بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

لبخند !

باری به کسی لبخند زدم ، گفت خجالت نمیکشی؟

باری به کسی لبخند زدم ، گفت میشناسمت ؟

باری به کسی لبخند زدم ، او هم  لبخند زد !

نظرات 8 + ارسال نظر
همنشینِ خوبان شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 23:19

بلاگر که بیکار میشود به ملت لبخند میزند( بلاگر !لبخند!)
منم بعضی وقتا تو خیابون لبخند میزنم فقط به بچه ها ، همراه شکلک درآوردن . بعضیاشون خوششون میاد و میخندن بعضیاشون پشت مامانشون قایم میشن
واینک تجربه میکنم لبخند به بزرگترها (بلاگر)

البته با مسئولیت خودتون ! (لبخند)

توسن شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 16:46

دعا میکنند زودتر ازدواج کنی از این خونه به خونه بخت برگشته برید.
.
هاااا این دعاعه رو ک همیشه میکنه اما خب خداراشکر فعلا نگرفته
اصلا خیلیم دلشون بخاد
خونواده شوهر ایندم منو رو سرشون حلوا حلوا میکننا چی فک کردی
توسن ب خوبی از کجا میخاد پیدا کنه وااالاااا

همینکه شادی عالیه ، و واقعا هم همینه ، حداقل اینکه بهترین چیزی که میبری با خودت خوشحالی و انرژی مثبتی هست که داری و این واقعا عالیه ، اگر اضافه وزن داری فقط اون موقعی که رو سرشون گذاشتن و دارن میبرنت به فکرش باش که بلایی سرشون نیاد ! (لبخند)

توسن شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 16:36

از بس این فیلمهای انتقام جویان را میبینند.
.
ن بابا من خودم ی مدت جکی چان میدیدم تمام حرکاتشو رو خاهرم پیاده میکردم تا ی هفته توجا میخابید دیگ خودت فکرشو کن اگ انتقام جویان ببینیم چی میشه

الان خواهرتون خوب هستند؟ ولی این کارا یه نکته مثبت داره براتون ، کل اهل خانواده آرزو میکنند و دعا میکنند زودتر ازدواج کنی از این خونه به خونه بخت برگشته برید ! (خنده)

توسن شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 16:29

ببین این دیر جواب دادناتم همش از اثرات این لبخند زدناته
من دیگ نمیتونم این وعضو تحمل کنم

بر این مژده گر جان فشانم رواست ! (لبخند)

توسن شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 16:28

خخخخببببب او هم لبخند زد بقیشو تعریف کن ببنیم چی شد
.
بلاگرررررر ببین دیگ داره سرو گوشت میجنبهاااااا ی فکری ب حال خودت کن ب این لبخند زدنات ادامه بدی چند روز دیگ میبینی دزدیدنت رفت اونوخت ما چیکار کنیم

بعدش من درگیر مشکلات زندگی شدم ، دیگه 5 شنبه ها هم با روزای دیگم برام فرق نداشت ، اینو میخوام اونو میخوام ، خونه بابام بهتر بود ، این چیه برام خریدی ، خونه مامانم اینا کی میریم ، مادرت اینجور گفت ، خواهرت اونجور کرد ، کارای خونه از کار کردن تو معدن سخت تره و ... بعد یدفعه عرق کرده از خواب میپرم میگم ، واو چه کابوسی بود ؟! (لبخند)

توسن شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 16:24

بگو تیک عصبی بوده تا چشتو در بیارن
بنظر من ی اسپری فلفل با خودت ببر این روزا خانوما ی پا بت من شدن
.

از بس این فیلمهای انتقام جویان را میبینند !
بجای محدودیت سن برای فیلمها ، فکر میکنم بعضی از فیلمها را زنانه و مردانه کنند بهتره ! (لبخند)

توسن اتیش پاره شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 16:14

من مطمئنم اونی ک بهت گفته بود خجالت نمیکشی
همراه لبخندت چشماتم خمار کرده بودی داشتی بطور موزیانه نگاش میکردی
برو دعا کن با لنگ کفشش نیوفتاد ب جونت

یعنی یه لبخند میبایست این تفکرات انحطاطی را در ذهن کسی بوجود بیاره؟
واقعا متاسفم برای کسایی که طرز فکرشون اینه !
حالا نهایت یه چشمک هم کنارش بود ، شاید من تیک عصبی داشتم و اصلا چشمک نبوده ! (لبخند)

توسن اتیش پاره شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 16:12

چرا پس هروقت من ب کسی لبخند میزنم میگن باز چ نقشه ای واسمون کشیدی

تجربه توسن ، تجربه !
هر وقت از اون مدل لبخندها زدی سیل درخواست ها بعدش سرازیر شده !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد