یه جورایی از رابطه و رفت و آمد های جدید میترسیم ، معمولا سعی میکنیم که با خودمون یا حداکثر خانواده نزدیکمون باشیم ، خیلی وقته دوست جدید نگرفتیم و دوستای قدیم را هم کم کم داریم فرآموش میکنیم ، انگار داریم سعی میکنیم که توی یه جزیره باشیم و سعی کنیم یه جوری از خودمون یا خانوادمون محافظت کنیم.
انسان نیاز به ارتباط داره ، علاقه به خانواده ، پدر و مادر و خواهر و برادر یا همسر و فرزند و ارتباط خوب با آنها یه قسمتهای عمده از نیازهای روحی آدم را برطرف میکنه ولی یه قسمتهایی از روح آدمها نیاز به داشتن یه دوست و رفیق داره که خانواده نمیتونه جای اونو پر کنه.
عقیده دارم درها را نبندیم ولی با احتیاط هم باز نگه داریم ، اجازه ندیم هر کس وارد حریم زندگیمون بشه ولی نه اینکه با دنیا قطع رابطه کنیم و از ترس اینکه ممکنه بهمون آسیب بزنن خودمون را تارک دنیا کنیم.
الان منظورتو بهتر متوجه شدم. نظرت خیلی درسته
خانوادم اونقدری پرجمعیت بوده که هیچوقت توان دوست بازی افراطی نداشتم.
خوبه که آدم با خانواده باشه ولی گاهی حرفهایی هست که آدم فقط میتونه به دوست بزنه ،گاهی دوست داری کسی باشه که وقتی بهش چیزی میگی شما را در چهارچوب خانواده نبینه و بر مبنای اون باهاتون صحبت نکنه.
و موافقم باهات که در هر چیزی افراط یا تفریطش خوب نیست ، هر چیزی با تعادل پایدارتر و پسندیده تره