بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

آخرین ایستگاه !

ترس از هم و غریبه شدن دو نفرحس افتضاح و یه جورایی برگشت ناپذیر است و اگر روزی به این احساس رسیدین ، راجب روابط خودتون حسابی فکر کنید.

وقتی حس کردین نسبت بهم محتاط شدین ، بدونین همه چیز تمومه ! وقتی مواظب هم بودین و کارهای طرف مقابل را قدمی در جهت ضربه زدن به خودتون دونستین ، دیگه امیدی به اون رابطه نیست.

زندگی در جهنم را به بودن در برزخ ترجیح میدم و توصیه میکنم اگر روزی به این نتیجه رسیدین که او جدای از شماست و نمیتونین بهش اعتماد داشته باشین و هر کاری و هر حرکتی از طرف او را به حساب ضربه زدن به خودتون گذاشتین ، به فکر این باشید یا در رابطه خودتون تجدید نظر کلی بکنین یا کلا اون رابطه را قطع بکنید.

بی اعتمادی آخرین ایستگاه روابط آدمهاست !

خدانگهدارت بهارم !

بهار جان ، عزیز دلم ، زیباترینم ، مهربان من ، لطیف ترین روزهای زندگی

زود رفتی

خوب ندیدیمت

نتونستم رو برگ گلات دستی بکشم

نتونستم یه چیزایی رو خوب حس کنم

عطر دلنشینتو

سپیدی شکوفه هاتو

مستی پرنده ها تو

نشد "در امتداد شب" ببینمت

نشد تو جاده ها "همسفر" باشیم

سال دیگه که آمدی

بذار بهتر لمست کنم

بیشتر بمون

کنارم باش

اینبار که آمدی

زود نرو !

مگه برای عمرمون

چند تا بهار مونده دیگه؟

آدمهای بی صورت !

در دنیای وبلاگ نویسی که تمرکز روی متن است نه عکس (برعکس اینستا) ، شما تقریبا مخاطبین را نمیبینید ، شاید در دنیای واقعی یا خصوصی فرق داشته باشد ولی در اینجا حداقل من اصلا علاقه ای به دیدن صورت و ظاهر کسی ندارم !

وبلاگ در حقیقت برای من دنیای آدمهای بی صورت است ، از دید من بهتره هیچ تجسمی ازهمنشین های محترم مجازی که در وبلاگ میان نداشته باشم، اینجوری تمام تمرکز بر روی فکر و اندیشه آنها خواهد بود.

شاید موقع وبلاگ نویسی یا نظر گذاشتن فقط جریان افکار را ببینیم که دوطرفه حرکت میکند ، اگر دقیق تر نگاه کنیم گاهی از نظر ذهنی و میزان ارتباط فکری از برادر، خواهر یا یه دوست هم به هم نزدیکتر باشیم . شاید آنها آنقدر که شما من را و من بعضی از شما را میشناسم ، نشناسن ، آیا آنها هر روز گوشه ای از افکار خود را برای شما مینویسند و شما با دقت آن را میخوانید؟ .

منظور از این نوشته این هست که در فکر خودتان از ظاهر افرادی که در وبلاگ مینویسن یا نظر میگذارند ذهنیتی نداشته باشین و چیزی نسازید و فقط از جریان فکر و اندیشه و ارتباط آنها به هم لذت ببرید.

من را فکر من میسازد ، زیر این گوشت و پوست و از نظر ظاهر همه یک قیافه ایم ،  اگر اسکلت یه انسان را ببینید حتی نمیتوانید زن و مرد بودنش را از هم تشخیص دهید!

ارزش گذاری !

اگر از ما بپرسند زندگی یه خرس پاندای کمیاب مهمتره یا یه مورچه ، شاید بگیم زندگی پاندا ، ولی اگر از خود آنها بپرسید و میتوانستند جواب بدهند ، هر دو به یک اندازه برای جان خود ارزش میگذاشتند و فرقی نداشتند.

در زندگی واقعی هم همینه ، برای یه بچه یه چیزهایی مهمه که از دید بزرگترها ارزش چندانی ندارد ولی برای خود آن کودک مهم است ، مثلا شکستن پای یک عروسک یا تفنگ اسباب بازی او.

همینطور شاید ما بین یک بومی جنگلهای آمازون و مدیر عامل مایکروسافت (بیل گیتس)  ارزش گذاری متفاوتی داشته باشیم ولی خود آنها برای زندگی  و خواسته های خود به یک اندازه ارزش میگذارند.

منظور من از این نوشته اینه که وقتی میخواهید برای یک موجود زنده ارزش گذاری کنید ، از نگاه او ببینید نه از دید خودتان.

قهوه ترک

از بو و طعم تلخ قهوه ترک خوشم میاد ، معمولا شبها یه نصف لیوان میخورم که شب را برام بیشتر زنده نگه داره !

به فال اعتقادی ندارم ولی شاید برای تفریح همیشه آخر لیوانم را برمیگردونم تو بشقاب ، امشب از زندگی خودم که توی یه لیوان نقش بسته یه عکس گرفتم ، شایدم  الان آینده من تو این لیوان باشه ، خودم یه تنه درخت میبینم بهمراه ریشه های محکم ، با تصویر یک فرشته وسطش ، میگم آدم بخواد خیالبافی کنه ، میتونه هر چیزی را به هر چیزی تشبیه کنه !

حالا تازه باید انگشتمو تهش بچرخونم تا اطلاعات دقیقتری بهم بده .(لبخند)


http://s13.picofile.com/file/8400431334/blogger_Coffee_horoscope.jpg

پنجشنبه های دوست داشتنی !

از اون موقعی که یادمه از پنجشنبه ها خوشم میومد ، بچه که بودم بخاطر اینکه فرداش تعطیل بود ، بزرگتر که شدم و درگیر کار ،  بازم بخاطر تعطیلی فرداش ، اگر جمعه ای پشت پنجشنبه نبود شاید اینقدر دوستش نداشتم !

یه جوری جمعه مهربون اگه نبود شاید پنجشنبه ها هم لطفی نداشت ، ولی با غروب جمعه چکار کنیم؟ عقیده دارم هوای ابری و غروب جمعه و شب اول مهر بخودی خود بد نیستند و فرقی با روزای دیگه ندارند ، همه چیز به خودمون و حس و حالمون برمیگرده ، میشه تو یه غروب جمعه ابری که فرداش اول مهر باشه هم شاد بود ، اگر دلخوشیهامون بدادمون برسه .

شمال رفتنا ، دوره های دوستانه ، قرار و مدارهای احساسم ، خاطرات خنده هامون ، برنامه ناهارفیله کباب و دوری تو بازار تجریش و دربند و درکه ، دارم فکر میکنم خاطرات پنجشنبه هام از بقیه روزا بیشتر بوده !

پنجشنبه عزیزم ، سلام خوش آمدی !

ژنتیک یا محیط؟

از دید من هر دو عامل باعث من شدن من میشوند ، ژنتیک ، شخصیت مرا میسازد که غیر قابل تغییر است و محیط رفتارهای مرا که قابل تغییرند.

شخصیت انسانها را مانند نهر آبی  تصور کنید که جاریست و نمیشود جلوی آن را گرفت و رفتار ما مسیری است که برای آن جریان مشخص میکنیم. میتوانیم با رفتارهای خود شخصیتمان را کنترل کنیم ولی نمیتوانیم مانع حرکت آن شویم.

میشود که مسیر را به نحوی تغییر داد که بجای هرز رفتن آب ، باعث شود مزرعه ای محصول دهد یا تشنه ای به آب برسد ، میشود آن را رها کرد تا بیهوده گردد و مفید نباشدو گاهی به سیلابی بدل شود که در مسیرش غیر نابودی و تباهی ثمر دیگری ندارد.

نقش محیط ، که خانواده در آن تاثیر زیادی دارد ،  در حرکت و مسیر صحیح شخصیت ما بسیار تاثیر گذار است و اگر درست و اصولی و با برنامه ریزی مناسب باشد میتواند یک انسان را  از یک مجرم به یک شخصیت مفید در جامعه تغییر دهدو برعکس .

با این تفسیر انسان بد در حقیقت مفهومی ندارد، همه خوبیم و هیچکس گناهکار و مجرم بدنیا نمی آید.

بروزرسانی عشق !

هر وسیله ای که استفاده میشه یا حتی اگر هم کم استفاده بشه به مرور زمان نیاز به بروزرسانی ، سرویس و نگهداری اونم در زمان مناسب داره وگرنه بهتون خدمات نمیده.

برای نگهداری و کارکرد مناسب احساستون چه میکنید؟ همین که هست کافیه؟ یکی باشه که بهتون بگه دوست دارم و شما هم همینو بگین کفایت میکنه؟

از دید من علاوه بر ابراز میبایستی در اعمال هم بتونیم این احساس را بهم منتقل کنیم ، زن و مردی که دارن با هم زندگی میکنن برای حفظ و بروز بودن احساسشون اگر تلاش نکنن ، بمرر  زمان احساس و هیجان  روزهای اول را بهم نخواهند داشت.

اجازه بدین در زمانهای خاص حستون در عمل هم به شخصی که ادعای دوست داشتنش را دارید ، نشون بده که واقعا این حس مثل روزهای اول وجود و بروز داره، اگر فکر میکنید که دوست داشتنتون نیاز به رسیدگی و نگهداری بیشتر داره ، دریغ نکنید ، حفظ و نگهداری مناسب عشقی که هم اکنون در زندگیتون هست ،  از پیدا کردن یک احساس جدید راحت تر و مناسب تره ، همدیگر را میشناسید و تا حدودی بهم عادت کردید ، شروع دوباره قطعا سخت خواهد بود و از این فکر بیایین بیرون که شخص دیگه ای بیاد و هیچ مشکلی نداشته باشه ، قبلا نوشته بودم ، هر آدمی نقاط ضعف و قوتی داره ، نفر بعد هم ممکنه یک سری مشکلات را نداشته باشه ولی قطعا مشکلاتی داره که شاید کسی که الان تو زندگیتون هست آن را نداشته باشه ، در برآیند نگاه بکنید میبینید چیزی عوض نشده . (یکی از دلایل من برای مخالفت با جدایی و طلاق)

مصداق بگم : میبینید حستون نیاز به سرویس داره ، یه بامداد ساعت 3-2 صبح ، همسرتون را بیدار کنید و ببریدش شمال ! به همین سادگی ، هم خاطره میشه هم یه تجربه جدید (البته به شرطی که خانمها بتونن از خواب بیدار بشن !)

بدون مناسبت برای هم هدیه بخرین ، اگر توانشو دارید ارزشمند باشه وگرنه یه چیز ساده ولی با مفهوم.

فکر کنید چه کاری را تا بحال نکردید ، یه طعم جدید یه هوای جدید ، یه روش جدید برای ابراز و اعمال عشق ورزی ، مهم اینه که کاری بکنید که تا بحال انجامش ندادید.

جایی که احساستون به دور باطل یک سری از تکرارهای خسته کننده رسیده ، حلقه را بشکنید و مسیر جدید بسازید، عشقتان را بروز کنید تا با طراوت بماند !

آشپزی مردانه : پیتزا سنگک + عکس


یکی از نانهای خوبی که میشه برای پیتزا استفاده کرد ، سنگکه

بهتره خشک نباشه ، سنگک را به اندازه سینی فر ببرید،روش با پشت قاشق سس گوجه بمالید ،کمی پنیر پیتزا بریزید و گوشت چرخکرده سرخ شده با پیاز و فلفل، ژامبون گوشت خرد شده و قارچ را اضافه و روی مواد را با پنیر پیتزا بپوشانید،حدود ۱۵ دقیقه در ۳۰۰ درجه باحرارت از بالا و پایین.


حتما امتحان کنید ، نتیجه بسیار خوبی داره و بسیار لذیذ و بهتر از نانهای آماده پیتزا میباشد.




راه رفتن


شاید عجیب باشه ولی من به راه رفتن آدمها دقت میکنم و حس میکنم تا حدودی به شخصیتشون مرتبطه.البته این موارد را در مورد محدوده سنی خاصی در نظر میگیرم،مثلا آرام راه رفتن یک فرد مسن قطعا دلیلی بغیر از سن ندارد.


کسایی که تند راه میرن ،سلامت جسمی خوب و اعتماد به نفس دارن و اگربا قدمهای بلند همراه باشه اراده خوبی هم دارن.


سرعت متوسط نشانه محتاط بودن آدمهاست.


حرکت در یک خط مستقیم نشانه خشک و مقرراتی بودن (انظباط) و حرکت نامرتب نشانه عصبی بودن یا یک مشکل مزمن روحی است.حرکت آرام  نشانه  تفکر  و دقیق بودن فرد است.کسایی که با فاصله زیادعرضی  پاها از هم راه میرن ، تنبل و کسانی که موقع راه رفتن  پاهای خود را با فاصله عرضی کم قرار میدهند افراد شیکپوشی هستند .

 البته این موارد حس من بوده و قطعا نمیتواند جامعیت داشته باشد.


رفتی؟

رفتی عزیزم ؟ داری میری حتما خاطراتت را یادت نره با خودت ببری ، یادت نره دوستایی داشتی، عزیزایی داشتی که لحظه ای صورت قشنگت از جلوی چشماشون محو نمیشه تا مرگ آنها را ببنده  و مواظب باش دلی را جا نذاری و چشمی را منتظر ، یادت باشه  کسایی تو زندگیت خواهند بود که نباید برنجونیشون و کسایی که نباید دلت را خونه آنها کنی ،  یادت بمونه زندگی کوتاهه ، به خوشیات بیشتر بها بده و غم و غصه که آمد سراغت درهای دلتو ببند.ببین چی میخوری و چی میپوشی ، ضعف نکنی یهو ، نیستم که مواظبت باشم ، مطمئن باش موقع ناهار و شام ، لقمه از گلوم پایین نمیره بی تو .

اگه دلت تنگ شد و یاد من افتادی و بغل خواستی ، بدون هر وقت چشاتو ببندی و اراده کنی  از راه دور بغلت میکنم و محکم بخودم فشارت میدم ، مثل اون قدیما که میچسبیدی به من و بهم عشق میدادیم ، اگر من یادت افتادم  و دلتنگت شدم ،دل پاره پاره ام را به عشق خاطرات قشنگت بهم میبافم و با دونه های اشک تزئینش میکنم، برو سفرت خوش ، به سلامت ، پشت سرت یه کاسه روشنی میریزم تا راهت باز باشه.مادرت - سودابه

تقسیم المثل !

کسی بود که من ماشین را برای سرویس پیشش میبردم ، پسر خوب و مهربونی بود و در کارش وارد ، یه ایراد داشت ، اصرار داشت که دیگران حس کنند او خیلی زیاد میداند !

بخاطر این قضیه میون حرفاش همیشه ضرب المثل بکار میبره ، یه بار به من گفت من علامه 10 نیستم ولی میدونم که ...

من هم خندم گرفته بود هم میخواستم راهنماییش کنم که اشتباه میگه تا جای دیگه بهش نخندن ، گفتم مهدی جان علامه دهر (زمانه و روزگار) درسته ! فکر کرد و گفت نه هر دوتاش درسته ، گفتم خوب یعنی چی که علامه 10 ،چرا 20 و 30 و 40 نه؟  گفت اگر 10 نفر علامه تو دنیا باشن، یکیش اونه !

توجیه از دید او منطقی بود و از دید من شیرین ، چه کار داشتم که بخوام ذهنیت ساده او را بهم بریزم.

یا جای دیگه کسی میگفت ، گلیم بخر اندازه پات ! (پاتو به اندازه گلیمت دراز کن )

یکی هم فقط یک ضرب المثل بلد بود ، با یک گل بهار نمیشه ، در هر موضوع مرتبط یا بی ربطی فقط همان را بکار میبرد، مثلا میگفتیم امسال گرما زود آمده یا فلان چیز گرون شده ، در هر دو حالت ،میگفت دقیقا ، با یک گل که بهار نمیشه !!!

منظور من از این نوشته اینه که سعی نکنیم بیشتر از آنی که واقعا میدونیم یا اطلاعات داریم یا خارج از تخصص ماست ، اظهار فضل نماییم ، بهتره راجب موضوعی حرف بزنیم که از آن خوب میدانیم و مطمئن هستیم اطلاعات غلط به مخاطب نمیدیم یا تجربه مفیدی را منتقل میکنیم.

همانجور که قبلا هم گفتم ، سخت ترین و در عین حال آسانترین کار دنیا ، حرف زدنه ، بستگی داره حرفهاتون محتوی و پشتوانه درستی داشته باشه یا نه !

ماشین زمان

هر کس بالاخره به ماشین زمان فکر کرده و برای خودش خیالبافی انجام داده.

ولی دقت کردین تقریبا در اکثر موارد وقتی به ماشین زمان فکر میکنیم ، دلمون میخواد به گذشته برگردیم و یک سری اشتباهاتمون را جبران کنیم.

در صورتی که ماشین زمان به آینده هم میتونه سفر کنه ولی چرا ما با شنیدن اسمش همش سفر به گذشته تو ذهنمون میاد؟

انسانها از اشتباه کردن گریزان هستند و معمولا هم نمیپذیرند که تقریبا در تمامی اشتباهاتشون خودشون هم به نوعی مقصر بودن. وقتی زمان میگذره و آنها متوجه میشن که تصمیمی که گرفته بودن درست نبوده و در مواردی امکان اصلاح آن اشتباه هم وجود نداره ، بدنبال سفر به گذشته هستند.

چه چیزی در این گذر زمان تغییر کرده که ما متوجه اشتباهمون شدیم؟ قطعا تجربه !

ما در گذشته آیندمون زندگی میکنیم ، امروز برای فردا ، دیروز خواهد بود ، برای کاری که امروز میکنید دقت بیشتری داشته باشید ، از تجربه خودتون و دیگران کمک بگیرید تا نیازی نباشه فردا بدنبال ماشین زمانی باشید که شما را به امروز برگرداند !

آشپزی مردانه : بال مرغ برشته

شام امشب و ناهار فردای بلاگر !

یه بسته بال مرغ (بازوی مرغ )  را در تخم مرغ زده شده میزنیم و با پودر سوخاری آغشته میکنیم ، میتونیم کمی فلفل قرمز هم به پودرمون اضافه کنیم و بعد در ظرف روغن جوش بذاریم ، سیب زمینی را هم میتونیم درشت خرد کنیم با سبزیجات ایتالیایی که بصورت بسته بندی در بازار هست مخلوط کنیم  و بعد از مرغ در روغن جوش برشته کنیم.

غذای ساده ولی خوشمزه ای است .


http://s12.picofile.com/file/8400142450/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B0%DB%B0%DB%B6%DB%B1%DB%B5_%DB%B1%DB%B7%DB%B1%DB%B6%DB%B3%DB%B2.jpg

پیر بشی چی میشی؟

حتما هر کدوم از شما کسی را دور و برش داره که زیاد غر میزنه ، همش در حال گله کردنه و اعصاب شما را قلقلک میده ، میاد پیش شما و اگر دستشون بهتون نرسه با تلفن یا از طریق شبکه های اجتماعی غرغر هاشونو بهتون منتقل میکنن !

تا یه جایی بخاطر وا بستگیشون و به میزان دوری و نزدیکیشون به شما میشه تا حدودی تحملشون کرد ولی گاهی جوری گلایه میکنن و همش از سیاهی ها میگن و مشکلشون را بزرگ میکنن که تا ساعتها بعد رفتنشون آدم حس میکنه آن مشکل متعلق بخودشه و دچار افسردگی میشه !

داشتم فکر میکردم اینجور آدما پیر بشن چی میشن؟ چون اصولا با بالا رفتن سن و کمبودهایی که یقینا پیش خواهد آمد ، میزان غر ها هم بصورت تصاعدی بالا خواهد رفت .

کمتر غر بزنید ، بذارین آدمهایی که بهتون نزدیکن ازتون خاطره های شاد داشته باشن ، حرفهای مثبت ، خوشحالیاتون  و هر آنچه حس خوب هست  را منتقل کنید ،  نه همش قیافه های عبوس  بهمراه حرفهای  تلخ و  ناله مانند که نمیشه با شیرین عسل هم خوردشون !

ثبت خاطره !

چند وقته لحظه فوت کردن شمع تولد یکی از عزیزانتون را با چشم ندیدید؟

چند وقته وقتی  به طبیعت میرین ،  ناب ترین و زیباترین نقاط آن را از لنز دوربینتون فیلمبرداری کردین و دیدین؟

چند وقته وقتی عروس خانم میگه "بله" بجای دیدن طبیعی آن لحظه خاص ، داشتین از توی یه مانیتور مثل یه فیلم بهش نگاه میکردین؟

***

چیزی که از دید من جالب نیست دیدن لحظات خاص و ماندنی انسانهاست که جدیدا بجای ثبت با چشمامون داریم از درون لنز دوربین بهشون نگاه میکنیم .

چرا برای یادآوری یه حادثه خوب و دلچسب به فکرتون و خاطراتتون مراجعه نمیکنید ؟ حداقل برای من اینطوره که اگه خاطره ای را با چشمم و فکرم ثبت کنم هم بیادآوردنش برام جذابیت بیشتری داره و هم اصولا اونو بیشتر خاطره میبینم تا روشن کردن یه سخت افزار و دیدن آن درون مانیتور.حداقل اینه که لحظات اوج و دوست داشتنی یک اتفاق تکرار نشدنی را با چشمان خود ببینید و اجازه بدید افراد دیگری که شاید آن اتفاق برایشان به اهمیت آنچه برای شماست نباشد کار عکس یا فیلم را انجام دهند.

به نظر من صحنه هایی که با چشم دیده میشه را میتوان بعنوان  خاطره واقعی محسوب کرد !

کنترل کنجکاوی !

از هر که بپرسید آدم کنجکاوی هستی ، در پاسخ میگوید نه و اگر خیلی منصف باشد میگوید تا حدودی !

ولی واقعیت این است که ما انسان بدون حس کنجکاوی  نداریم ، خصوصا در خانمها از شدید تا وحشتناک ! تغییر میکند ، یعنی ما خانم با کنجکاوی متوسط و ضعیف نداریم !

عقیده دارم اسرار دیگران را هر چه بیشتر بدانیم به خودمان بیشتر سخت خواهد گذشت.تصور کنید یک راز از دوستتان میدانید و روزی آن راز توسط شخص دیگری برملا میشود ، انگشت اتهام بسوی شما هم خواهد بود . یا خود شما ناخودآگاه آن مسئله را افشا میکنید و دچار استرس این میشوید که اگر دوستتان متوجه شود شما آن راز را افشا کردید با شما چه برخوردی میکند.

معمولا اسرار و رمز و راز زندگیها مسائل شاد و خوبی نیستند و برعکس گاها تلخ و ناراحت کننده اند ، سعی در دانستن این موارد ممکن است بر روی روحیه شما اثر گذار باشد یا شما هم آن مسئله را به زندگی خود تعمیم دهید.

برای مثال ، زنی از خیانت همسرش مطلع شده و آن را به دوست خود میگوید ، او هم که تا کنون به همسر خود اطمینان داشته شروع به تردید و شک میکند و زندگی آرام و بدون مشکلش بهم میریزد.

البته مطمئن هستم اینگونه هشدارها تغییری در فعالیت های اطلاعاتی  خانمها نداشته و امیدی ندارم که حس کنجکاوی آنها را کم کند ،یکی از پایه های دنیای زنانه بر مبنای همین قضیه استوار شده ،فقط امیدوارم آقایانی که این مطلب را میخوانند بتوانند تغییری در این حسشان بدهند، در هر حال  توصیه ای بود و نوشتم  ! (لبخند)

اسرار مردانه !

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آخر خوبیها !

خود را آخر خوبیها فرض میکنید؟

فقط ۵ خوبی از خودتان را با مصداق عملی بنویسید و آنها را بررسی کنید و ببینید واقعا آنها را دارید؟ در زندگی همین الان دارید انجام میدید؟ در آینده هم با این ۵ خوبی ادامه خواهید داد؟


شما را با وجدان خودتون تنها میذارم !


اما اگر سخت بود و وجدانتون نپذیرفت ، چطور از یک انسان دیگر که تا چند وقت پیش غریبه بود و اگر از کنارش تو خیابون رد میشدید او را نمیشناختین ، انتظار هزاران خوبی را دارید؟


وقتی آخر خوبیها را توقع بکنیم که خودمان چند خوبی ثابت شده  و واقعی را حداقل نزد وجدان خودمان داشته باشیم!

قبل و بعد از عمل !

عکسهای جذاب برای کسانی که میخواهند فرضا بینی خود را عمل کنند به آنها نشان میدهند ، کلینیک هاش شیک و افراد با لباس مرتب و صورتهای جذاب و بینی های قلمی  ، هزینه های آنچنانی که در نهایت هم سر در نخواهید آورد که برای چه بوده و فقط لیست بلند بالایی خواهد بود.

بحث هزینه هم بکنار ، از کجا مطمئن هستید نتیجه بهتر از روز اول خواهد بود؟ شما زیباترین بینی دنیا را هم داشته باشید ، اگر پایتان به مراکز زیبایی برسد ، پیشنهادهایی برای بهتر شدن آن به شما داده خواهد شد !

به این فکر کنید که وقتی برای عمل زیبایی اقدام میکنید ، حداقل  من این نظر را خواهم داشت که شما از آنچه هستید رضایت ندارید ، خود را زیبا نمیبینید یا بدنبال زیبایی ، صرفا در یک قسمت صورت خود میگردید و مایل هستید کسی  که به شما نزدیک میشود هم جذب همان زیبایی ظاهر شود ، قصد جسارت به افرادی که این کار را با هر انگیزه ای انجام دادند یا میدهند ندارم ولی آنها میتوانند با فکر ، اندیشه ، حس ، منطق ، مهربانی ، صداقت، محبت و خوبیهای بیشمار دیگر زیبا به نظر برسند ، به این موارد فکر کنید و اگر حس میکنید ضعفی در آنها دارید ، لطفا" به فکر عمل کردن آنها نیز باشید !

http://s12.picofile.com/file/8400020776/cosmetic_surgery_tosan35_blogsky.jpg

مدیر مسئول !

در یک روزنامه یا سایت خبری تعداد زیادی از افراد کار میکنند و لی فقط یک نفر مسئول میباشد و هرگونه خبر نادرست و مشکل دار از خروجی آن رسانه وارد دنیای خبر شود ، مسئولیت آن با مدیر مسئول میباشد.

در یک شرکت و کارخانه هم یک مدیرعامل وجود دارد که مسئولیت امور و پیشبرد اهداف آن مجموعه بعهده اوست.

دقت کردید سهام یک مجموعه اقتصادی میبایست به نحوی تنظیم شود که 51 درصد متعلق به یک طرف باشد ، تا بتواند در زمینه مسائل بوجود آمده . پیشبرد امور تصمیم نهایی را بگیرد؟

یک طناب را متصور شوید که 2 انسان با نیرویی کاملا یکسان از دو طرف آن را میکشند ، چه اتفاقی می افتد؟ دقیقا" هیچ چیز ! ساعتها هم اگر ادامه بدهند سکون و درجا ماندگی خواهد بود ، یا اگر نیروی زیادی از دو طرف وارد شود نهایتا آن طناب پاره میشود.

این مقدمه بخاطر آن بود که بگویم خانواده و زندگی هم نیاز به یک نفر تمام کننده و کسی که حرف آخر را میزند دارد ، در یکی از نوشته های قدیمی به این موضوع اشاره کرده بودم ولی یک نکته جدید به آن اضافه میکنم.

از دید من اگر قرار باشد در مجموعه خانواده (منهای بخش احساس آن) جریان زندگی به پیش برود نیاز به یک تصمیم گیر نهایی میباشد و از طرف دیگر زندگی واقعی منطق را میپذیرد نه برخورد احساسی را ، به عقیده من مردان نگاه منطقی تر به مسائل دارند تا خانمها !

حالا فرض را بر این میگذاریم که ما انتخاب کردیم که یک مدیر داشته باشیم ، اگر ابزار و امکانات و قدرت تصمیم گیری نهایی را به او ندهیم، آیا کارها به پیش میرود؟ آیا اگر در طول زندگی مدام با تصمیمات او مخالفت یا کارشکنی شود ، او توان پیشبرد مقاصد و هدایت آن زندگی را خواهد داشت؟

اگر قرار باشد هر کس در آن مجموعه کار خود را بدون هماهنگی و رای مدیر انجام دهد و وقتی مشکلی پیش آمد مسئولیت نپذیرد و یا مسئولیت آن را به مدیر مسئول زندگی واگذار کند ، آیا جریان زندگی حرکت طبیعی خود را خواهد داشت؟ آیا پیشرفتی وجود خواهد داشت؟

عقیده دارم در شروع زندگی این بحث مهم انجام و تکلیف مدیر مسئول زندگی کاملا واضح و بدون اما و اگر و شرطی ، مشخص شود.

همنشین جوانم ، کمی آرامتر لطفا !

دیدم تو نظرات با قید خصوصی یه نظر برام آمده : نوشته هاتون خیلی زیباست ، اصلا یه حس خاصی گرفتم ،میتونم بیشتر باهاتون آشنا بشم؟  25 سالمه از تهران ، فدای شما ، اشکان !!!

با یه شماره موبایل و چند تا گل و قلب و ...

گفتم نکنه یه جایی تو نوشته هام یه جوری نوشتم که طرف فکر کرده من درخواستی دارم ، اونم از یه مرد!!!

یه کم خودمو جمع و جور کردم و صاف نشستم ، هر چی فکر کردم دیدم خوشبختانه از اون مدل نوشته ها نداشتم !

داشتم فکر میکردم که کلمه "بلاگر" را دیدم ، تنها چیزی که به فکرم رسید این بود که، اسم "بلاگر" میتونه هم زنانه و هم مردانه باشه، آقایی محترم وقتی وارد وبلاگ شده ، از بس هول بوده ، "تجربه های مردانه زندگی" را هم در عنوان وبلاگ ندیده و فکر کرده من یه خانم هستم!

اشکان جان ، لطفا کمی بیشتر صبر داشته باش ، یکم با طرف بیشتر آشنا شو ، بعد حمله کن ، آخه شاید از افکارش یا ظاهرش خوشت نیاد   ، هنوز هیچی نشده فداش میشی ؟ شاید اصلا  یه مرد باشه به اسم یک خانم وبلاگ زده، ریش و سبیلش را که نمیتونی تو وبلاگ ببینی (لبخند) ، توی یه نوشته دیگه داشتم که اینجا (تو اینترنت) ممکنه مهناز ، عباس باشه ! احتیاط کن ! اصلا شاید جای مامان بزرگت باشه ، تازه اگه هیچکدام از این حرفا هم نباشه و همونی باشه که تصورش را کردی ، راه و رسم آشنایی این نیست ، اقلا به خودت احترام بذار ، تا آنجایی که من میدونم  دختری که طبیعی باشه ، با این مدل پیامها سمت شما نمیاد.

فکر کنم سنت هم کمتر از 25 باشه ، سنتو کمی بالاتر نوشتی که دامنه موارد را گستره تر کنی ،پیش خودتون هم فکر کردین ، اگه مینوشتی 18-17 سالته ، 20 سال به بالا ها شما را از لیست خودشون خط میزدند!

نمیگم تو اینترنت با کسی اشنا نشو ، اتفاقا عقیده دارم ، بشرط صداقت اینجا از واقعی بهتره ، تو دنیای واقعی اول با ظاهر و امکانات یه نفر آشنا میشی ولی اینجا ابتدا فکر اونو میبینی و انتخاب میکنی !

در هر صورت قصدم این نیست که مانع فعالیت و تلاش بیدریغ شما همنشین مجازی جوانم  بشم ، ولی امیدوارم وقتی وارد یه وبلاگ میشی ، هول نکنی و نگاهی دقیقتر به آن بندازی و بعد نظر بذاری، که زحمات بی شائبتون به هدر نره !

اشکال در نظر گذاری !

همنشین های عزیز مجازی ، لطفا دست به گیرنده های خود نزنید !

در بخش کد کپچا(امنیتی) نظرات بلاگ اسکای ظاهرا مشکلی پیش آمده و امکان نظر گذاری مقدور نمیباشد.

من از طرف بلاگ اسکای از شما پوزش خواسته و درخواست میکنم صفحات را اینقدر رفرش نکنید !

 فکر میکنم نوشته "نامه"  بلاگ اسکای را ناراحت کرده و اینجوری داره نشان میده که ، اگه از اینجا ناراحتید نظراتتون را با پست برای هم بفرستید !

مرز نگفتن !


همه آدمها یک یا چند دوست صمیمی دارند ، یک توصیه مهم و آرامشبخش، همه اسرار خود را به دوستانتان نگویید،یه مرز بذارید، به اختلاف با او فکر کنید و  یک روز ممکنه او دیگر دوست شما نباشد.


اصلا اختلاف هم پیدا نکنید ،بخاطر اطلاعاتی که از شما دارد ،شما در برخورد با او محافظه کار خواهید شد و نمیتوانید براحتی حرف بزنید و  ابراز عقیده نمایید ، نگران خواهید بود که نکند با حرفهایتان او را ناراحت کنید و او هم راز شما را افشا کند.


مطالبی را که مهم است و لزومی ندارد به کسی بگویید نزد خود نگهدارید، اصولا چیزی که لازم نیست بگویید ، نگفتنش بهتر از گفتنش میباشد.


نگفتن اسرارتان و رعایت این مطلب خصوصا در زمان اختلاف با آن دوست ، موجب آرامش شما خواهدشد.

نامه !

فکر نمیکنید نوشتن یه نامه واقعی روی کاغذ حس بیشتری تا یه نامه الکترونیک یا ایمیل داشته باشه؟ مثل شنیدن یه آهنگ روی نوار کاست یا دیدن یه فیلم با ویدیو ، از اون فیلمهایی که ترک داشت و هی میپرید !

دلم میخواست یه آدرس داشتم ، همین الان یه نامه مینوشتم ، یه پاکت واقعی و چند تا تمبر ، لبه پاکت و پشت تمبر ها رو هم با زبونم خیس میکردم تا بچسبه، زیاد هم مهم نبود چی مینویسم ، فقط مینوشتم و مینداختم تو صندوق پست ، بعد منتظر میشستم ، صدای زنگ بیاد ، بگم کیه؟ بگه پستچیه ، یه نامه داری ! جوابشم شاید زیاد برام مهم نبود ، فقط هیجان انتظارشو دوست داشتم و اینکه در پاکت را باز کنم و بدونم یه دست با خودکار اونو نوشته، سلام ،   کی میای؟ دلم تنگته ... ، شاید هم یه تیکه از گل خشک شده لای کتاب هم توش باشه با عطر یه بوی خوش و طعمی از احساس ، الان فقط یه آدرس میخوام !

تفاوت در اولویت هاست !

از نظر علمی در بدن مرد هورمون های زنانه هم هست و در بدن زنان هورمونهای مردانه ، فقط میزان این هورمونها در دو جنس متفاوت است !

میخواهم نتیجه بگیرم لیست خواسته های زن و مرد مشترک است ، فقط در اولویت ها متفاوت ، کسی از صداقت ، وفاداری ، حس امنیت ، علاقه ، نیازهای مالی ، روحی و جسمی و ... بدش نمیاید و همه بدنبال آن هستند ، فقط شماره بندی موارد در لیست خواسته های مردان و زنان متفاوت است.

از دید من همه درخواست های خوب و مثبت زن و مرد از هم میبایستی تیک بخورد ،کسی در دنیا وجود ندارد که از خواسته های خودش چشم پوشی کند و بگذرد مگر اینکه بخواهد عمری را با حسرت زندگی کند.

توصیه میکنم به این نقطه برسیم که زن و مرد حداقل در اولویت خواسته هاشون با هم تفاوت دارند و آن را بپذیریم ، اینگونه درک رفتارهای همدیگر آسان تر خواهد بود.

درک زنی که یک شاخه گل و جمله ای محبت آمیز از مردش میخواهد و مردی که یک قورمه سبزی خوشمزه و جا افتاده از زنش را میطلبد آسان میشود ، مردها هم از یک شاخه گل زیبا و شنیدن "عزیزم دلم تنگت شده بود"خوششان میاید و زنان هم از قورمه سبزی ، ولی اولویتشان متفاوت است !

داستان کوتاه : قرار زندگی

شرط او بود و من پذیرفته بودم در حقیقت هر دو مایل بودیم اینگونه باشد، و یکماه بیشتر به پایانش نمانده،  6 سال و 35 روز و 7 ساعت پیش با هم آشنا شدیم ، در تمام زمینه ها تفاهم داشتیم ، یه روز که تو پاساژ آفتاب سمت خیابون سئول توی یه کافی شاپ نشسته بودیم و حرف میزدیم ، یه پیشنهاد بهم داد ، کفت اگر همه چیز خوب پیش رفت و با هم ازدواج کردیم ،5 سال بعدش زندگیمون چه خوب بود . چه بد ،  از هم جدا شیم ! طلاق بگیریم و باز اگه خواستیم با هم دوباره ازدواج کنیم ، بخاطر این شرط هم من مهریه ازت نمیخوام ، فقط قول بده بچه دار نشیم و وکالت طلاق به هم بدیم ! من هم پذیرفته بودم ، 5 سال گذشت ،عاشقانه ، با بهترین خاطره ها از شمال سبز گرفته تا کویر خشک و زیبای جنوب ، شبهای بارونی بدون چتر، بوسیدنهای یواشکی تو ماشین ، وقتی صدای بارون و  برف پاک کن موزیک ما بود  ، آغوشهای بی منت ، زندگی بی مسئله ، بدون بحران ، بدون مشکلاتی که بقیه زوجهای جوان داشتند ، گاهی که مسائل دیگران را تو این 5 سال میشنیدیم ، تعجب میکردیم ! ما هیچ مشکلی با هم نداشتیم ، شاید بخاطر اینکه میدونستیم همه چیز در اختیار خودمونه ، شاید حس اینکه جبری توی این رابطه نیست ، 1 ماه و 2 روز و 3 ساعت دیگه باید از هم جدا شیم ، با اینکه همه چی خوبه ، از الان دلم برا نبودنش ، حتی یه شب ، تنگ میشه ،ولی  بهم قول دادیم  !

(داستان واقعی نمیباشد)

شب بخیر


شب بخیر گرمی برای همنشین های مجازی شب زنده دار ، هنوز با خواب به توافق نرسیدید ؟  یا شب و خلوتش را بیشتر میپسندید؟

به هر علتی هستید و خواننده این نوشته اید ، آرزو میکنم بهترین شب و بامداد زندگیتان را داشته باشید و بتوانید زیباترین شفق و  طلوع آفتاب را ببینید.وقتی خیالتان راحت شد که خورشید خانم امروز هم می آید،و تصمیم به خوابیدن گرفتید ، امیدوارم میهمان قشنگترین رویا ها باشید.بامداد پنجشنبتون خوش

 

مقابله با هک

تا شما بدافزاری را دانلود و نصب و اجرا نکنید ، احتمال هک شدن سیستم یا گوشی و تبلت شما بسیار پایین است ، حتی در صورت دانلود هم ، معمولا این برنامه ها نیاز به نصب دارند تا بتوانند اثرات مخرب خود را بر روی سیستم شما بگذارند.

یکی از راه های نفوذ ، ایمیل های اسپم میباشد ، به هیچ عنوان فایلهای ضمیمه در ایمیل های ناشناس را دانلود نکنید و حتی مواظب ایمیل های آشنا هم باشید ! اگر سیستم دوست یا آشنای شما آلوده شده باشد ، ممکن است ناخواسته فایل آلوده برای شما ارسال نماید. معمولا آنتی ویروسهای خوب و بروز ، هنگام دانلود هر نرم افزاری آن را بررسی و در صورت داشتن مشکل به شما اخطار میدهند.ضمنا" در جریان باشید باز کردن هر ایمیلی بدون مشکل است ، حتی ایمیل های اسپم ، خطر موقعی خواهد بود که بر روی لینکی که در ایمیل آمده کلیک  یا نرم افزاری را از فایل Attach یا ضمیمه دانلود نمایید.

سایتهایی هم هستند که وقتی وارد آن میشوید ، بدون اجازه شما بد افزاری را بر روی سیستم نصب میکنند که مثلا صفحه Home مرورگرشما بجای اینکه گوگل یا یک صفحه خالی ( Blank) را باز کند یک سایت تبلیغاتی را باز میکند. بهترین راه مانع شدن ، بروزرسانی مرورگرتان (فایرفاکس ، کروم و ...) میباشد ، این شرکت ها منافذ احتمالی ورود اینگونه برنامه های مزاحم را در بروزرسانی های خود میبندند.

بعدا  به روشهای دیگر نفوذ هکر ها و چگونگی مقابله با آنها اشاره کنم و همینطور خطر USB FLASH در انتقال آلودگی

قولی که نباید بشکنیش !

قول دادن در تمامی فرهنگها و ملل وجود داره و افرادی که متعهد هستند و قولی محکم و پابرجا به شخص دیگه ای میدن قابل احترام.

از دید من محکمترین و استوارترین قولی که میدیم ، میبایست قولی باشه که به خودمون میدیم !

بهتره تا چیزی مسجل نشده ، تا اراده خودمون را محک نزدیم ، تا مطمئن نشدیم که توان انجامشو داریم ، بخودمون قولی ندیم.

از اونور هم شخصی که پا روی قولش میذاره عمل مذموم و ناپسندی و انجام داده و سبب بی اعتمادی دیگران نسبت به خودش میشه و بدترین نوع بی اعتمادی ، نداشتن اعتماد به خودمونه !

کسی که نسبت به تعهداتی که به خودش داده بی توجهی کنه ،  بسرعت به موجودی بی اعتماد به نفس ، بی اراده ، ضعیف ، شکننده و بهم ریخته تبدیل میشه و حتی روی توانایی های خودش نمیتونه حسابی باز کنه .

توصیه میکنم اگر میخواهید خودتون را متعهد به کاری بکنید ، ابتدا و قبل اینکه به خودتون قول بدین ، حسابی بررسی کنید و ببینید توان انجام آن کار را دارید؟ میتونید سر قولی که بخودتون میدین بایستید و زیرش نزنید؟

اگر شک دارید و حس میکنید شاید که نشه ، بهتره برای خودتون تعهدی ایجاد نکنید که باعث سلب اعتماد خودتون  از خودتون بشه !


باورهای بی تناقض !

خوانندگان وبلاگ و همنشین های محترم مجازی عموما افراد دقیق و موشکافی هستند ، اکثر خودشان افکار نویس بوده و وبلاگی دارند.

ماه هاست مینویسم و در زمینه های متفاوت عقاید و افکار خودم را بیان میکنم و تا کنون دچار تناقض گویی نشدم ، فکر میکنید من میتوانم هر مطلب جدیدی که مینویسم ، برگردم و کل مطالب قبلی را بخوانم و مواظب باشم که مطلب متناقضی ننویسم؟

خب ، این امکان پذیر نیست ، فقط در یک حالت این ممکن است که افکار من شکل گرفته و به باور من تبدیل شده .

این مقدمه بخاطر آن بود که بگویم برای برخورد با مسائل زندگی در حد توان آمادگی و تمرین داشته باشید و حداقل برای موارد عمده زندگی باورهایی که از دید خودتان  یا تجربه  نزدیکانی که دوستشان داشته و به ایشان اعتماد دارید  یا منطق و احساستان ، درست است ، تشکیل دهید، در این حالت وقتی که با مشکلی مواجهه میشوید ، آمادگی لازم را خواهید داشت و اینگونه نخواهد بود که حیرتزده و وامانده به آن مسئله خیره شوید و وقتی حرف میزنید چون از قبل راجب آن موضوع تجربه ، فکر و یا تحلیل داشتید ، دچار تناقض گویی نخواهید شد.

کاری که دقیقا واکسن برای ما میکند ، وقتی واکس میزنید ، سیستم ایمنی بدن در مقابل میکروبهای ضعیف شده یا ژن آنها عکس العمل نشان میدهد و این در بایگانی ایمنی ما بعنوان یک تجربه برخورد با آن بیماری ذخیره میشود و اگر روزی خود میکروب سراغ ما آمد، بدن از قبل میداند که چه باید بکند و با توجه به آمادگی قبلی ،آن میکروب قادر به صدمه زدن به ما نخواهد بود.

قطره آخر !

شاید آخرین قطره آبی که کاسه صبر را لبریز میکند ، کوچکترین و کمترین میزانی باشد که در کاسه صبر شما ریخته میشود ولی نتیجه آن لبریز شدن و بیرون ریختن آن است.

دعوا های خانوادگی را دیدید؟ سر یک چیز کوچک و بی اهمیت ، درگیری آنچنانی رخ میدهد، جهت اطلاع ،مشکل از آن قطره آخر نیست ، مشکلاتی که بزرگ بودن و حل نشدن قبلا آن کاسه را به لب مرز سرریز شدن رسانده بودند و صبر شما فقط نیاز به تلنگری کوچک داشته !

از دید من اتفاقا وقتی دیدید که سر یک موضوع بی اهمیت طرف مقابل شما به انفجار میرسد ، بیشتر باید نگران بود ، چون قطعا تعداد  زیادی مسئله لاینحل بین شما باقی مانده.

اصلا آن موضوع کوچک را به کناری بگذارید و در پی یافتن و حل کردن سایر موارد باشید . و یک توصیه ، اگر انفجاری در طرف مقابل دیدید ، بهیچ عنوان نگویید که ، فقط به خاطر شوری غذا یا رفتن خرید یا دوره دوستانه (مردانه یا زنانه) یا رفتن خونه مامانم یا موارد کوچک دیگر ، داری  اینهمه مشکل درست میکنی؟  بدانید هنگام انفجار ، موضوع اصلا قطره آخر نیست ، این را مطمئن باشید !

سالار؟ !

کمتر مردی پیدا میشه که از زن قدر قدرت و مسلط  به مرد خوشش بیاید ، مردانی هم که اینگونه هستند شخصیت ضعیف  و لرزانی دارند.

کمتر زنی هم پیدا میشه که از مرد ضعیف خوشش بیاد ، زنانی هم که از اینگونه مردان خوششان میاید ، معمولا در خانواده هایی بزرگ شده اند که زن سالاری در آنجا حکمرانی میکرده و عادت به این دارند که حرف آخر را خانمها بزنند .


در هر دو صورت فوق، زندگی از حالت معمول خارج است و غیر عادی  ، دوست دارید سوار ماشینی شوید که موتورش غیر عادی کار میکند؟ یا دوچرخه ای که تعادل ندارد؟

از دید من حتی دیدن مردی که در یک عکس سرش را روی شانه زنی گذاشته هم عادی نیست و برعکس آن را مناسب میدانم.

حتی از خود زنانی که قدرت دوست هستند و زن سالار هم بپرسید، آنها نیز ته دلشان رابطه عادی و مرد قدرتمند را مطلوب خود میدانند.

میخواهم یک نتیجه بگیرم ، خانمهای محترمی که بدنبال قدرت در زندگی مشترک هستید ، اگر فرضا روزی هم به آن برسید ، اولین نفری که مشکل خواهد داشت و از آن مرد ضعیف شده متنفر میشود، خود شما خواهید بود، مطمئن هستید توان برخورد و مقابله با مشکلات زندگی را خواهید داشت؟ آیا مانند یه مرد میتوانید از پس مسائل زندگی بر بیایید؟ ایا وقتی تصمیم گیرنده نهایی شما باشید  و با تصمیم شما مشکلی بوجود بیاید ، روح ظریف و زنانه شما دچار بحران نخواهد شد؟

اعتقاد دارم هستند زنانی که در زندگی بهتر از مردان آن را هدایت میکنند ولی باز در نهایت مطمئن باشید فشار مشکلات، زنان را بسیار بیشتر از مردان فرسوده میکند ، سعی کنید از ابتدا روند انتخاب شریک زندگی جوری باشد که همه چیز در جایگاه متناسب و عادی خودش قرار داشته باشد.


انجام وظیفه !

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

با اجازه بزرگترها؟ !

اینکه وقتی سر سفره عقد نشستی و میگی با اجازه بزرگترها ...بله ، آیا یک حقیقت است ؟ آیا واقعا از آنها اجازه داری؟ آیا به مشورتشان گوش دادی ؟ یا  زندگی را با جمله ای که میتواند واقعیت نداشته باشد شروع کردی؟

تا حالا براتون پیش امده که شخصی به شما حرفی بزند ، نصیحتی بکند یا پیشنهادی بدهد و در آن مقطع زمانی با تحلیل خودتان کاملا مخالف آن نظر بودید ولی با گذشت زمان به آن حرف رسیدید؟ حتما پیش آمده ، تجربه بزرگتر ها یی که دوستمان دارند و سرنوشت ما به ایشان گره خورده و با غم ما غمگین و با شادی ما خوشحال میشوند، قطعا میتواند به ما کمک کند.

همه چیز تکنولوژی نیست که بگوییم پدر و مادر ما از آن کم اطلاع هستند ، قسمتهایی از روابط انسانی هست که حتی در طول تاریخ تغییری نکرده و نخواهد کرد.

اگر روزی در آستانه انتخابی برای زندگی قرار گرفتید به این فکر کنید که علاوه بر این که خود شما صاحب عناوینی مانند عروس یا داماد میشوید ، در حال ایجاد یک رابطه و عنوان جدید برای خانواده پدری و مادری خود هم هستید. صرفا شما در ارتباط با شخص مقابلتان قرار نمیگیرید ، پدر و مادر و خواهر و برادر شما هم وارد این رابطه خواهند شد ، آنها هم حق نظر دارند ، ازدواج،  ارتباط محض و صرف 2 انسان نیست ، پیوند 2 خانواده است .قصد این را ندارم که بگویم اگر آنها مخالفتی کردند ، شما بلافاصله از شخص مورد نظرتان بگذرید ، میگویم حداقل به حرفها گوش کنید و روی آن فکر کنید ، حداقل مهلت بیشتری به خودتان و انتخابتان بدهید .  زمان بهترین راه برای دست یافتن به حقیقت است !

غیر فعال کردن آپدیت ویندوز10

تعداد زیادی اپ و برنامه در ویندوز وجود دارد که در استفاده های عادی و روزمره ما نقشی ندارند و برای موارد خاص استفاده میشوند ، ولی ویندوز آنها را بروزرسانی میکند و مقدار زیادی از حجم و سرعت اینترنت ما را درگیر خواهد کرد.

البته بعضی از این بروزرسانی ها جنبه امنیتی دارد و منافذی را که هکر ها یا بدافزارها از طریق آن به سیستم ما وارد میشوند را مسدود میکنند. توصیه میکنم با نصب آنتی ویروسی که از طریق اینترنت بروز میشود مانع دسترسی هکر ها و ویروسها بشوید و آپدیت ویندوز را خاموش نمایید. آنتی ویروس پیشنهادی من هم NOD32 از شرکت ESET میباشد.

نحوه خاموش کردن آپدیت ویندوز 10 :

در قسمت جستجو (کنار استارت) جستجو نمایید Control Panel و مسیر زیر را دامه دهید :

System and security -- Administrative Tools--Services--Windows Update

بعضی از موارد بالا  را میبایست با دبل کلیک وارد شوید و در قسمت آخر Startup Type را Disabled و Service Status را STOP و گزینه OK را زده و خارج شوید ، بروزرسانی ویندوز 10 غیر فعال میشود ، اگر هم مایل به فعال کردن مجدد آن بودید از همین قسمت آنرا Enable و START را بزنید.

اگر سوالی هم داشتید لطفا در بخش نظرات مطرح نمایید.


تا حالا عاشق شدی؟

تا حالا چند بار عاشق شدی؟
نمیخوام به من جواب بدی ، تو دلت و به خودت جواب بده.
هر بار عشقی آمده سراغت، گفتی مگه میشه از این هم بیشتر عاشق شد؟ این دیگه آخرشه
او رفت و زجر کشیدی و باز هم عاشق شدی و به بعدی هم همین را گفتی !
کدومش حقیقت بوده؟ از دید من هیچکدام
***
هر وقت گفتی این بد نیست، ولی باید بیشتر بشناسمش و ببینم تو فکرش چه خبره !
هر وقت دیوانه وار و بی رویه دل ندادی و تونستی غیر از اون احساس طوفانی ، ببینی که ساحل امنی هم در کار هست یا نه !
هر وقت که بدیهایش را توجیه نکردی و دل به این نبستی که عشق ما آنقدر بزرگ و قوی است که تمام مشکلات و کاستی ها را درست میکند !
هر وقت دقیقا به این نقطه رسیدی که اگر او هم نبود زندگی همچنان ادامه دارد ، به عشق  رسیدی ، به عشق و احترام به شخصیت خودت !

گوش هایت را باز کن !

چشم ظاهر را میبیند و تمامی آنچه دریافت میکند نمایی از شخص مقابل است ، یک فیزیک محض ، ولی گوشها کلام را میشنوند که خروجی فکر یک انسان میباشد.

گاهی چشمها را ببندید و گوش ها را باز کنید ،  آنچه که میشنوید ، صدای فکری خواهد بود که شاید سالها میبایستی در کنارش ادامه دهید.

افکار یک انسان میتواند حاوی میلیونها (شاید نامحدود) تفکر متفاوت و ایده های رنگارنگ  باشد ، ولی او فقط یک ظاهر دارد !

روزی ممکن است شما از آن یک ظاهر خسته شوید و برایتان عادی شود ولی از یک فکر که سرشار است و پر از تنوع و تکثر هیچگاه خسته نخواهید شد و به شما همیشه حس تازه بودن یک رابطه را خواهد بخشید.

داستان کوتاه : ستاره من

وقتی هر بچه ای به دنیا میاد ،  یه ستاره هم بهمراهش متولد میشه ، اون ستاره اسمش ، اسم همون بچه است ، مال خودشه بدون اینکه بخواد هزینه ای بکنه  ، یکی از اون ستاره های آسمون متعلق به منه.

شما که بزرگ شدین شاید یادتون رفته باشه ، بچه که بودین ، سعی میکردین ستاره ها را میون دو تا انکشت بگیرین و از اینکه اونا چقدر کوچیکن تعجب میکردین ، ستاره  هر بچه ای با خوشحالی اون شاد میشن و با غم و آزارش غمگین میشن ، اگر بچه ای از این دنیا بره ، ستاره ،  اونو میبره به دنیای خودش ، اون میره اونجا و تو ستاره خودش زندگی میکنه ، ولی اونجا بزرگ نمیشه ، همیشه بچه میمونه ، ستاره براش یه دنیای پر از بازی و رنگ و اسباب بازی و شکلات میسازه ، گاهی بچه های ستاره های دیگه میرن پیش هم مهمونی ، تنها نیستن.

آدم بزرگا هنوز هم ستاره هاشونو دارن اصلا تا ابد مال خودشونه، ولی اکثرا" فرآموشش کردن ، هنوزم شب که میشه ، حس میکنم ستاره من وقتی باد پرده اتاقم را تکون میده دنبالم میگرده که شاید دوباره بخوام بین دو انگشتم بغلش کنم !


من چوب نیستم !

معمولا آدمها یا کارهای روزمره خودشان را مینویسند و یا در ذهن نگه میدارند ، که البته من نوشتن را ترجیح میدهم و در طول روز با انجام دادن آنها ، یک تیک در کنارشان میکشند.

حتما یک گزینه تحت عنوان "من چوب نیستم !" هم بصورت روزانه در آن لیست داشته باشید و کاری را صرفا" برای خودتان انجام دهید ، تاکید میکنیم فقط برای دل خودتان !

مواظب باشید اگر به کارهای دیگر نرسیدید ، توصیه میکنم این گزینه حتما بصورت روزانه تیک بخورد ، میشه دیدن فیلم مورد علاقه شما باشه ، میشه رفتن به ملاقات یه دوست باشه یا کاری که کاملا شخصی و مربوط به خودتان میباشد.

اینجوری یادتان نمیرود که شما هم از زندگی حقی دارید !

بالا بردن سرعت اینترنت

فقط در لپ تاپ و کامپیوتر های شخصی با سیستم عامل ویندوز

جهت اطلاع ، ویندوز درصد بزرگی از اینترنت شما را برای اپ ها و برنامه های خودش برمیداره ، شما میتونید علاوه بر غیر فعال کردن آپدیت ویندوز (که در یک مطلب دیگه به آن خواهم پرداخت) ، پهنای باند اینترنت خودتان را کامل در اختیار داشته باشید.

1- کلمه Run را در قسمت جستجوی ویندوز(کنار دگمه START ) تایپ کنید و روی آن کلیک نمایید،

2- این مسیر را تایپ و اینتر کنید gpedit.msc

3- مسیر زیر را ادامه دهید:

Computer Configuration > Administrative Templates > Network > QoS Packet Scheduler > Limit Reservable Bandwidth

4- روی   Limit Reservable Bandwidth راست کلیک کنید و ادیت را بزنید، دگمه Enable را فعال و مقدار Bandwidth Limit را روی صفر تنظیم نمایید و OK کنید.

این کار سرعت باز کردن صفحات شما را بطور محسوسی افزایش خواهد داد.

اگر سوالی داشتید در نظرات مطرح نمایید که سایر همنشین های مجازی هم استفاده کنند.

سخت ترین ها !


پرسیدم مادر جان چند سالتونه ؟


گفت ۷۰ سالمه


گفتم ، زنده باشی ، یه سوال برای ما که کم تجربه ایم داشتم


گفت،بپرس پسرم


پرسیدم ، سخت ترین کار دنیا چیه؟


کمی فکر کرد و با چند تا گیس سفیدش که از زیر چارقدش بیرون زده بود بازی کرد و با چشمهایی که هنوز آنچنان پیر نشون نمیداد و سیاه و درشت بود به من یه نگاه عمیق کرد و گفت: انتظار !

طنز : چگونه روشنفکر شدم؟ !

من یه روشنفکر به معنای واقعی هستم ، نه از این آدمهایی که ادا در میارن و چیزی در چنته ندارن.

برای روشنفکر شدن واقعی مثل من ، لطفا" موارد زیر را رعایت و تمرین کنید:

1- اگر مهمونی میرید ، با کفش برین تو خونه

2- سعی کنید که جوری حرف بزنید که خودتون متوجه نشید چی دارید میگید ، چون در این صورت دیگران هم قطعا متوجه نمیشن و میگن WOW ، عجب فکرش روشنه ! کلا قلمبه گویی فرآموش نشه ، وسط حرف هم چند تا نکته از قول بطلمیوس و کنفسیوس یا از مور و دکارت و دریفوس بگید و واقعی هم نبود مهم نیست ، کی حوصله داره بره کتاباشونو بخونه و چیزی متوجه بشه؟!

4- هر کی هر چی میگه باهاش مخالفت کنید ، مثلا میگه شبه ، بگین اونور دنیا روزه !  میگه امسال خیلی گرما زود آمد ، بگین ، نه من شبا با لحاف میخوابم هنوز (البته نگید که کولر را روشن میذارید !)

5- لباستون خیلی مهمه ، داشتن یه دستمال گردن  ، اصولا نشانه روشنفکریه ، البته شلوار بند دار بجای بستن کمربند هم میتونه موثر باشه.

6- موهاتون را دم اسبی ببندید ، حتی اگه فقط یه ذره بود ! اگر هم چیزی برای بستن نمونده بود و متاسفانه همش ریخته بود ، یه کلاه عجیب غریب رو سرتون بذارید !

7- آرایش ریش و سبیل باید خاص باشه ، میتونین یه دم موش زیر لبتون باقی بذارید و بقیه را بزنید بره .

8- موقع حرف زدن از دستاتون زیاد استفاده کنید ، برای اثر گذاری بیشتر به چشم طرف مقابل خیره بشین تا حساب کار دستش بیاد !

9- بگید موسیقی فقط باخ و موتزارت و بتهوون گوش میدید ، گاهی هم ادعا کنید که به سنتی خودمون هم  افتخار میدین.(نگید خونه که هستید اصرار دارید که حتما خوشگلا باید برقصند !)

10- زیاد نخندین ، حتی اگر جک هم گفتن و خندتون گرفت ، سعی کنید با یه پوزخند جمعش کنید و ادای کسایی که از ابتذال گریزانند را در بیارین.

11- اگر اهل دود هم نیستید حتما یه پیپ با خودتون همراه داشته باشین و گاهی به دیگران نشونش بدین.

12- به دیگران حالی کنید که اهل آزاد اندیشی هستید ، حتی شده بزور !

13-تنفر از پیاز نشانه بارز روشنفکریه !   از غذاهای معمولی نباید خوشتون بیاد (حداقل جلوی دیگران ) ، اسم چند تا غذای فرانسوی را یاد بگیرین و بحث غذا شد بگین از اونا خوشتون میاد ، دیگران باید متوجه این قضیه هم بشن که شما با لباس کامل و دستمال گردن سر میز غذاخوری در خانه حاضر میشین و اینکه جلوی شومینه پیپ میکشین و روزنامه میخوانین !


چند تا مورد دیگه هم بود ، البته فعلا شما اینا را تمرین کنید !


دلدادگی طولانی !

یه سال دو سال سه سال یا بیشتر گذشته ، کسی را دوست داری و با او در ارتباط هستی ، یا او اقدامی جهت جدی شدن این رابطه نمیکند یا خود شما حس میکنی او شخصی است که شرایط ازدواج با شما را ندارد ولی دلت در گرو اوست و نمیتوانی از او دل بکنی.او از نظر حسی شما را تامین میکند ولی منطق شما به حدی از رشد رسیده که به زندگی کردن با او نه میگوید.

پیش خودت میگی فعلا که مورد خاصی پیش نیامده ،  تا مورد جدی برایم پیش نیامده او میتواند در کنارم باشد و رابطه را حفظ میکنید.

جهت اطلاع تا او هست ، شما از آن بخش احساسی که میبایست در شروع یک رابطه جدید با شخص دیگری داشته باشید ، محروم هستید.

وقتی بخش احساس شما درگیر او باشد ، شما نمیتوانید بصورت موثر به شخص دیگری فکر کنید ، و تعادل مناسبی در منطق و احساس را در یک رابطه جدید بوجود بیاورید.

یه خطر دیگه هم که اینجور رابطه ها داره ، عادت کردنه ، وقتی رابطه طولانی میشه به حضورش و بودنش عادت میکنی ، علاوه بر احساسی که داری ، ترک عادت هم برات سخت خواهد بود و مدتها طول خواهد کشید و قطعا بر روی ایجاد یک رابطه جدید تاثیر خواهد گذاشت.

مفهوم این نوشته این نیست که روابط حسی خود را با کسی که به او احساس دارید ولی منطقتان او را نمیپذیرد، قطع بکنید ، این موضوعی کاملا شخصی و تماما وابسته به تصمیم خود شماست ، من فقط سعی کردم بگویم به این امید نشینید که هم او باشد و هم اگر مورد مناسبی پیدا شد ، آن زمان او را رها میکنم !

عشق واقعی !

شنیدین میگن "عشق واقعی" فقط یه بار سراغ آدم میاد و بهترین انتخاب میتونه باشه و خیلی مهمه که تشخیصش بدیم؟

اینو شاید خیلی شنیده باشین و یه جورایی تجربه نسلها است و ما بصورت این جمله 2 کلمه ای زیاد شنیدیمش ، با کلمه عشق کاری ندارم که تفسیر خودشو داره ، اون واقعییش چیه؟ واقعی یعنی حقیقت یعنی چیزی که در دنیای واقعی اتفاق میفته و نمیشه به رویا و احساس پیوندش زد و قطعا حقیقت هم نمیتونه با منطق بی ارتباط باشه ، هر حقیقتی در دنیا ، منطقی پشت خودش داره.

از دید من جمله "عشق واقعی"  روی دیگه ای از "عشق به همراه منطق" هست و ما سالها بگوشمون میخورد و شاید به این شکل واضح ، تفسیری ازش نداشتیم و از ازل تا کنون کسانی که روابط انسانی را تجربه کرده اند این حالت را بهترین گزینه میدانند.

ملاکهای منطق

وقتی در قدم اول یه رابطه قرار میگیردحال میخواهد یک دوستی معمولی حتی بین دو همجنس باشدیا شروع یک رابطه جدی منجر به تشکیل زندگی،موارد زیر ازنظر من میتواند ملاکهای منطقی آن رابطه را تشکیل دهد و هر وقت دیدید که به این موارد بهای لازم را ندادید ، بدانید تعادل را به نفع احساس زیر پا گذاشتید !

ملاکهای منطقی (به ترتیب اولویت) :

- شغل و منبع درآمد

- امکانات مالی و اقتصادی

- شخصیت اجتماعی

- انواع تفاهم !

- خانواده

- طرز بیان ، کلام

- اطلاعات کلی و سطح تحصیلات

- تجربه

- نگاه طرف مقابل به این رابطه (احساس باشد یا منطق)

- گذشته مرتبط با آینده

- سلامت روحی و روانی قابل قبول

- ظاهر و فیزیک شخص

***

از دید من ، یک رابطه با زیبایی معمولی ، بی دردسر ، آرامش بخش و با ماندگاری طولانی ، بهتر از یک رابطه خیلی زیبای کوتاه مدت و پر از تنش میباشد.

داستان کوتاه : آرزوی از ته دل !


غول چراغ جادو به زنی که  او را نجات داده بود  تعظیم کرد و گفت سرورم ، به سه آرزویی که از ته دل داشته باشی میرسونمت.


زن گفت ، پولدار بشم ، کمی گذشت و اتفاقی نیفتاد ، غول گفت نمیدونم چرا نمیشه.


یه آرزوی دیگه بکن، گفت مشهور بشم ، باز غول گفت ،عجیبه ،ولی نمیشه.


آرزوی آخرت رو بکن ،من برای اولی و دومی ورد مخصوص را خواندم ولی اثر نکرد.


زن کمی فکر کرد و آرزوی سومشو گفت  ...


سالها از اون موضوع گذشته ،زن زندگی خوبی داره،همسر و بچه های خوب ، ولی جریان غول چراغ جادو را برای کسی تعریف نکرده ، کسی نمیدونه آرزوی سوم و تنها آرزوی از ته دلش خوشبختی بود.

، 

تجربه های جدید !

تا حالا شده کاری بکنی که تا حالا تو عمرت نکردی؟

شده تجربه ای داشته باشی که تا حالا بهش فکر هم نکرده بودی؟

چیزی بوده که ازش بترسی ولی در واقع احتیاط بی مورد بوده و هیچوقت انجامش ندادی ؟


از دید من خوبه که آدمها با در نظر گرفتن جوانب یک موضوع که حالا یهویی به ذهنشون میرسه یا دیگران تجربش کردن و اینکه سود و زیانش چقدر میتونه باشه و اگر نکات مثبتش بیشتر از منفی آن بود ،شاید بشه یه تجربه شخصی ازش داشت ، این کار ممکنه بتونه درد بی حوصلیگهاتونه آروم کنه ، یه انگیزه بهتون بده ، خلاصه یه چیز جدید تو زندگیتون باشه که هرگز تجربش نکردین ، اعتقاد دارم چیزهای جدید گاهی میتونن یه تحول اساسی تو زندگیمون بدن ، چیزهای جدید خوب  صرفا تغییر دکوراسیون  خانه نیستند ، میشه به یه پرش با چتر هم فکر کرد ،  البته مثال زدم ، وحشت نکنید !

طنز : خنده بی موقع !

خنده خیلی خوبه ، قطعا آدمها هر چی بیشتر بخندن به سلامتی روح و جسمشون کمک کردن ، فقط گاهی وقتی  میاد سراغت ، که  بی موقع است !

***

یه بار رفته بودم مجلس ختم  پدر یکی از همکاران ، همه رو زمین نشسته بودن و یه سری صاحب عزا رو صندلی و رو به جمعیت نشسته بودن ، یه آقای مسن و چاقی که رو صندلی و روبروی من نشسته بود ، قسمتی از شلوارش پاره بود و لباس زیر گلدارش معلوم ، خب منم خندم گرفت ، از اون خنده های انفجاری که نمیشه جلوشو گرفت ، خلاصه کرونا اینجا بدردم خورد ، ماسک رو صورتم بود و در حال خنده سعی میکردم ادای گریه کردن را در بیارم ، و بحالت دویدن از محل خارج شدم ، حالا مگه خندم بند میومد ، تو حیاط داشتم به خودم میپیچیدم ! از چشمام داشت آب میومد و همه موقع رد شدن فکر میکردن گریه کردم و  از کنارم که رد میشدن  یه دستی رو شونم میزدن و تسلیت میگفتن بعدا شنیدم که همه میپرسیدن ایشون چه نسبتی با متوفی داشت که اونجوری و بشدت و بیشتر از فرزندان آن مرحوم گریه میکردن؟!

***

رفته بودم برای مراسم عقد یکی از دوستان ، دوست من قد بلندی داشت با سبیل های درشت (ولی پسر مهربونی بود ، برعکس قیافش!)  ، عاقد داشت عقد میخواند و همه ساکت بودند ، یکی از خانمهای مسن و محترم که همراه عروس بود ، ظاهرا یادش رفته بود که از داماد هم برای وکالت میپرسن یا در عوالم خودش بود ، عاقد از داماد که پرسید وکیلم؟ آن خانم مسن گفت ، رفته گل بچینه ... حالا من داشتم به سبیلهای دوستم نگاه میکردم و تصور این قضیه که با اون هیبت ، رو نوک انگشت داره تو یه باغ میچرخه و آواز میخونه و مثل سیندرلا داره گل میچینه ! خب منم خندم گرفت  ، یعنی همه خندشون گرفته بود ولی به احترام آن خانم مسن کسی نخندید ، ولی این موقع ها متاسفانه دست خودم نیست ، من که زدم زیر خنده ، همه ترکیدن و شروع کردن به خنده ، کلا مجلس بهم خورد و عاقد قهر کرد و داشت میرفت که با بیرون کردن من از مجلس که همچنان در حال خنده بودم ، قضیه به خیر گذشت!

گارانتی زندگی !

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.