز استانِ مازندرانه و جلوتر نمیشه رفت ، یه چیز جالب در رابطه با این تونل هست ، اینور تونل همیشه هوا آفتابیه و اونورش همش مه و مرطوب !

***

هر وقت دچار اختلافی تو زندگی شدید بدنبال مسکن براش نباشید، به درمانش فکر کنید ، با مسکن  فقط درد را از بین میبرید و متوجه نخواهید شد که بیماری داره پیشرفت میکنه و یه روزی خودشو نشون میده که دیگه برای هر درمانی دیر شده !

***

به چیزی تحت عنوان شانس و اقبال اعتقاد ندارم ، هر وقت اسم بدشانسی را روی اتفاقات ناگوارِ زندگیمون میذاریم ، بدونید که داریم پشت بدشانسی ، اشتباهات و بی دقتی های خودمون را پنهان میکنیم !

***

انتخابِ میون بد و بدتر زیاد فرقی با هم نمیکنه ، مرورِ زمان بد رو بدتر میکنه !

***

یکی میاد میگه خواسته هام اینه ، اینو میخوام و شخصیتم اینه ، اینکارا را میکنم و اینکارا را نه ، حتی ممکنه چیزایی بگه که به مذاقتون خوش نیاد، ولی هر چی هست ، کم و زیاد ،  واقعیه و انجامش میده ،از نظر من  این بهتر از کسیه که وعده های شیرین میده و حرفهایی میزنه که سراسر خوش آمدن شماست ، اما پوچ و توخالی !

***

بین سفارش پیتزا از بیرون و درست کردن مرغ سوخاری و سیب زمینی در خونه مردد هستم ، میدونم ممکنه در مقابل  انتخابِ سختی قرار بگیرم !

پنجشنبه نظرش روی پیتزاست ، منم که دل نازک ، نمیتونم حرفشو ندیده بگیرم !

https://s19.picofile.com/file/8433540768/DMi_7654376_5_13_21.jpg


لحظاتِ عزیزِ شما 2 تا مشتری داره ، یکی شادیه یکی غم ، واقعا دست خودتونه با کدوم میخواهید معامله کنید !


نورِ دیده !

داری خوش می آیی ، صدای قدمهای نازنینت داره میاد ، منتظرت هستم ، معذرت میخوام که کمی دیر رسیدم به مقدمتون ، داشتم خونه رو مرتب میکردم  ، شمع ها روشنه ، بوی عود توی خونه پیچیده و بلاگر و بقیه هم پنجشنبه ایها خیلی خوشحالن ، شادی آمدنت ، حسِ بودنت ، لمسِ لحظاتت ...واو چقدر خوبم الان !

دارم اینو گوش میکنم


اینم یه مدل دوست داشتنه :

دوستت دارم ، نه بیشتر از خودم !

میخواهمت ، تا جایی که آرامشم دهی !

صداقت دارم تا درستی ازت میشنوم !

محبت میکنم در قبال مهربانیت !

آزارم دهی ، فقط میروم !

شادت میکنم ، اگر خوشحالم کنی !

دستهایت را رها نمیکنم تا خودت آنها را عقب بکشی !

میبخشمت اگر اشتباهت را تکرار نکنی !

احترامم را خواهی داشت حتی اگر نباشی !

حتی با جدایی ، خوبی هایت را فرآموش نمیکنم !

بهترین هدیه را اعتماد میبینم !

***

پس کی بریم شمال؟ حالا تا اونورِ کندوان هم بریم شمال محسوب میشه،  اصلا همون جاده چالوس را هم بریم انگار نصفه نیمه تا شمال رفتیم !

1 تا 5 !

کسی که جلسه اول آشنایش با شما از نظر احترام و رعایت ادب با جلسه پنجم متفاوت بود و به بهانه صمیمیت منزلت کمتری برای شما قائل شد ، فکر میکنید جلسه بیستم و  و سی ام  چه میشود؟ 

به کسی نزدیک شوید که جلسه اول و صدمش همان باشد !

***

حالا صد و یکمی یا بیشتر را دیگه نمیدونم چی میشه، تجربش نکردم  ! (لبخند)

قدمِ اول !

از نظرِ من قهر کردن در زندگی مشترک موضوع قابل قبولی نیست ، وقتی میشه حرف زد و مشکل را برطرف کرد ، قهر مفهومی نداره (به استثنا مواردی که با حرف هم دیگه درست نمیشه ! ) ولی با همه این حرفها این اتفاقیه که زیاد میفته و  زوج ها با هم قهر میکنند !

حالا با همدیگه قهر کردید و هر کدوم منتظرید طرفِ مقابل قدمِ اول را برای آشتی برداره ، واقعیت اینه در نهایت کسی که از نظر مادی یا روحی ضعیف ترِ اینکار را خواهد کرد و مجبور خواهد شد عذر خواهی هم بکنه ، در هر صورت میبایست بپذیریم که کسی که قدم اول را برمیداره ، شرایطِ طرف مقابل را برای آشتی میپذیره و چه بسا جایگاهش در زندگی به پایین تر از آن چیزی که قبلا بوده هم سقوط کنه !

علت نوشتن این پست اینه ، موقعیتِ خودتون را در زندگی بسنجید ، توان و تحمل روحیتون را ، امکانات و ابزار مادیتون ، در کل یه جمع بندی داشته باشید و اگر هم اختلافی بوجود آمد بسرعت قهر نکنید ، شاید مجبور بشید قدم اول را بردارید و در موقعیتی ضعیف تر از قبل قرار بگیرید !

مصداق: کسی را میشناختم که بسیار اهل خوردن و غذاهای خوشمزه بود و همسرش هم دستپخت خیلی خوبی داشت ، یه بار حرفِ جالبی به من زد ، گفت من غیر از یه بار هیچوقت با خانمم قهر نکردم ، قهر که میکنیم غذا هم درست نمیکنه ، صرف نمیکنه باهاش قهر کنم ! (لبخند)

توضیح  :  البته اون خانم شانس آورده شوهرش مثل بلاگر نبوده ! (لبخند)

علم بهتر است یا ثروت؟

نمیدونم اولین بار چه کسی این سوال را مطرح کرده ولی به این فکر میکنم بدون ثروت نمیشه زمینه علم و فرآگیری اونو فرآهم نمود و بدون علم و تخصص هم معمولا نمیشه به ثروت رسید !

بعضی میگن فلانی سوادِ درست حسابی نداره ولی پولش از پارو بالا میره ، اون استعداد ذاتی اقتصادی داره و در حقیقت انگار علم اقتصاد در وجودش نهادینه است ، بدون اینکه نیاز به رفتن به دانشگاه و تحصیلات آکادمیک داشته باشه.

مثال میزنم ، کسی هست که ذاتا صدایِ خوبی داره ، نه کلاس آواز و سلفژ رفته نه از نت و موسیقی چیزی میدونه ، علم آواز توی ذات و فطرتش وجود داره، میبینی خیلی ها به انواع کلاسها و نزد اساتید مختلف آواز میرن ولی نمیتونن نصف شخص اول نت ها را صحیح ادا کنند و یا اصلا صدای خواندن ندارند !

پیتزای نون تست !

برای اولین بار دارم این پیتزا را درست میکنم ، تا دقایقی  دیگه نتیجه را بهتون اطلاع میدم ، بهمراه فیلم !

نون تست سه نان + پنیر موزارلا + سوسیس+فلفل قرمز و زرد دلمه ، روش هم یه ورق پنیر گودا

نتیجه این پیتزای خاص بلاگر را تا سه ربع دیگه متوجه میشید !

فیلم 1 پیتزای نون تست بلاگر (اولین بار)

فیلم 2 پیتزای نون تست بلاگر

فیلم 3 پیتزای نون تست بلاگر

فیلم 4 پیتزای نون تست بلاگر

نهایی


https://s18.picofile.com/file/8433362484/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B5%DB%B1%DB%B1_%DB%B1%DB%B9%DB%B5%DB%B6%DB%B4%DB%B0.jpg

شادی مهمِ !

میدونید یکی از بهترین آرزوهایی که برای رفتنگانمون داریم چیه؟ میگیم روحش شاد ، شادی اینقدر مهمه که برای کسی هم که نیست اونو میخواهیم.

از دیدِ من برای زنده ها منجمله خودمون تا وقتی هستیم و زنده ایم شادی بخواهیم، قبل اینکه دیگران برای روحمون همچین آرزویی بکنند !

شاد باشید ،واقعا هیچ چیز ارزش غصه خوردن را نداره ،  از این بهتر براتون آرزویی ندارم!

بازم کوچه بلاگر اینا !

یکی هست؟ نیست؟

گاهی میبینی یکی هست که با اون نیاز به چیزی یا کسی نداری ، یه موقع میبینی یکی هست که انگار هیچی نیست ، بودن و نبودنش چیزی را توی زندگیتون تغییر نمیده !

وقتی با کسی احساسِ بی نیازی میکنی ، حواست بهش باشه !

آره !

خیلی سادست و شاید روزی چندین بار ازش استفاده کنیم ، میای بریم بیرون ؟ آره ، الان شام میخوری؟ آره ، فردا بهت زنگ بزنم؟ آره ، منو دوست داری؟ صبر کنید ، این جنسش با بقیه فرق میکنه ، غذا و گردش نیست که براحتی بگی آره !

اینجا هم بعضی به سادگی میگن آره و بعضی که میدونن این آره با آره های دیگه فرق داره تامل میکنند !

یه موقع میبینی کسی که داری بهش جواب مثبت میدی (بدون نگاه جنسیتی) روی این آره  شما حساب باز میکنه ، در بعضی توقع بوجود میاد و میگن حالا که منو دوست داری میبایست فلان کارو برام بکنی و تا حدودی هم حق دارند !

خوبه آدمها وقتی میخوان حرف بزنن یا حداقل جوابِ سوالهایی را بدن که خودشون هم هنوز نمیدونن تکلیفشون چیه ، به خودشون زمان بدند و بهش فکر کنند ، خیلی از مشکلات و درگیریها و حتی اتفاقاتِ ناگواری که بوجود میاد از یه آرهِ بدون فکر شروع میشه !

زولبیا بامیه !

هر وقت ماه رمضان میاد یه سری خوراکی های خاص هم همراهش هست که انگار تو ماه های دیگه زیاد نمیچسبه !

یکیش زولبیا بامیه هست ، موقع افطار با یه چایی دارچین حسابی میچسبه !

https://s18.picofile.com/file/8433266618/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B5%DB%B1%DB%B0_%DB%B1%DB%B9%DB%B1%DB%B4%DB%B4%DB%B7.jpg


بال و کتف مرغ در فر ( 40 دقیقه در 250 درجه) + سیب زمینی برشته+ سس سیر

https://s19.picofile.com/file/8433275550/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B5%DB%B1%DB%B0_%DB%B1%DB%B7%DB%B3%DB%B5%DB%B3%DB%B5.jpg



عشق را به نامم کن!

دوست داشتن و عشق  از دیدِ بعضی از خانمها :  خونه رو ، ماشین رو ، همه چیز و به نامم کن و اینجور به من ثابت کن دوسم داری !

فردا ی روزگار ، هورمون ها یا مشکلات یا هر چیزِ دیگه ای باعث شد که اختلافی بینِ شما بوجود بیاد، بهش نمیگی از خونه من برو بیرون؟ میتونی تو اوج عصبانیت از قدرتی که دستته استفاده نادرست نکنی؟  لطفا اگر در موقعیتش نیستید با ذهنیت الانتون به این سوال جواب ندین !

توصیه به آقایان ، اگر این کار را هم میکنید در حد تعادل باشه !

پوست لیمو را دور نریزید!

پوست لیموهای بزرگ (سبز یا زرد) را میتونید بخورید ! بعد اینکه آبشو گرفتین ، پوستشو گاز بزنید و بخورید ، مثل پوست پرتقال تلخ نیست و میشه خوردش ، اگر بدونید چه فوایدی داره ، اینکارو میکنید !

پوست لیمو چند برابر آبلیمو ویتامین خصوصا ویتامین C داره ،برای قند، چربی و فشار خون خوبه ، یه مقدار باعث کاهش وزن میشه ، کلسیمش برای استخوان خصوصا توی خانمها خوبه ، حاوی مواد ضد سرطانه و ضد لکه های پوستیه و برای کبد و تصفیه خون خوبه ، خلاصه پوستشو بخورید و اصلا دور نریزید ، اگه مثل بلاگر نمیتونید بخورید(من آبشو که میگیرم ، همینجور گاز میزنم و میخورم پوستشو) ، رندش کنید و توی غذا یا چای بریزید ، یا وقتی نیمرو درست میکنید ، اول پوست لیمو رو رنده کنید و توی روغن کمی تفت(بهمراه پودر فلفل سیاه ، زردچوبه و نمک) بدید و بعد تخم مرغ را روش بشکنید ، من خوشم میاد.


شام یا افطار امشب بلاگر

بدگویی از وصله تن؟ !

اگر شخصی آمد و از نزدیکانِ خودش پیش شما بدگویی  و یا اسرارشون را فاش کرد ، بلافاصله از این شخص دوری کنید !

او به نزدیکانش رحم نمیکنه ، شما که جای خود دارید !

گفتن نداره !

از نظرِ من ، وقتی تن به ازدواج میدی یه سری تعهد باهاش همراهه ، مگر از قبل حرفشو زده باشید، مثلا نمیشه ازدواج کنی و بگی من بچه نمیخوام ! یا شوهر کنی و بهش بگی برو خونه مادرت غذا بخور  ، یا زن بگیری و بگی خرج خودتو از پدرت بگیر !

بهمراه ازدواج یه سری تعهد هم میاد که یا عرفِ یا فرهنگِ یا قانون !

میشه قبل از ازدواج راجب یه سری مسائل حرف زد ولی زندگی آنقدر مسئله داره که واقعا شاید نشه به جزئیات رسید و  بعضی ها حتی راجب کلیات هم حرف نمیزنند ، خصوصا وقتی احساساتی میشن و دیگه چشمهای منطق بسته میشه !

وقتی میری جلو و میگی میخوام و اونم میگه بله ، یه چیزایی هم هست که گفتن نداره ولی همراهِ این خواستن و بله هست و بعدا نمیتونی بگی چون راجبشون حرف نزدیم پس من نیستم !


شنبه ایها و چیپس پارتی !

از اینجا دارم میبینم که شنبه ایها مقدار متنابهی چیپس بهمراه تعداد زیادی ماستِ موسیر دارن توزیع میکنن ! یعنی بعد جمعه ایهای پاستیل خور و 4 شنبه ایهای پفک خور چشممون به شنبه ایهای چیپس خور روشن !

دارن این آهنگ رو گوش میکنن ، باز آهنگشون قشنگه ! آخه میشه همش چیپس با ماستِ موسیرخورد و باز به زندگی  ادامه داد؟

گرانفروشی با تبعیض جنسیتی؟ !

همه را نمیگم ولی فروشندگانی را دیدم که وقتی یک آقا برای خرید محصول یا خدماتشون بهشون مراجعه میکنه یه قیمت میدن و به یه خانم قیمتی بالاتر ،دقیقا  برای همان خدمات !

واقعا جای تاسف داره که حس میکنن چون شاید خانمها از قیمتها کم اطلاع باشند میتونند مبلغ بیشتری از آنها دریافت کنند !

حالا شیر و مرغ و گوشت نه که قیمت مشخص دارند ولی مثلا خانمی قصد خرید یک موتور برق یا تعمیر ماشین یا موبایلش  داره ، کلا مواردی که قیمت یا هزینه آنها زیاد مشخص نیست ، متاسفانه معدودی از فروشندگان هستند که در زمینه قیمت تبعیض جنسیتی اعمال میکنند. شاید فکر میکنند برای خانمها سخت است به چند فروشگاه مراجعه و قیمتها را مقایسه کنند و یا اطلاعات کمتری دارند.

این یکی از زشت ترین روشهای گرانفروشیست!

گواهینامه ایزو برای زندگیِ خوب !

خیلی ها تصور میکنند گواهینامه ایزو مثل استاندارد کالا به محصول تعلق میگیره ،در صورتی که  ایزو بیشتر روی منابع انسانی و نحوه مدیریت اون تاکید داره ، حرفِ کلیش هم اینه ، مدیریت یه مجموعه درست و استاندارد باشه و از نیروهای متخصص و آموزش دیده و تجهیزات مناسب استفاده کنه ، قطعا محصول خروجی هم با کیفیت خواهد شد !

از دیدِ من ، بحث زندگی هم خارج از این مسئله نیست ، اینکه زندگی هم به مدیری نیاز داره که بتونه با کمک شریکِ زندگیش و منابعی که در اختیار داره، یه خروجی با کیفیت به اسم زندگی خوب داشته باشه!

قطعا یه مدیرِ خوب به یه مشاور و همراه خوب هم نیاز داره و به حرفاش توجه میکنه و آن مسیری را انتخاب خواهد کرد که بهترین نتیجه ازش گرفته بشه.

اجازه بدین مدیر زندگی کارشو بکنه ، تو کارش اختلال بوجود نیارید ، در کنارش باشید و کمکش کنید ، اگر با هم باشید و توانتون را در یک سمت و سو قرار بدین ،  قطعا ایزوی زندگیِ خوب ، به شما هم تعلق میگیره !

یه نوازش ساده !

گاهی کاری که یه نوازش ساده ، یه حرف محبت آمیز ، یه نگاه گرم ، حس گفتن یه دوست دارم معمولی و ... میتونه بکنه و آرامشی که بهتون بده را  یه کارتِ بانکی پر از پول و یه مرکز خرید شیک هم میتونه بهتون بده ! (لبخند)

سس سیر !

برای اولین بار درست کردم ، عالی شده بود ، یکی از خوشمزه ترین سس هایی که تا حالا خورده بودم و بسیار ساده درست میشه ، مایونز 3 قاشق غذا خوری ، سیر له شده 3 عدد ، نصف آب  لیمو شیرازی ، خوب بهم بزنید ،بذارید نیم ساعت بمونه ،  واو نمیدونستم به این راحتی درست میشه و چه طعمی داشت ، عالی بود !

امشب شنتسل مرغ دارم ، با این سس عالی میشه ، بازم درست میکنم !

میمیرم برات !

اونی که اولش خیلی داغه ، خصوصا وقتی هنوز هیچی نشده میگه میمیرم برات و از این حرفا ، بشدت مواظبِ او و خودت باش ، پستِ ما به همین سادگی تموم شد ! (لبخند)

آخرین اشتباه !

اختلافی بوجود میاد و اگر بدرستی مدیریت نشه ، اشتباه پشت اشتباه پیش خواهد آمد ، ولی از دیدِ من آخرین اشتباهی که در آن اختلاف از کسی سر میزند ، به یاد خواهد ماند و هر چند مقصر شروع کننده است ،ولی آن کسی مقصر دیده میشود که در نهایت اشتباه آخر را مرتکب شده.

برای روشن تر شدن مثال میزنم :

1- طرف اول یه درخواست نامعقول دارد. (میتونست اصلا مطرح نکنه)

2- طرف دوم با ناراحتی  و میگوید نه، لازم نکرده (میتونست آروم و مودبانه توضیح منطقی بده)

3- طرف اول کلمه ای که مفهوم توهین دارد میگوید. (میتونست در این مرحله حرارت را پایین بیاورد)

4- طرف دوم فریاد میکشد

5- طرف اول توهین مستقیم میکند

6- ...

7- پایان ماجرا

کسی که مورد  6 را انجام میدهد مقصر دیده میشود ، با اینکه مقصر واقعی مورد 1 هست. اگر هر کدام از طرفین در یکی از این مراحل برخورد خود را متوقف کنند ، کسی که آخرین اشتباه را کرده ، بازنده این ماجراست و حتی از شما عذر خواهد خواست ، این پاداشِ کسی است که بتواند خشمِ خود را مدیریت و کنترل نماید.

صدای 5 شنبه !

با اینکه دیشب تا دیروقت بیدار بودم ولی صبح نتونستم زیاد بخوابم ، گفتم از دست ندم این لحظاتو ، دوست دارید صدای 5 شنبه را بشنوید؟

صدای پنجشنبه ، همین حالا !

***

از دیدِ من ، هر وقت حس کردید حرفهایی که میخواهید بزنید ، حرف خودتون نیست و حرفهای هورمون یا خشمِ ، روزه سکوت هم بگیرید !


دارم اینو گوش میکنم

***

از تنوع غذایی خوشم میاد ، و تجربه غذاهای جدید را دوست دارم ، هرچند ممکنه گاهی مواد را از دست بدم ولی ارزش تجربه کردن را داره ، لطفا برای شام یا افطار بلاگر پیشنهاد بدین ، مواد همه چی هست !

***

خیلی وقتا در رابطه با خودمان هم یه چیزهایی را نمیدانیم ، چون در موقعیت تجربه کردنش قرار نگرفتیم ! مصداق : خودتون را شخصی کم توقع میبینید و هر کس ازتون این  را بپرسه ، میگید بله هستم ! وارد زندگی میشید میبینید که نیستید ،  به همین سادگی ! (لبخند)

***

توصیه به خانمها : وقتی ازدواج کردید و یه موقع قهر کردید و خواستید برید خونه پدر و مادر محترم ، به این فکر کنید نیاد دنبالتون ! حس اینکه چقدر جلوی خانواده پدر و مادری ممکنه حس بدی بگیرید فکر کنید ، یا میبایست مدتها آنجا بمانید و همه بگن ببین چه کار کرده بود که شوهرش نمیاد دنبالش یا دست از پا درازتر خودتون برگردید ، و البته به آقایان هم توصیه میکنم در این جور موارد  نرن دنبالش تا دیگه این کار زشت تکرار نشه ، 2 تا آدم بالغ مشکلاتشون را میبایست با هم حل کنند نه اینکه ازش فرار کنند!

***

وقتی با کسی رابطه عاطفی دارید ، توانایی های خودتون را به هیچ عنوان با او مقایسه نکنید ، مثلا یه کاری میکنید و پیش خودتون میگید اگه من بودم فلان عکس العمل را نشون میدادم و بر مبنای اون برنامه ریزی میکنید و میبینید که یه اتفاقِ دیگه افتاد و برنامه شما بهم خورد !  او با شما فرق داره و ممکنه خیلی قوی تر از آن چیزی باشه که شما تصور میکردید ، هیچکس را با شخصِ دیگه ای منجمله خودتون و رفتارهاتون مقایسه نکنید ، خطای محاسباتی نداشته باشید !

***

وقتی میتونید مشکلی را در وجودِ خودتون برطرف کنید که در ابتدا بپذیرید آن مشکل را دارید ! تا وقتی آن را انکار میکنید و همه چیز را به گردن زمین و زمان و این و اون میندازید ، مشکل همراهتان خواهد بود و آزارتان خواهد داد !

***

تا چند ساعت نیستم ، لطفا مواظب 5 شنبه و اینجا باشید تا برگردم !

***

هوا خیلی عالیه ، خیابونا خلوت ، اریبهشت باشه از اون مهمتر 5 شنبه باشه ، بعدازظهر حتما میرم بیرون برای پیاده روی، تا اینجاش که 5 شنبه فوق العاده ای بود ، ممنونم که همیشه خوبی !

***

پشیمون کارهایی که در اون لحظه فکر میکردی درست بوده و انجام دادی نباش، حتی اگه  الان متوجه شدی اشتباه بوده ، پشیمون کارهایی باش که فکر میکردی درسته  و دوست داشتی انجام بدی و بنا به دلایلی  انجامشون ندادی !

***

هنوز زندانی ساخته نشده که بتونه فکرِ کسی را محبوس کنه ، فرضا تونستی برای جسمش محدودیتی بوجود بیاری ، چه حسی داری وقتی متوجه بشی اون توی فکرش داره دقیقا کاری را براحتی میکنه که شما بخاطرش جسمشو محدود کردی ؟! از نظرِ من ، زندگی مشترک نه اسارتِ روحه نه اسارتِ جسم  ، توافق 2 نفرِ برای طی کردنِ یه جاده است که  خیلی هم طولانی نیست و حتما یه پایانی داره به ، بهترین و شادترین حالتِ ممکن  !

***

یه بار هم اینو امتحان کنید ، با کسی که احساسِ عاطفی دارید یا همسرتون یا هر کسِ دیگه که دوسش دارید در عین حال شاد هم باشید ! میخواهید دهن باز کنید و ازش گله کنید؟ غر بزنید؟ چرا فلان کارو کردی و نکردی؟ بجاش باهاش شوخی کنید، بخندید، باور کنید عشق و عاشقی غم و غصه نیست ، شادیه ، نشاطِ ، امیدِ روحِ باز و حسِ پروازِ ، بذارید اون ببینه که شما هم میتونید عاشقِ نالان نباشید و عاشق خندان باشید ! (لبخند)

***

یه روزایی بی علت حس میکنی انرژی نداری و یه روزهم بی علت انرژی داره ازت میریزه بیرون؟ میخواهید بدونید چرا؟ منم میخوام بدونم ، علتشو پیدا کردید تو نظرات بنوسید لطفا ! (لبخند)

***

کوچه بلاگر اینا ، همین الان !


نتونستم  بمونم خونه ، 5 شنبه جون را برداشتم و دو تایی رفتیم بیرون ، خیلی خوب بود ، یخورده هم رفتیم زیر بارون خیس شدیم ولی می ارزید ، 5 شنبه هم همش میخندید و دستاشو باز کرده بود و میچرخید و میگفت از امروزی که برات درست کردم خوشت میاد؟ گفتم ، عالی بود عزیزم ، ممنونم !

بیرون و بارون و بلاگر !

***

به خودت امید میدی که اینجور میشه و اونجور ، امید داشتن موتورِ حرکتِ آدمهاست ولی و اما ، امیدِ واهی و خیالی  و چیزی که عقل و منطق میگه نمیشه و شما باز به پاش نشستید، فقط میتونه فرصت ها و عمر عزیزتون را بسوزونه !

***

با کسی آشنا شدی که با خودش مشکل داره و درگیره؟ اونوقت انتظار داری به شما آرامش بده؟ فکر کنم خودِ شما هم ... !

***

اگه زنی مرد قوی میخوای اگه مردی زنِ وابسته میخوای ، از دیدِ من این طبیعت انسانه  ، میگید اینطور نیست؟ منو قانع کنید که اشتباه میکنم !

***

منطقی بودن مفهومش این نیست که احساس را ندیده بگیرید یا برعکس ! از دیدِ من یعنی بتونید به احساستون استحکام بدید و به منطقتون زیبایی !

***

کسی که داره صادقانه خواسته هاشو میگه ، هر چند خلافِ خواسته های شما ، بهتر از اون کسیه که چیزی نمیگه و هر چی شما میگی میگه باشه !

***

پنجشنبه گفت یه آهنگ شاد بذار ، هفته دیگه که میام عیدِ ! ، نمیدونم چرا ولی هوس شنیدن اینو کرده بودم !

***

وقتی کسی بهتون میگه اینکارو بکن یا اونکارو ،اگر مبنا را حسن نیتش هم بذاریم و  به توصیه اش توجه کنیم داره تجربه های خودشو میگه ، شاید کسی که او باهاش تجربه داشته زمین تا آسمون با شخصی که تو زندگیِ شماست متفاوت باشه ؛ از هر نظر ، موقعیت اجتماعی ، کار ، شخصیت و ... شاید تجربه اون برای خودش مفید بوده  و برای شما کارساز نباشه که هیچ ، دردسر هم درست کنه ، تجربه خوبه و هزینه ها را کم میکنه ولی عقل و درایت خودتون را هم فرآموش نکنید  !

***

وقتی با هم فاصله دارین ، جغرافیایی منظورمه ، به فکر احساس و این حرفا نباشین ، باور کنید غیر سختی چیزی نخواهید داشت ، زن و مردای شهر خودتون هم همونند ، فکر نکنید یکی رو یه جا تو یه شهرِ دیگه پیدا کردید که چیزی بیشتر از آنچه همشهریای خودتون بهتون میدن میتونه داشته باشه و بهتون بده، همه یجورن فقط قراره یه عمر با رفت و آمد بین این شهر و اون شهر و حسرتِ یه دیدار ساده با خانواده پدر و مادری سختی بکشید ، از من گفتن !

***

ضرب المثل میدونید چجور بوجود میاد؟ یه تجربه هست که آنقدر در آدمهای مختلف تکرار میشه که به ضرب المثل تبدیل میشه از جمله این :  مادرو ببین ، دخترو بگیر، .... این مثل خیلی درسته ، چه ظاهری چه باطنی ! (لبخند)

یگانهِ من !

کاش میدونستیم با یگانه زندگیمون چطور باشیم ! اگر بدونید میتونید لحظاتی داشته باشید و حسی که هرگز و هرگز تکرار نخواهد شد ،  تک تک ثانیه هاشو میبوئیدید و میبوسیدید و به چشمتون میکشیدید ، جانم ، عمرم ، عزیزم ، بوی گل از تمام بودنت به دنیا میرسد ، نرمی و آرامش آمدنت ، نسیمی است که میرقصاند گاه بوته ای را دربیابان و گاه برگی را در چنارستان  ،گاه به زیر بال پرنده ای میروی و او  بال زدن را رها میکند ، پروازی نرم  در آسمان مهربان لاجورد ، گاه اکنون میشود و به گونه های تبدار من خنکی میبخشد ،  یگانهِ من خوش میآیی ، رهایم کن از دلتنگی !

***

یجورایی جدیدا بیسوادی کلاس داره انگار، لطفا دقت کنید :

عاره راس میگی با خاهرم اینا رفتیم ، گفتم از اونا منم میخام ، گف من رازی بودم شما هم مسرف کن ، اصن یه وضی ، بیا بریم ، باشع !

چند وقت دیگه وقتی داریم با هم حرف میزنیم کسی متوجه نمیشه اون یکی چی گفت ، اون یکی هم متوجه نمیشه شما چی گفتی ، کلا انگار به یه زبونِ دیگه حرف میزنیم ، البته الانم کم و بیش به اونجا رسیدیم !

حالا منو بگو تو این نزدیک 2 سال که روزی 5-4 تا پست میذارم کلا فقط 2 تا غلط املایی داشتم ، همنشین های محترم داشتند خفم میکردند ! (لبخند)

***

داشتم با یکی از نزدیکان که کمی شیطون هستند حرف میزدم ، گفتم مردی که سر زندگیشه ، هیچوقت دنبالِ مسائل دیگه نمیره ، یه روزی بالاخره ممکنه افشا بشه و مجبور بشه گردن کج کنه و حرفی برای گفتن نداشته باشه !  گفت : حالا گاهی یخورده هم گردن کج کنی اشکالی نداره ! (لبخند)

***

دیگه  داره میاد ...بیست دقیقه مونده ، شمع ها را روشن کنم ، عود بذارم ... آماده بشم !

***

تا قبل اینکه بهم برسن کارهای عجیب غریب میکنن ، از نزدیک ترین هاشون (پدر و مادر) دور میشن و گاهی جلوشون هم می ایستند که بهم برسن ، بعد که بهم رسیدند همونا از هم دور میشن و  جلوی همدیگه می ایستند و به پدر مادرشون نزدیک میشن !

***

وقتی زندونیش کردی و کوچکترین فضایی براش نذاشتی ، داری همش کنترلش میکنی ، حتی به حریم خصوصیش احترام نمیذاری ، یادت باشه ، زندونی همیشه فقط به یه چیز فکر میکنه ، فرار !

***

انتظار داری مثلِ خودت دوست داشته باشه؟ دقیقا همونجوری که شما دوسش داری ؟ همون کارا و حرفایی که بهش میگی بهت بگه؟ اون یه انسانِ دیگس ، مدل دوست داشتنش با شما متفاوته ، بذار اونجور که خودش میخواد و بلده دوست داشته باشه !

***

بعضی  از کسایی که رفته محسوب میشن و ازشون گله دارید که تنهاتون گذاشتن ، کسایی بودند که شما نتونستین نگهشون دارید ، ضعف و کمبود خودتون را به پای بدعهدی اونا نذارید !

***

اون کسی که مفهومِ دوست داشتن را کوچیک میبینه خیلی زود و راحت میگه دوست دارم ! مصداقش اینه ، شما از قرض گرفتن یا دادن 2 میلیون راحت حرف میزنید ، ولی نمیشه از 2 میلیارد زیاد راحت حرف زد ، اونی که راحت از عاشقی حرف میزنه  و روز اول و دوم آشنایی ابرازش میکنه ، اونو آنقدر با ارزش نمیبینه !

مشکوکهای وبلاگی !

یکی میاد یه نظر میذاره ، یه لحظه بهش شک میکنی ! این منو میشناسه ! این از طرف فلان دات بلاگفا یا بلاگ اسکایه ، این پسردایی دخترعمومه ! (لبخند) دیگه آرامش نداری ، اینجا تنها جایی بود که محتاط نبودی و راحت خودتو خالی میکردی و حرفِ دلتو مینوشتی  ، مجبور میشی با احتیاط بنویسی، روی بعضی پستها رمز میذاری ، بعضی پستهای قدیمی را پاک میکنی، هر کی برات نظر میذاره ، میگی خودشه و اگه آدرس وبلاگ گذاشته باشه میری وبلاگشو زیر و رو میکنی که ببینی همونه یا نه ،  اگه هم نذاشته باشه که میگی دیگه خودشه ! (لبخند) ولی بعدِ یکی دو روز میبینی نمیشه ! کلا وبلاگ را میبندی و میگی نخواستم ! چند روز بعد سعی میکنی با یه اسم و مشخصاتِ کاملا متفاوت یه وبلاگ جدید بزنی ، بعد دوباره یه پیامِ مشکوک میاد و دوباره ...

میگن دنیا کوچیکه ، دیگه نه اینقدر، آروم باش ، یک درصد هم آشنا باشه دیگه کار از کار گذشته ! (لبخند)

چه کسی بازندست؟

وقتی کسی میخواد که عصبانیتون کنه  ، ولی نتونه و شما بهش توجه نکنیدو نسبت بهش بی تفاوت باشید ، با یه لبخند از کنارش رد بشید ، به نظرتون بازنده کیه؟

وقتی کسی میخواد که عصبانیتون کنه و شما هم عصبانی بشید و عکس العمل نشون بدید و مثلا داد و بیداد کنید و بهش توهین کنید ، به نظرتون بازنده کیه؟

قصد ازدواج داری؟

عید هم که نزدیکه ، پسری یا دختر؟  این همه وقتتونو تو این وبلاگ ها و فضای مجازی میگذرونید ، تو خیلی از وبلاگها میبینم پسر یا دختری به زبان بی زبانی داره میگه قصد ازدواج داره ، خب میتونید تو یه پست مشخصاتتون را بنویسید ، سن، افکار ، اخلاق ، آرزوها ، مشخصات ظاهری ، تحصیلات ، شهر ، خانواده ، اطلاعات کلی (بدون عکس) و بگید میخواهید با آقا یا خانمی با این مشخصات ازدواج کنید(مشخصات داماد یا عروسِ آینده) ، در آخر پست هم شماره تلفن پدرِ محترم یا بزرگ خانواده را  را بذارید ، کسی جدی باشه زنگ میزنه  ، خیلی از وبلاگها را دیدم با انگیزه پیدا کردن زوج و درآمدن از تنهایی بوجود آمدن و از محتوی نوشته ها میشه اینو متوجه شد ،  ولی حاشیه میرن ! چه اشکالی داره؟ خب بجای حاشیه ،  یدفعه برین سر اصل مطلب ! قصد ازدواج داشتن که خجالت نداره ، خیلی هم خوب و پسندیده هست !

میبایست در نظر داشته باشید ، لزوما همه با نیتی که موردِ نظرِ شماست بهتون نزدیک نمیشن و توصیه میکنم اینگونه روابط حتما با نظارت و اطلاع خانواده باشد.

البته من قصدی ندارم ، دورِ منو خط بکشید ! (لبخند)

فال حافظ زنده !

بلاگر از حافظ براتون میخوانه و با اینکه خودم به فال و این حرفا باور ندارم ولی برای کسایی که باور دارن میخوانم ، کسایی که میخوان نیت کنن آماده باشن! فایل زنده را برای دانلود میذارم !


دانلود فیلم شام و افطار فردا شبِ بلاگر

این آگهی بود (لبخند)  چند دقیقه دیگه فال حافظ!


دانلود غزل حافظ و پاسخ نیت

تفکرات !

میبینی یکی 20 سالشه ، یکی 30 ، یکی 40 ، باقیمانده خطِ عمرشون با هم فرق میکنه !

اولی میتونه ناز کنه و بگه این نه اون ، اون یکی هم نه ، فعلا نمیخوام ، میخوام ادامه تحصیل بدم !

دومی یکم هول شده ، میگه همین خوبه ، ولی از همین هم ممکنه خبری نباشه ، اوضاع کمی خطرناکه !

سومی میگه اصلا نمیخوام ، برام مهم نیست ، نه بخاطر اینکه نمیخواد بخاطر اینکه ...  دیگه بقیشو نمیگم !

یکتا بودن !

آنقدر اعتماد به نفس دارید و به داشته هاتون مطمئنید که بدونید وقتی با کسی آشنا میشید ، تجربه ای مثلِ شما هرگز در زندگی کسی تکرار نمیشه؟ برای او همیشه خاص باقی میمونید؟ تک تک لحظات  را تا ابد بخاطر خواهد سپرد؟ ، حس منحصر به فرد و  یکتا بودن دارید؟

حسِ خوبیه !

جهیزیه !

قسمتی از عرفِ ماست و معمولا خانواده های بیشتر سنتی حتی از وقتی دختر کوچک است شروع به خرید یا آماده سازی بعضی لوازم و وسایل برای روز ازدواج فرزندشان میکنند.

از دیدِ من بعد ازدواج  زندگی اسمش مشترکِ ، نمیشه یکی با سلیقه خودش یه چیزایی تهیه کنه و اونو به طرفِ دیگه تحمیل کنه !

توصیه میکنم خانواده دختر صبر کنند تا وقتی قضیه جدی شد خودِ عروس و داماد با هم برای خرید جهیزیه برن و لذت خرید مشترک را هم داشته باشند و سلیقه هر دو هم تامین بشه ، نگران تورم هم نباشید ، آن هم راه حل داره !