بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

غصه نخور !

آنقدر همه چی داره زود میگذره که دارم فکر میکنم واقعا تمام غم و غصه های ما پوچ و بی ارزشه ، عقیده دارم هیچ چیز و هیچ کس نمیتونه منو غمگین یا شاد بکنه ، غیر خودم !

آشپزی مردانه : برگ کرفس پلو (غذای ابداعی)

معمولا وقتی کرفس میخرین یا خام  میخورین یا خورشت کرفس درست میکنین و شاید در خورشت ، مقداری از برگهای کرفس را هم خرد کنید یا ممکنه ازشون استفاده نکنید و بدور بریزید.

برگ کرفس را خرد کنید ، با حرارت بالا ابتدا بدون روغن و وقتی آب برگها کشیده شد ، کمی روغن اضافه کنید و اجازه بدید مثل سبزی قورمه سرخ بشه.

2 عدد پیاز درشت را نگینی ریز خرد کنید و ابتدا بدون روغن و وقتی کمی طلایی شد کمی روغن اضافه کنید تا قهوه ای شود ، در 5 دقیقه آخر سرخ کردن پیازها ، کمی پودر فلفل سیاه (من فلفل قرمز هم اضافه میکنم)، نمک و زردچوبه اضافه کنید و ادویه ها را هم بهمراه پیاز تفت دهید.

گوشت ریز خرد شده یا چرخکرده را سرخ کنید و بعد به ظرف پیاز و ادویه اضافه نمایید ، درش را بگذارید تا طعم مواد وارد همدیگه بشن.

برنج آبکش (ترجیحا دانه درشت برای پلو خوب میشود) ، را آماده و بعد از آبکش لابه لا مواد را اضافه کنید ، میتونید ته دیگ نون یا سیب زمینی هم بذارید . این مواد را با برنج کته هم میتوانید درست کنید ، فقط میزان آبی که روی برنج میریزید کمتر از حالت عادی باشد که برنجتان خمیر نشود ، موقعی که برنج در قابلمه یا پلوپز در حال جوش بود ، مواد را اضافه و بهم بزنید و بذارید دم بکشد.

چون تا حالا درست نکرده بودم و جایی هم این غذا را ندیدم، با افتخار میتونم بگم ، ابداع بلاگر میباشد و  اسم آن را " برگ کرفس پلو"  گذاشتم !

اینم عکسی از غذا که آوردم سر کار، ضمنا" تعارف نمیکنم ، چون فقط به اندازه خودم غذا میکشم ! (لبخند)

http://s12.picofile.com/file/8397706584/%D8%A8%D8%B1%DA%AF_%DA%A9%D8%B1%D9%81%D8%B3_%D9%BE%D9%84%D9%88.jpg

خود محکومی !

تا حالا خودتون را محاکمه کردید؟ حتما این اتفاق افتاده ، یه حرفی زدید یا یه کاری کردید و بعدش پشیمون شدید و نشستید فکر کردید که این چه کاری بود کردم ، یا چه حرفی بود که زدم !

در یک پست دیگه به این پرداخته بودم که یکی از موارد اساسی ضربه به خود ، عدم فکر کردن قبل انجام دادن کاری یا حرف زدن میباشد ، نکته ای که انجام ندادنش خیلی جاها براتون مشکل بوجود میاره ، و بیشتر برمیگرده به کنش هایی که از روی احساس است نه منطق و عقل.

حالا این اتفاق افتاده و گذشته ، آیا در آن محاکمه ای که برای خودتون در نظر گرفتید ، محکوم هم شدید؟ به چی؟ گاهی به هیچی !

اگر قرار باشه در دنیای واقعی بیرون هم ، هر متهمی بره دادگاه ، اتهامش ثابت بشه و محکوم به چیزی نشه که سنگ روی سنگ بند نمیشه .

وقتی خودتون را محکوم میکنید یه جزای مناسب و مشخص برای خودتون در نظر بگیرید تا یادتون باشه این قضیه تکرار نشه که مجددا" بدون فکر کاری نکنید و حرفی نزنید.

این محکومیت میتونه یه معذرت خواهی شفاف و صریح و بدون اما و اگر یا  یه هدیه مناسب یا درخواست از طرف مقابل برای انتخاب نوع محکومیت باشه.

یادمون باشه که وقتی  اشتباه میکنیم ، اگر برای خودمون محکومیت خاصی در نظر نگیریم ، امکان تکرار آن اشتباه بسیار زیاده.

نظر سنجی اختلاف سن

در یک پست قدیمی  در رابطه با عقیدم در زمینه اختلاف مناسب سنی برای ازدواج گفته بودم ، چون در آن پست نظر سنجی در کار نبود و صرفا" نظرات چند کاربر عزیز مطرح شده بود ، تفسیر مشخصی از نظرات کلی نداشتیم .

بیشترین رای را 5 سال اختلاف سنی داره ، البته بگم من هم بعنوان یک رای از کل آمار به 10 سال اختلاف رای دادم .

همسن بودن و بزرگ بودن زن :هر کدام صرفا 1 رای داشتند و احتمال میدم کسانی که خودشون در این موقعیت بودند به این گزینه ها رای دادن !

7 رای برای 10 سال بزرگتر : افرادی که از دید من ، خودشان یا اطرافیانشان تجربه بیشتری داشتند و یا افرادی که نسبت به مسائل دید منطقی دارند و آینده نگر هستند.

15 رای برای 5 سال بزرگتر : افرادی با تعادل نسبتا خوب ، هنوز احساسات درصد بیشتری را نسبت به منطق در زندگیشان بازی میکند و تا حدودی سنتی به ازدواج نگاه میکنند.

در هر حال عقل جمعی و اکثریت به 5 سال اختلاف رای داده و پیروز شده ، هر چند مخالف عقیده و منطق من باشد !

تمرین زندگی !

حتما تا حالا پیش آمده که بخوای تنها باشی ، با خودت خلوت کنی و حال و حوصله هیچکسو حتی دوست صمیمیت را هم که باهاش بهت خوش میگذره را هم نداشته باشی.

تو یکی از این روزا که این حالت را داری ، همون دوست صمیمی یا یه فامیل و آشنا که دوست نداری ناراحتش کنی و باهاش رودرواسی داری  و اونم همیشه خیلی راحت میومده پیشت و شما میرفتی پیشش ، بهت زنگ میزنه ، میگه میخوام بیام پیشت ، بهش چی میگی؟

1- بزور لبخند میزنی و تعارف میکنی و میگی که بیاد؟

2- یا بهش میگی امشب میخوام تنها باشم ،و باشه برای یه موقع دیگه؟


من 2 را میگم ، بدون ناراحتی و عذاب وجدان ، چون برای این موقعیتها در زندگی تمرین کردم و آمادگیشو دارم. چیزی برای من بالاتر از آسایش و آرامش خودم نیست ، اصولا اگه من آروم نباشم و از مصاحبت کسی لذت نبرم ، نمیتونم به او هم لذت بدم و مطمئنم او هم از آمدنش پشیمان خواهد شد ، برمیگردیم باز به آنجایی که آیا من خودمو بیشتر از بقیه دوست دارم یا نه؟ اگر او بیاد ، خلوت منو بهم زده ، آشفته تر میشم ، اصلا حوصله پذیرایی را ندارم ، بگذریم از اینکه اگر کسی بیاد پیش من ، حالا میخواد هر کی باشه ، حتی کسی که بار اولشه که میبینمش ، حتما باید یه مقدار از کارها را انجام بده (ظرف شستن ، غذا درست کردن یا آوردن ، تمیز کردن  و ...) !

با خودتون برای موقعیت های مختلف زندگی تمرین کنید و آمادگی داشته باشین برای هر کنشی ، واکنش مناسب نشون بدید ، همه چیز را نذارید برای دقیقه 90 ، از قبل بدونید که فرضا" اگر اینجور یا اونجور شد ، عکس العمل من چه خواهد بود .

طنز : تصمیم راسخ ورزشی!

دیگه تصمیم خودمو گرفته بودم ، تقویم را باز کردم ، دیدم 2 شنبس ، گفتم نه از شنبه اینده شروع میکنم ، باز دقیق تر نگاه کردم دیدم 17 ام ماهه ، گفتم خوب بهتره از سر ماه شروع کنم ، نمیشه که وسط ماه آدم ورزش را شروع کنه ! باید یه روز مشخص باشه، باز داشتم تقویم را نگاه میکردم ، چشمم به برگ آخرش افتاد که چند روز اول سال 1400 را نشون میداد ، الان ماه دوم سال 99 بود ، داشتم وسوسه میشدم که یه دفعه ای از سال 1400 شروع کنم ، عددش رند بود و زیبا ولی خودمو جمع کردم ، یه کشیده تو صورتم زدم و گفتم نه همون اول ماه خوبه ، خلاصه جاتون خالی تو اون مدت که تا آخر ماه مونده بود از قبل هم کم تحرک تر بودم ، پیش خودم میگفتم حالا که میخوای دیگه ورزش را شروع کنی این چند روز را به بدنم استراحت بدم !

رفتم فروشگاه لباس ورزشی ، چند تا جوان هم آنجا بودن که از هیکلشون معلوم بود ورزشکارای حرفه ای هستن ، یکم شکمم را دادم تو و نفسم را حبس کردم و جوری که انگار ما هممون ورزشکاریم و توی یه تیمیم باهاشون خوش و بش کردم ، البته با نفس حبس شده لحن صدام کمی تغییر کرده بود ! درسته هنوز شروع نکرده بودم ولی مهم تصمیمه که از نوع راسخش را گرفته بودم.

خلاصه چند دست لباس ورزشی مناسب برای ورزشهای مختلف چند دست  کفش مخصوص دویدن ، کفش پیاده روی ، کفش حرکات ایروبیک و کفش مخصوص کوهنوردی هم خریدم ، سفارش یه ترد میل (دستگاه پیاده روی) هم به فروشنده دادم که قرار شد بیارن دم در تحویل بدن، به کیسه های خریدم که نگاه میکردم ، به خودم میگفتم دیگه تمومه ، یه پوزخند هم به شکمم زدم و گفتم بای بای  !

خلاصه روز موعود و اول ماه رسید ، قبلش یه پارچ شیر موز و آب نارگیل برای خودم آماده کرده بودم که بعد ورزش انرژیم برگرده ، گفتم با ورزش سبک شروع کنم روز اول فقط 1 ساعت و بعدا بیشترش میکنم ،لباس مخصوص و کفش دویدن را پوشیدم ، ترد میل گوشه سالن بود ، کلی روش چراغ و دگمه و این حرفا بود ، البته موقع تحویل آموزش داده بودند ، روی دویدن سریع تنظیمش کردم و رفتم روش ، اولش بصورت اتومات آروم بود و یواش یواش تند میشد ، در نمایشگر داشت سرعت را نشون میداد،اولش بد نبود ، ولی هی داشت تندتر میشد ، به جایی رسید که حس کردم در و دیوار شروع به حرکت کردن ، انگار قطار سریع السیر سوار شدی ، میخواستم خاموشش کنم ، دگمشو نمیدیدم ، انگار اشتباه زدم ، حس کردم رفت رو گزینه دویدن حرفه ای و فوق سریع ، خودمو سپردم به تقدیر و دستامو باز کردم و با صورت خوردم رو ترد میل و اونم با سرعتی که داشت منو کوبوند به دیوار پشتی ، چند دقیقه انگار بیهوش شده بودم ، سرم گیج میرفت ، بلند شدم و یه نگاه با تنفر بهش کردم ، حس کردم اونم انگار داره با یه حالت شیطانی بهم میخنده با اون صدای ویژ ویژش ، از برق کشیدمش و گفتم رو آب بخندی !

پیش خودم گفتم کارم اشتباه بوده ، بهتره از حرکات نرم و ایروبیک شروع کنم و بعد برم سراغ ترد میل ، خلاصه با مکافات و بدنی کوفته (برخورد با دیوار شدید بود) لباسهام و کفشمو عوض کردم و آماده ایروبیک شدم ، ساعت را نگاه کردم ، ساعت دقیقا 7 بود ، سی دی مخصوص را که گرفته بودم گذاشتم و شروع کردم ، سعی میکردم مثل آنهایی که تو فیلم بودن حرکات را انجام بدم ، خیلی سخت بود ، البته آنها به راحتی داشتند این کارو میکردن ولی من حس کردم انگار دارم کوه جابجا میکنم ، خیس عرق شده بودم ، خصوصا اونجایی که دراز و نشست بود ،  اصلا نمیشد، انگار بدن اونا که تو فیلم بودن استخون نداشت ، چقدر حرکات سختی بود ، کف پاشو از عقب به پشت سرش میچسبوند ، پیش خودم گفتم نکنه سی دی آموزش مرتاض های هندی را اشتباه خریدم ! حس کردم خیلی وقته دارم ورزش میکنم ، به ساعت نگاه کردم دیدم 7 و پنج دقیقس !!! مگه میشه ، شاید ساعت خوابیده و باتریش تموم شده ، ساعت موبایلمو نگاه کردم ، اونم همون بود ، دیدم اینجوری نمیشه ، بلند شدم رفتم سراغ  پارچ شیر موز و آب نارگیل ، جاتون خالی 3 تا لیوان خوردم و به این فکر افتادم ، سال 1400 برای شروع ورزش خیلی رند و شیک و باکلاسه !

نگاه تجربه !

چند وقت پیش یکی از نزدیکان (دختر خانمی 35 ساله) با موقعیت و ظاهر خوب ، یه خواستگار داشت ، بعد حدود 1 ماه شنیدم که بهم خورده و خواستگار رفته.

متوجه شدم علت بهم خوردن این بوده که دختر به  پدر و مادر خود رسیدگی میکرده و در میان صحبت های خود ، زیاد به این موضوع پرداخته و پسر هم از این ترسیده که بعد ازدواج هم دختر بجای رسیدگی به زندگی بخواهد به پدر و مادر خود بیش از حد توجه کند ، البته دختر دقیقا در صحبتهایش این مطلب را به پسر گفته بود که نمیتواند آنها را به حال خود بگذارد و هر روز میبایستی برای سرکشی و فرضا بردنشان نزد پزشک یا موارد دیگر به خانه پدری سر بزند. و پسر بی تجربه هم نگران این وضع  و ماجرا بهم خورده بود.

از روی تجربه به آقایانی که بدنبال شروع یه زندگی هستند بگویم ، دختری که برای پدر و مادر خود اینچنین میکند ، مطمئن باشید برای همسر و فرزندان خود آنچنان خواهد کرد و زندگی  را بخوبی خواهد ساخت ، از دختر یا پسری بترسید که میگوید ، نزدیکان من برایم مهم نیستند و حرف آخر را خودم میزنم ! مطمئن باشید وقتی پدر و مادر کسی برایش مهم نباشند ، روزی شما هم برایش بی ارزش خواهید بود.

البته کاری با والدین بی تعهد که فرزند خود را از نظر معنوی یا مادی رها کردند ندارم ، بحث  روابط طبیعی ، خوب و یک خانواده معمولی میباشد.


از خود گذشتگی !

آدما ممکنه از خواست های خودشون گاهی بگذرن و به خاطر علاقه  یا منطق ،  خواست دیگران براشون ارجح باشه ، در منزل ، محل کار ، تحصیل یا هر جای دیگه.این میتونه از تعویض برنامه و کانال تلویزیونی مورد علاقتون به نفع شخص دیگه ای باشه تا قید کار و تحصیل را برای حفظ زندگیتون و رضایت همسرتون زدن !

ممکنه شما صدها بار این کار را برای کسی بکنی ولی موردی پیش نیامده باشه که طرف مقابل این حالت شما را پاسخ بده ، پس برای چی اینکارو میکنی؟ از دید من انسانها ممکنه بارها و بارها بنا به دلایلی این کار را بکنن به امید اینکه اگر روزی خودشون نیاز داشتند ، بتونن پاسخ متقابلی بگیرن، تا اینجا همه چیز خوبه و من هم کاملا موافق این حرکت هستم ، اما به آن روزی هم فکر بکنید که ممکنه در هنگام نیاز ، آن شخص برای شما قدمی برنداره ، نمیشکنید؟ داغون نمیشید؟ بهم نمیریزید؟ از نظر من جواب همه این سوالها "بله" است.

اینو نوشتم که اگر کاری برای هر کس میکنید یا بدون توقع باشه یا اگر توقعی دارید ، کسب اطمینان بکنید که پاسخ شایسته ای در روز مبادا دریافت خواهید نمود.

وبلاگهای بی جان !

حتما براتون پیش امده گذرتون به یه وبلاگ برسه که تاریخ آخرین پستش مثلا برای 5 یا 10 سال پیشه ، حس اصلا خوبی ندارم وقتی به این بلاگها میرسم ، میدونی حس رفتن به مزار کسی ، فکر میکنم نویسنده چی شده؟ چرا مینوشته و دیگه نمینویسه ؟فکرش تموم شده ؟ حوصلش؟ اتفاقی براش افتاده ؟ دلم میخواد مثل آخر فیلمایی که خوب تموم میشه ، ببینم که قهرمان داستان در اوج ناامیدی دوباره زنده میشه و به زندگی برمیگرده.ولی گاهی جوری وبلاگ سرد و بی روحه که دیگه امیدی به بازگشتش نیست .

داشتم فکر میکردم برای احیا و بازگردوندن آنها به زندگی چه کار میشه کرد؟ برای امتحان برای یکیشون هم در قسمت پیام و هم در نظرات یه نظر گذاشتم و خواهش کردم بگن که چرا دیگه نمینویسن، بعد 3 ماه بهم ایمیل داد ، حس خوبی بود که هنوز هست ، گفت اذیت شده ، پیامهای بی ربط و توهین آمیز براش گذاشته بودند ، تو مجازی هم بدجنس کم نداریم!  اما مثل زندگی واقعی ، عقیده دارم میبایست اینجا هم تحملمون بالا باشه !

فکر کنم وبلاگ نویسهای فعلی و سابق هم باید هوای همو داشته باشن ، لطفا" اگه به یه وبلاگ بی جان یا در حال احتضار رسیدین ،با یه پیام که من میخونمت ، ذهنت و عقیدت را هر چند مخالف من باشه دوست دارم ، بهش تنفس فکری بدین ، بذارین به چرخه زندگی بلاگی برگرده ، باز بنویسه و دریای فکر آدمها را عمیق تر و ژرف تر کنه !

دعوت از خودت !

تا حالا پیش آمده مثلا یه شب جمعه که بی حوصله و تنهایی ، کسی از رفیق و نارفیق ! هم دعوتت نکرده و برنامه ای نداری ، خودت از خودت دعوت کنی شام با هم !! برین بیرون ، یه رستوران خوب و غذای مورد علاقت ، گشتی تو یه مرکز خرید و پیاده روی توی یه پارک و گوش دادن به موزیک ؟ یا گفتی تنهایی نمیشه ؟ نمیچسبه؟ از دید من آدم که راه بیفته و از خونه بزنه بیرون دلش باز میشه ، میتونه بهتر فکر کنه ، میتونه یه پاک کن برداره و افکار منفی  رو تخته سیاه فکرش را پاک کنه .

اینکه با کسی که باهاش بهمون خوش میگذره بریم بیرون عالیه ، ولی اگه نشد ، اگه نبود ، اگه ناز کرد ! خودتو محترمانه دعوت کن و برو بیرون ، یه جورایی مردم تو کوچه و خیابون ، همه آدمهای بیرون میشن همنشینت ، یه بار امتحان کن !

سردرگم مزاجی !

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

داستان کوتاه : ویروس حقیقت

یکسال پیش بود که این ویروس لعنتی آمد ، اولش با یه سرگیجه کوتاه شروع میشد و 24 ساعت بعد اثر خودشو میذاشت ، بخاطر این ویروس فروش عینک دودی توی دنیا ملیونها برابر شده  ، نظم و انظباط به هم ریخته و آدمها عصبی و پرخاشگر شدن ، تقریبا خانواده ای نیست که از هم پاشیده نشده باشه ، سرایتش هم خیلی سریع بود ، در عرض 1 ماه نصف دنیا و بعد 3 ماه همه آدمها حامل این ویروس بودند و حتی از مادر به جنین هم منتقل میشد.

غیر از آن سرگیجه که چیز مهمی نبود یه اثر وحشتناک رو آدما میذاشت ، وقتی حقیقت را نمیگفتی ، رنگ مردمک چشمت قرمز میشد !

دانشمندا خیلی تحقیقات کردند و متوجه شدند ، این ویروس بر روی  سیستم عصبی انسان اثر میکنه و با ارتعاش پیدا کردن رشته های عصب بینایی ،  رنگ رنگدانه های مردمک چشم را برای 30 ثانیه تغییر میده و قرمز میکنه ،مشابه دستگاهی که قدیمها با نصب کردن آن شخصی را راستی آزمایی میکردن، متاسفانه  نتونستن براش واکسن یا درمانی پیدا کنن ، یعنی یه بار موفق شدند ولی ویروس با یه جهش و ساختن یه سوش جدید ، ادامه پیدا کرد و اتفاقا قرمزی رنگ چشمها را بیشتر هم کرد.

حتی بعضی ها خواستند با عمل جراحی رنگ چشمشون را دائمی قرمز کنند که نشه تشخیص دادچه زمانی خلاف میگن و کی حقیقت ، ولی ویروس باهوش تر از این حرفا بود ، رنگ چشم آدمهای عمل کرده بعد از گفتن دروغ ، سفید میشد و نشون میداد که آنها سعی داشتند از گفتن حقیقت فرار کنند .

دنیا طور دیگه ای شده  ، تصور کنید هیچکس نمیتونه چیزی را پنهان کنه ، همه مجبورن حقیقت را بگن ، ولی عوض اینکه جرم و جنایت کمتر بشه ، بیشتر و عصبانیت و تشنج فراگیر شده.

دیگه وقتی میخوای از خونه بری بیرون باید حقیقت را بگی که کجا میری، کسی به راحتی نمیتونه به دیگری بگه دوست دارم و عاشقتم و فقط تو توی زندگیم هستی! ، هیچ مدیر و مسئولی نمیتونه وعده های دور از واقعیت بده ، وقتی میخوای خرید کنی ، فروشنده نمیتونه بگه این جنس اصل هستش و قیمتش مناسبه ، یا رستوران که میری نمیتونه بگه ما کاملا بهداشت و کیفیت را رعایت میکنیم و خیلی اتفاقات دیگه که خودتون میتونین راجبش فکر کنید ! کلا نظم بهم ریخته  ، جوری دنیا را تغییر داده  که انگار همه چیز را خراب کرده  و میبایست از اول ساخته بشه  !

عینک دودی نماد افرادی شده ، که میخوان از حقیقت فرار کنن.

شاید چیز خوبی باشه که همه حقیقت را بگن ، ولی یه جورایی دلم واسه آن دنیایی که گاهی هم گریزی میزدیم تنگ شده ، شما چطور؟!

(داستان کوتاه تخیلی از بلاگر)

اجازه ورود !

آدمها از طریق قلب (احساس) وارد میشن و از طریق مغز(منطق) خارج میشن و تنهات میذارن ، سعی کن به کسی نزدیک بشی که از طریق منطق اجازه ورود بهش بدی  و بعد بذاری به احساست وارد بشه ،  اینجوری ماندگاری و دوامش بیشتره !

هندونه سفید !

یه بار یه هندونه میخواستم بخرم که فروشننده میگفت به شرط هست ، بعد انتخاب کشید و گذاشت تو پلاستیک ، ازش خواهش کردم با کارد میوه خوری که تو ماشین داشتم برام ببره ، با ناراحتی پذیرفت و برید ، هندونه سفید بود و فقط کمی رگه های صورتی داشت ، قاچ سفید را جلوی من گرفت و گفت دیدی قرمزه !

هم ختدم گرفته بود و هم متاسف شدم ، بزور میخواست به من تلقین کنه که هندونه قرمزه ، گفتم این که سفیده ، رو کرد به شاگردش و گفت اصغری وجدانا" این سفیده یا قرمز؟ اصغری هم لبخندی زد و گفت قرمز قرمزه، من گفتم آقای محترم من مشکل کوررنگی ندارم این سفیده، اوستا عصبانی شد و گفت ، اصلا من بهت هندونه نمیفروشم و چند کلمه بی ربط از روی خشم!

شاید چند هزار تومان میلغ زیادی نباشه ، بحث سر احقاق حق و وفای به عهد هست ، توی همین قضیه ساده که شاید روزانه هزاران نفر باهاش برخورد داشته باشن ، از خلاف گویی و بدعهدی بود تا بی اعتمادی و عدم کنترل خشم و عصبانیت. حالا تصور کنید ما در امور روزمره خودمون در مقابل چند مورد اینجوری قرار میگیریم و ذهن و روحمون را بخودش مشغول میکنه؟

به این اعتقاد دارم انسانها بعنوان واحد اجتماع میبایستی  به کسانی که سازگار با هنجارها نیستند آموزش دهندو راهنمائیشان کنند، از انداختن زباله از ماشین به بیرون و حفظ محیط زیست و بهداشت  تا رعایت حق عابر در خطوط مخصوص یا پیاده رو و خیلی موارد ریز و درشت دیگر.

اینکه به دیگران و رفتارها و کنش آنها در جامعه بی تفاوت باشیم و تصور کنیم که به ما ربطی نداره و فرضا انداختن یه دستمال کاغذی آلوده به بیرون از ماشین مارا  متضرر نمیکند ، اشتباه بزرگی خواهد بود ، قطعا مشکلات در جامعه میچرخد و روزی به ما هم خواهد رسید و ما را نیز تحت تاثیر قرار خواهد داد مگر اینکه در یک قسمتی از این چرخه ، آن را قطع کنیم ، حتی با یک تذکر ساده و دوستانه .

تلخ و شیرین

از دید من بعضی آدمها خصوصا در محدوده سنی تا 30 سال  و یا مجرد های کم سن مایل به شنیدن خلاف شیرین میباشند تا حقایق تلخ !

وقتی صحبت از منطق ، حقایق و واقعیت ها میشه و اینکه بعد از شروع زندگی نقش پررنگی در روابط  و آینده شما داره ، افراد کم تجربه یا با سن پایین شروع به ایراد گرفتن میکنند ، این مطلب عقیده و باور من هست که تعادل در زندگی بین دو نیروی بزرگ منطق و احساس و اینکه هر کدام از آنها را در کجا و کی بکار ببریم ، میتواند زندگی شما را با تلاطم کمتر و مطمئن تر به پیش ببرد.


احساس به زندگی ،  زیبایی ، شور و هیجان  و در مقابل  ، منطق ، واقع بینی و حقیقت  به آن  استحکام ، دوام و آرامش میدهد.


منزلی را در نظر بگیرید که منطق ستون و پایه آن است و احساس دکوراسیون و طراحی داخلی و نمای آن ، نمیشود منزلی سست ساخت بدون مصالح قوی ، حتی اگر زیباترین لوازم و دکور در آن باشد ، با تلاطمی کوچک کل خانه فرومیریزد والبته  بدون زیبایی آن خانه هم  ، دچار افسردگی و دلزدگی از زندگی خواهید شد. بهترین حالت زندگی در خانه ای با ستون های قوی و طراحی زیبا میباشد. نه از این کم ، نه از آن کم !

لمس کردن واقعیت ها و حقایق  ، برای من پذیرفتنی تر میباشد تا اینکه مواردی را که میدانم واقعیت ندارند ، هر چند زیبا  و هماهنگ با احساسم باشد و آن را در تصوراتم خلق کنم  و در رویا با آنها زندگی کنم !

قطعا" دیدگاه و خواسته ها ی من و بسیاری از کاربران محترم این وبلاگ از خودشان و یا از زندگی در گذر عمر و کسب تجربه با طرز فکر  کنونی تفاوت کرده ، شاید در آن روزها که احساس من در اوج و منطقم در قعر بود ، من هم از حقایق تلخ خوشم نمیآمد و برای نفی آنها با دیگران بحث میکردم!

متاسفانه اکثر حقایق زندگی چون منشا منطق دارند طعم شیرینی نخواهند داشت ،روزگار به شما میآموزد که میبایستی واقعیت ها را به هر شکل که هستند  بپذیرید ، چه تلخ و چه شیرین .

سایه

اگر آفتاب جلوتون باشه سایتون پشت سرتونه و هیچوقت به شما نمیرسه ، اگر آفتاب پشت سرتون باشه ، سایتون جلوتونه و شما هیچوقت بهش نمیرسین ، تنها در صورتی سایتون به شما ملحق میشه و پا به پای شما قدم برمیداره  و یکی شدن را تجربه میکنید که آفتاب درست بالای سرتون باشه !

متاسفانه رابطه های ما به شکلی هست که یا ما مثل سایه بدنبال کسی هستیم یا او بدنبال ما ،انسانهایی هستند که از اینکه کسی را پشت خود بکشند لذت میبرند  و  بعضی ها از اینکه به دنبال کسی باشند خوششان می آید!

از دید من ،  در یک رابطه درست ، میبایست هر دو طرف رابطه (دوستی ، زندگی یا سایر روابط) ، به نحوی باشد که کسی بدنبال دیگری نباشد و هر دوطرف رابطه در کنار هم حرکت کنند.

اگر روزی حس کردید که شخصی که در رابطه با او هستید ، داره 2 قدم جلوتر از شما حرکت میکنه ، و شما بدنبال او هستید ، با اون شخص رابطه متعادل و مناسبی ندارین ، و اون فرد بهای لازم را به شما نمیده .


بار منفی

بعضی کلمات در محاوره ما بار منفی دارند ولی از دید من اینطور نیست .

برای مثال اگر کسی به شما بگوید خودخواه ، شما ناراحت میشوید و سعی میکنید که به نحوی به او ثابت کنید که اینگونه نیست ، در صورتی که دقیقا همینطور است ! خود خواه یعنی خودت را بیشتر از دیگران میخواهی و در اکثر موارد (به استثناء پدر و مادر) انسانها در ابتدا به فکر خودشان هستند و تقریبا" هر کاری میکنند منافع خودشان را در نظر میگیرند ، پس همه خودخواهن و اگر کسی به من این را بگوید ، آن را میپذیرم و از او خواهم پرسید که بیشتر از خودت ، چه کسی را میخواهی؟!

حتی در رابطه با پدر و مادر که استثناء کردم هم باز آنها خودشان را دوست دارند ، غیر از این است که سلولهای وجود ما از والدین رسیده و در حقیقت ما قسمتی از پدر و مادرمان هستیم؟

یا بعضی میگن طرف خیلی مادی و پولدوسته ، و باز ما میخواهیم بزور ثابت کنیم که اینگونه نیست ، که هست ، کسی را در اطراف خود میشناسید که از پول بدش بیاد؟ یا مادیات براش اصلا مهم نباشه ، من قصد این را ندارم که مسائل مادی و معنوی را مقایسه کنم ، میپذیرم که بعضی چیزها (البته خیلی کم !) را نمیشه با پول خرید ، ولی اگر کسی به من بگه پولدوست ، جواب میدم ، حق با شماست و اگر شما خوشت نمیاد ، پس لطفا" کارت بانکیت و رمزش را بده به من !  باور کنید همون مرتاض های هندی هم  بیشترشون از زور تنبلی مرتاض شدن !

تقدیم گزارش به کاربران وبلاگ بلاگر

از دید من هر مدیر و مسئولی نیاز داره که هراز گاهی گزارشی از کارهای انجام شده را ارائه بده ، این گزارش آمار بازدید وبلاگ بلاگر به کاربران محترم و گرامی  پس از حدود 6 ماه فعالیت در روز سه شنبه 23 اریبهشت 1399 تا ساعت 14 بعد از ظهرمیباشد.

عقیده دارم اگر هستم و مینویسم  ، بواسطه حضور کاربران محترمی است که وقت میگذارند و مطالب را میخوانند و همینطور کاربران عزیزی که نظر میگذارند و با به اشتراک گذاری نظراتشون ،  من و دیگر خوانندگان وبلاگ را در تفکر و عقایدشان سهیم میکنند .

با احترام و عرض ادب به همنشین های مجازی  -  بلاگر

http://s5.picofile.com/file/8396890634/blogger_report_for_dear_users.jpg

چرخی که میچرخد !

یه چیزایی توی زندگی هست که داره درست کار میکنه ، وقتی میبینی یه چرخ داره خوب میچرخه ، دیگه باهاش ور نرو !

مثل یه سری گلدون ، خوب و خوشن ، برگهای سبز و زنده ، گلهای خوشبو و زیبا دارن ، یدفعه هوس میکنی گلدونشونو عوض کنی ، عوض کردن همان و خشک و زرد شدن هم همان ، بهتره وقتی میبینی همه چیز خوبه ، حتی با نیت بهتر شدن ، زیاد با آن مسئله کاری نداشته باشی ، هر وقت دیدی داره رو به افول میره ، به فکر چاره یا تغییر باش ، اونم با دقت و استفاده از تجربه و فکر مناسب.عدم تغییر به معنی این نیست که دست از پیشرفت و بهتر شدن نحوه زندگی بکشید که از دید من قطعا لازمه و کار درستیه ، ولی باید تشخیص بدید آیا این تغییر و تفاوتی که میخواهید ایجاد کنید به گردش خوب آن چرخ لطمه میزنه یا نه .

ازدواج کردی و برنامه زندگیت این شده که مثلا هفته ای یه بار بری خانه خانواده پدری ، یا دوره با دوستات داشته باشی ، همه چیز هم خوبه و همسرت هم با این حد رفت و آمد مشکلی نداره ، وقتی میبینی همه چیز خوبه ، هوس نکن که بکنیش 2 بار در هفته ، بذار این چرخ که داره خوب میچرخه ، همون جور ادامه بده.

اگر روزی تغییر رفتار در همسرتون یا کسایی که باهاشون زندگی میکنید دیدید، قبل از هر چیز ببینید خودتون چیزی را تغییر دادید یا نه ، حتی تغییری که از دید خودتون مثبت تعریف شده و شاید از دید طرف مقابل اینجور نباشه !


چطور مگه ؟


وقتی این دو کلمه را از کسی شنیدین ، بدونید که مطلبی که در رابطه با آن مشغول صحبت یا بحث هستید اتفاق افتاده و واقعیت داره ، کسی که میگه چطور مگه؟میخواد بدونه شما تا چه حد از آن موضوع آگاه هستید و اطلاع دارید ، تا او هم تا همانجایی را بپذیرید که شما میدانید!

 توصیه میکنم شما بحث را ادامه ندهید،معمولا در این حالت و در پی سکوت شما،خود آن شخص شروع به گفتن مطالبی میکند که میبایستی به شما میگفته ولی آن را پنهان کرده بوده .


چند نکته کاربردی

حتما برای وسایل برقی که لازم نیست همیشه روشن باشن محافظ بذارید یا حداقل از سه شاخه هایی استفاده کنید که که کلید قطع و وصل داشته باشه و شبها خاموشش کنید ، وقتی روشن هستند برق تا داخل وسیله میاد و قسمت پاور آن به مرور زمان فرسوده میشه.با این کار عمر دستگاه یا وسیله برقی خیلی بیشتر میشه.


برای شارژ گوشی همراهتون از شارژر اصلی آن استفاده کنید ، استفاده از شارژرهای متفرقه حتی گاهی برای یک بار، بعلت تفاوت ولتاژ باعث صدمه زدن به سیستم شارژ آنها میشه .گوشی های خود را شبها خاموش کنید ، نصف شب کسی برای دعوت به جشن و عروسی به شما زنگ نمیزند مگر اینکه بخواهد خبر بدی به شما بدهد !  در عین حال عمر باتری موبایل شما دقیقا 2 برابر میشود.


ماکروفر را هیچوقت خالی روشن نکنید ، حتما میبایست مایع یا غذا درون آن باشد ، دقت کنید هیچگونه قطعه فلزی و حتی آلومنیوم را داخل آن نگذارید ، حتی بشقابهای چینی که نوارهای تزئینی طلایی یا نقره ای  دارند. ظروف شیشه ای یا پیرکس بهترین ظرف برای داغ کردن غذا در ماکروفر هستند ، از ظروف پلاستیکی (حتی با برچسب قابل استفاده در ماکروفر) تا حد امکان استفاده نکنید.در ظرفی را که در ماکروفر میذارید کامل نبندید و مقداری باز بگذارید.


موقع سفر حتما با یک کاغذ مواردی که میبایستی موقع خروج از خانه چک شود را بازدید و تیک بزنید وگرنه در بین راه شک میکنید که مثلا گاز را خاموش کردید یا نه !


در خیلی از مواقع پکیج ها نیاز به تعمیرکار ندارند ، اگر میبینید که آب گرم پکیج شما گاهی قطع و وصل میشود ، قبل از اینکه تعمیرکار را خبر کنید ، بالای پکیج را نگاه کرده (مشروط به نصب بودن پکیج در خارج از فضای خانه) و دریچه کوچکی که بر روی آن AIR نوشته را باز کنید (یک پیچ کوچک دارد)و مجدد امتحان کنید ، در بعضی موارد هوای کافی به شعله نمیرسد و علت قطع و وصل آب گرم و روشن نبودن مداوم پکیچ همین کار کوچک میباشد !


عمده ترین خرابی ماشین لباسشویی ، خراب شدن پمپ تخلیه آب آن میباشد ، که در زیر آن قرار دارد و به سادگی تعویض میشود ، ضمنا" اگر دیدید که اب تخلیه نمیشود و دستگاه خطا میدهد یا پمپ تخلیه نیاز به تعویض دارد یا نخ و ضایعات لباس در مسیر خروجی آن گیر کرده که خودتان بسادگی میتوانید برطرف نمایید. حداقل وقتی تعمیرکار آمد نمیتواند اشکالهای آنچنانی بر روی دستگاه بگذارد و بگوید باید ببریم به تعمیرگاه تا تعمیر شود. تقریبا 90 درصد تعمیرات ماشین لباسشویی حتی تعویض موتور آن در محل قابل انجام است.


گاز کولر ماشین حتی بعد 10 سال نیاز به شارژ ندارد ، در 90 درصد موارد گرم بودن باد کولر ربطی به میزان گاز آن ندارد و اشکال در جای دیگر میباشد ، بخش کولر ماشین یک سیستم کاملا بسته است و اگر حتی مشکل کمبود گاز باشد ، پس از شارژ کردن آن  مجددا" تخلیه خواهد شد ، مگر اشکال نشت گاز برطرف شود.


یخچالهای ساید یا سایر مدلها که دستگاه تصفیه آب دارند ، بعد از مدتی خطا یا چراغ نیاز به تعویض فیلترشان روشن میشود ، توصیه میکنم زیاد توجه نکنید ، با نگهداشتن کلید اصلی (که نوع یخ خروجی را مشخص میکند که پودر یا قالبی باشد) چراغ ارور خاموش میشود. سازندگان یخچال بیشتر از خود یخچال از فروش این فیلترها سود میبرند و این نوع فیلتر ها نمیتوانند املاح اضافی و مضر در آب و یا ویروس یا حتی باکتری را فیلتر نمایند. با آب جوشیده سرد شده یا گاهی آب شیر (بستگی به شهر دارد) فرقی ندارند.

***

اگر بعدا باز مطلبی یادم آمد برایتان مینویسم ، این مواردی که نوشتم در حد مشاوره است و باز بهترین حالت تماس با نمایندگی محصول و آمدن کارشناس مربوطه میباشد ، خصوصا در مورد وسایل برقی.

چرا؟

قبلا در رابطه با مهارت  "نه" گفتن نوشته بودم ، یه کلمه دیگه که توصیه میکنم ازش استفاده کنید و خجالت هم نکشید "چرا؟" هست.

شخصی که سال به سال خبری ازش ندارین و یکدفعه پیداش میشه و ازتون یه درخواست نامعقول میکنه ، قرض میخواد ، میخواد شما را ببینه یا کاری براش انجام بدین ، میتونین از "چرا ؟"استفاده کنید و منتظر باشید جواب قانع کننده بهتون بده.

میرین یه فروشگاه و  فروشنده میگه "چون شمائید فلان مبلغ میشه ، من همیشه میگم،  چرا ؟ مگه منو میشناسی؟ تازه مطمئن هستم اگر هم بشناسی با من گرونتر حساب میکنی ، توصیه میکنم که با آشنا معامله نکنید که گرونتر و جنس بدتر را خواهید خرید ! جایی هم میرین که کسی شما را معرفی کرده و گفته برو پیش فلانی ، برید آنجا ولی آشنایی ندین ، فروشندگان یک کالا یا خدمات با غریبه ها بهتر برخورد میکنن تا با آشنا !

در هر حال اگر حس کردین کسی از شما توقع بیجایی داره ، فرآموش نکنید که میتونید از "چرا؟" استفاده کنید.

عاشق پیشه !

پیشه یعنی شغل و کار و حرفه ! مثل همون کاری که هر روز باید بری و بدون اون امورات زندگی نمیگرده. بعضی ها در عشق هم همینطورن ، انگار کارمند اداره عشق و عاشقی هستند ، فرقش اینه توی این اداره پنجشنبه و جمعه و روز تعطیل و شب و روز هم ندارن !

عاشق پیشه  یعنی کسی که هر لحظه باید یه عشقی تو قلبش باشه ، حالا مگه جبر و زوره که وقتی یکی رفته ، بلافاصله جاش پر بشه؟ یعنی چی که من بدون عشق نمیتونم زندگی کنم؟ یخورده به خودت استراحت بده  ، یه مدت خودتو از دیگران خالی کن  و  با خلوت و آرامش خودت  پرش کن !

اینکه هر دم و هر لحظه باید و باید به کسی احساس داشته باشی و یکی باشه که دوست داشته باشه ، فرسودت میکنه ، مردها و زنهایی را دیدم که این مدل زندگی کردن ، باور کنید بیشتر از سنشون دیده میشن و همیشه خسته و مغموم به نظر میرسن.

عادت کردن به اینکه بدون عشق یه لحظه هم نمیشه زندگی کردو هنوز یک ماجرا تموم نشده ، ندیده و نشناخته وارد یه ماجرای عشقی دیگه میشن ، این باعث میشه که نتونن در نهایت یک انتخاب موندنی و درست داشته باشن.

عاشق پیشگی یعنی ، همیشه باید دلتنگ کسی باشین و نگران اینکه نکنه اینم بره و باز تنها بمونم، نکنه داره بهم خیانت میکنه ، الان کجاست ؟ 100 بار در روز بهش زنگ زدن و ... ، این موارد آدم را آزار میده ، شادی را ازتون میگیره ، یه مدت تنهایی عاقلانه بهتون خیلی کمک میکنه که فکر کنید تا حالا در زندگی احساسیتون چی کاشتین و چی برداشت کردین؟! این خلوت به شما کمک میکنه تا بهتر بتونین عشق واقعی و بادوام را از هوس آنی تشخیص بدین ، کسی که همیشه دلش با احساس  ، هر چند کاذب ، پر باشه ، چطور میتونه فرصت اینو داشته باشه که با شخص درست زندگیش آشنا بشه؟

عاشقی را پیشه نکنید !

هیچ نگردید !

پست صوتی (دانلود با صدای بلاگر) کمتر از یک مگ

***

دزد آمد و در سینه

به یغما بگردید
شاید که رباید دلی
و هیچ نفهمید
خود صاحب آن بود
ولی قدر نداست
خالی است دلم
از پی آن هیچ نگردید!

تنظیم فایل و فولدر در ویندوز

بصورت پیش فرض ویندوز پسوند فایلها را نشان نمیده و خیلی جاها لازمه شما بدونید مثلا فرمت عکس یا فیلمی که روی سیستم دارین چیه.


در قسمت جستجوی ویندوز (کنار دکمه استارت) تایپ کنید Folder Options بعد باز کردن اون ، از تب بالا View را بزنید و تیک گزینه

Hide extensions for known file types

را بردارید ، حالا تمامی فایلهایی که بر روی سیستم دارید را بهمراه فورمت آن میتوانید مشاهده کنید .مثلا عکسها معمولا فورمت JPG ,JPEG,PNG,GIF و یا فایلهای ورد DOCX و ... را دارند.

در همان تب View  در گزینه Hidden files and folders میتونید کلید show hidden files folders and drives را انتخاب کنید ، در این صورت اگر فایل یا فولدری  بصورت پنهان بر روی سیستم شما وجود داشته باشد ، میتوانید آن را ببینید !


http://s5.picofile.com/file/8396679742/folder_options2.png

درخواست های نامتعارف

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

فقط جهت یادآوری !

همه آدمهایی که اینجا هستیم و داریم میخوانیم و مینویسیم ، حداکثر تا 30-20 سال دیگه اگه اتفاق خاصی نیفته،  بدون دارو درمان سرپا هستیم و  50-40 تا از این یک سال هایی که وقتی  میگذره میگیم ،  امسال چقدر زود گذشت ! هم بگذره دیگه هیچکدوم نیستیم.

فقط یه یادآوری بود که خوب زندگی کنیم ، بی جهت غصه چیزای بی ارزش را نخوریم ، دلی را نشکنیم ، حقی را ضایع نکنیم ، خوش باشیم ،   خسیس  نباشیم  و برای خودمون و عزیزانمون وقت بذاریم ، از لحظات با هم بودن نهایت استفاده را بکنیم  و سفر رفتن را فرآموش نکنیم !

تصمیم ترازویی !

از دید من ، هر مسئله ای در زندگی را باید بصورت جامع و کلی نگاه کرد ، میبایستی خوبی ها و بدیهایش را دید و در جمع به یک تصمیم مشخص رسید.

اینکه زاویه دید خود را جوری تنظیم کنیم که فقط خوبی ها یا فقط بدیهایش را ببینیم ، بالاخره در جایی متضرر خواهیم شد.حالا این بستگی به شناخت صحیح از روحیات خودتون داره ، در نوشته "میدونی کی هستی؟ " به این موضوع اشاره کردم ، یکی از موارد کاربردی خودشناسی همینجاست ، اگر خودتونو خوب بشناسید میتونید در برابر یک موضوع نکات منفی و مثبت آن را در 2 کفه ترازو بریزید و در نهایت ببینید کفه ترازو به کدام سمت سنگینی میکند و انتخاب درست داشته باشید.

مثال میزنم ،  من میخواهم از یک حیوان خانگی  نگهداری کنم :

نکات مثبت :

- حس خوب موجودی که به من وابسته است و وفادار،  باعث آرامش روحی میشود.

-  حتی اگر با او نامهربان باشید ، هرگز با شما قهر نخواهد کرد !

- همیشه در دسترس است و برنامه ای غیر با شما بودن ندارد، پس تنها نخواهید ماند.

- شما را به هر شکل و اخلاقی که باشید میپذیرد و عشق میورزد.

- توقع زیادی از شما ندارد و صرفا با شما بودن برایش مهم است.

نکات منفی :

- حیوانات خانگی عمر محدودی دارند و به احتمال زیاد شاهد مرگش خواهید بود.

- نگهداری مناسب از او سخت است و شاید برای بعضی مقدور نباشد. (بهداشت و کنترل مداوم دامپزشک)

- نیاز به محیطی دارد که بتواند آزادانه در آن حرکت و زندگی کند .

- موقع رفتن به سفر قطعا به مشکل برمیخورید و فرهنگ و عرف جامعه ما به راحتی پذیرای این قضیه نیست تا از همسایه ها یا بستگان کمک بگیرید.

- دچار بیماریهایی میشود که شاید درمان آن هزینه بالایی داشته باشد و در صورت نداشتن امکانات مادی خودتان دچار فشار روحی شوید.


حالا با توجه شناختی که از خودم دارم و میدانم برای من سفر کردن بسیار مهم است و با حضور یک حیوان خانگی (که تجربه نگهداری از آن را هم داشته ام) امکان مسافرت آزادانه را نخواهم داشت ، در کل حاضر به نگهداری یک حیوان خانگی  نیستم  .

بقیه مسائل زندگی را هم در کل ببینید و یک تصمیم عاقلانه و منطقی برایش بگیرید ، اینکه فقط خوبی ها و لذتها را ببینیم و از مشکلات و بدیهای آن موضوع غافل شویم ،  حتما" برای ما عواقبی خواهد داشت.


ولم نمیکنه !

حتما شنیدین که زن یا مردی از این گله داشته باشه و به شما بگه فلانی ولم نمیکنه !

در 90 درصد موارد ، خود این شخص نمیخواد که ول بشه ! حرفشو میزنه ولی در واقع خودش مایل به ادامه رابطه هست ولی شاید به سبک و سیاق خودش.

جهت اطلاع میگم ، اگر کسی واقعا داره اذیت میشه و از اینکه شخص دیگری او را رها نمیکنه گله داره ، با این راه حل ساده میتونه همه چی را تموم کنه ، قطع ارتباط کامل ، به همین سادگی. البته این کامل که میگم یعنی مطلقا هیچ ارتباطی و سیگنالی از سمت شما به آن طرف نره .


وقتی تلفن میزنه و جوابشو میدی و میگی بهت زنگ نزنه ، یعنی خودتم میخوای که ادامه بدی ، اون کلید قرمز روی گوشی را برای چی گذاشتن؟ ، وقتی کلید سبز را میزنی ، حالا هر چی هم بگی ،مثلا بگی دیگه به من  زنگ نزن یا توهین کنی یا بخوای قانعش کنی که تموم کنه ، وقتی سبز را میزنی ، یعنی راه ارتباط با من بازه ، و اینجا مقصر خودتی.

اس ام اس هم بهمون شکل ، وقتی در گوشی طرف تیک میخوره که اس ام اس یا پیامشو تو شبکه های اجتماعی مثل واتساپ خواندی ، یعنی راه ارتباط بازه ، هر چند اگه جوابشو ندی !

میگه بیا برای آخرین بار همو ببینیم و خداحافظی کنیم ، اینا همش بهانس ، میتونی نری ، اگر واقعا میخوای دیگه تو زندگیت نباشه ، نرو ! وقتی تحت عنوان آخرین بار یا چیزایی مثل این میری سر قرار ، یعنی داری یه پالس میفرستی که هنوز همه چیز تموم تموم نشده و میشه امیدوار بود !  بازم اینجا مقصر خودتی و معلومه واقعا نمیخوای تموم کنی.

یا نگو فلانی ولم نمیکنه ، یا خودت کمکش نکن که امیدوار باقی بمونه و دنبالت بیاد.

ذاتا خلافگو !

بعضی خلافگویان حرفه ای هستند و متاسفانه به این امر عادت دارند  ، مثلا ناهار قیمه خوردند ، میگویند قورمه سبزی خوردیم ، حالا چه فرقی میکند ، نمیدانم ، شاید برای آنها مهم این است که راست نگویند ، کسانی که این قضیه در فطرتشان نهادینه شده را به به سختی میشود درست کرد ولی میشود کنترل کرد .

معمولا قصدشان این است که با این کار توجه دیگران را جلب کنند و خودشان را از آنچه هستند مهم تر نشان دهند.

زندگی با اینگونه افراد مهارت های خاص میخواهد ، اگر حس میکنید همچین کسی در اطرافتان هست و وابستگی او به نحوی است که نمیتوانید او را از خود دور کنید  ، بهترین راه بی توجهی است ، وقتی جمله ای میگویند که حس میکنید حقیقت ندارد ، از روی آن بگذرید و اجازه ندهید او حس کند که بر روی شما تاثیرگذار بوده.به مرور وقتی حس کند گفتن مطالب غیر واقع یا بزرگنمایی بیش از حد مسائل توجه کسی را جلب نمیکند ، ممکن است رفتار خود را اصلاح نماید، البته شاید !


میدونی کی هستی؟


اگر از هر کی بپرسی خوبیها و بدیهاش را بشماره معمولا بدی کم داره و پر از خوبیه ، شما که داری الان این نوشته را میخوانی ، آدم مهربونی هستی؟ از دید خودت یا دیگران؟ جدا از حرف زدن و اینکه من مهربونم ، عملا چکار کردی که نشانه واضح مهربونیت باشه؟ آیا خبیث هستی؟ همه میگن نه ، پس این همه آدم خبیث،کجان و کیا هستن؟ شاید ما هم باشیم و خودمون هم ندونیم ! پشتکار داری یا تصمیمات مهم زندگی را نصفه کاره رها میکنی؟ اگه به این نتیجه برسی که توان مداومت و پی گیری یک تصمیم را در مدت طولانی نداری و با این شناخت از خودت ،میتونی دنبال کارهایی باشی که در کوتاه مدت جواب میدن و نیاز به پشتکار قوی ندارن.

یه وقت بذارین ،در آرامش و سکوت ،صادقانه خوبیها و بدیهاتون را بشمارین و ببینید کی یا چی هستین و چقدربا خودتون آشنا هستین ؟!


اشکالی هم نداره که به این نتیجه برسین که فرضا آدم مهربونی نیستین ، مهم اینه که این همه میگن ذات و فطرت ،بدونید کجا ایستادید و چه جایگاهی دارین،این بهتون کمک میکنه که توقعتون از زندگی به اندازه ای باشه که حقتونه ، دیگه نمیگین چرا من به فلان آرزوم نرسیدم یا خودتون را با داشته های مادی و معنوی دیگران مقایسه کنید .
قطعا کسی که خودشو خوب بشناسه و به توانایی ها یا ضعفهاش آشنا بشه ،میتونه با توجه به اونا قدمهاشو برداره . توصیه میکنم شناخت آدمها را از خودتون شروع کنید ، این میتونه کمکتون کنه دیگران را هم بهتر بشناسید..




شک

قبل از اینکه به همسرت مشکوک بشی ، به خودت شک کن !

اگر مشکل خاصی مثلا در  بیرون از خانه و محل کار نداره ( بدون نگاه جنسیتی)، ببین چی براش کم گذاشتی ؟ زندگی فایل ورد آفیس نیست که همون لحظه که کلید ذخیره را  زدی ،فایل تغییر کرده را ببینی ، شاید روندی که باعث تغییر رفتار و اخلاق همسرت شده از شش ماه یا حتی یکسال پیش شروع شده !ببین خودت چه تغییری داشتی ، کجای کار کم کم از تعهدات و حرفهایی که در ابتدا زدی دور شدی ،کجا ظاهرت تغییر کرده و دیگه به فکر اینکه چطور دیده میشی یا  اندامت نیستی ، ببین نکنه چون کار از کار گذشته و زن و شوهر شدین دیگه همه چیزو رها کردی و جای پاتو حتی بواسطه حضور یک فرزند محکم میبینی.ببین شبهایی هست که اون نیاز روحی و جسمی داشته و پاسخی نگرفته ؟ توصیه میکنم اگر تغییر رفتاری در همسرتون میبینید اول خودتون را آنالیز کنید و بعد به طرف مقابل شک کنید !


تفاهم


یعنی ،وقتی با یک مطلب مخالفی ، آروم باشی ، محترمانه بحث کنی ، عاقلانه دلیل بیاری  ، توجیه های بی ارزش نداشته باشی ، دیگرانی که بی ربط به موضوع هستند وارد قضیه نکنی و دخالت ندی ،فکرو عقیده و نظر خودت را داشته باشی ، حرف و دلیل و منطق درست شنیدی ، به سادگی بپذیری ، وقتی پذیرفتی ، هر چند مخالف نظرت بود ، آرمانت بشه و کارشکنی و سنگ اندازی نکنی ، که ثابت کنی حرف خودت درست بوده !   و در جهت انجامش حرکت کنی .


از همه مهمترددر درون خودت به درست بودن حرف یا کاری بر سرش به تفاهم رسیدی ایمان و باور داشته باشی ، هر چند مخالف نظر و عقیدت بوده.

تگرگ


هر وقت حس کردید زیادی عاشقید ، خیلی دوست میدارید و سرتاپا احساس هستید و پاسخ مناسب هم از طرف مقابل میگیرید ، از تک تک لحظاتش لذت ببرید و تا جایی که میتوانید طعم خاص و بی بدیل عشق را مزه کنید و بدانید شاید دیگر هرگز سراغتان نیاید و آخرین تجربه عشق ورزی باشد، حتی اگر به او هم برسید !


فقط یک توصیه برایتان دارم ، در آن لحضات تصمیم خاصی برای زندگی نگیرید ،متاسفانه این لحظات بشدت داغ و دوست داشتنی ، عمر زیادی نخواهند داشت، در این مورد مطمئن باشید و تصور  نکنید عشق شما با سایر عشقهای دنیا فرق دارد.

طنز : خواستگاری

دم در رسیده بودیم و هوا هنوز سرد بود، تو فروردین داشت برف میومد! ، دسته گل بزرگی بود جوری که خواهرم دیگه دیده نمیشد و چون زور همه توی خونه فقط به اون میرسید ، داده بودیم دست اون !

من عروس خانم را سر کار دیده بودم و با اجازه بزرگترای شرکت (مدیرمون) و تصویب ایشان ، به ما آدرس داده بودن که بیایم خواستگاری ، همه ما ماسک زده بودیم و مامانم هم چون وقتی بیرون میره و عینک طبی نداره ، یه عینک آفتابی بزرگ داره که اونو میزنه ، یعنی سارق های بانک صورتشون بیشتر دیده میشه تا مادر گرامی !

زنگ درو زدم ، 3 بار هم زدم ، اینو بگم که من عادتمه برای بعضی کارا سه بار را انجام میدم ، قفل کردن در ، زدن زنگ ، زدن به تخته (برای اینکه چشم نخورم)  و...

یه پسر 16-15 ساله با ماسک درو باز کرد ، یه تب سنج حرارتی هم دستش بود ، هم خندم گرفته بود هم حس کردم خانواده عروس چقدر در زمینه سلامت جدی هستن ، مادر و پدر به من یه نگاه کردند ، زیر ماسک احتمالا داشتند لبخند میزدن ، از چروک شدن دور چشماشون فهمیدم !

برادرا اصولا تو این سن خیلی غیرتین ، خصوصا نسبت به خواهرشون ، احتمال دادم که برادر عروس باشه ، چون به من داشت چپ چپ نگاه میکرد ، درجه مادر و پدر را اندازه گرفت ، خواهرم که پشت گلا بود ، سرشو خم کرد و مال اونم اندازه گرفت البته سریعتر از بقیه ! به من که رسید پیشونیم ، گردنم ، مچ دستم ، انگار دلش میخواست من تبی چیزی داشته باشم که از همون دم در ردم کنه ، خلاصه مورد تایید واقع شدیم و تونستیم بریم تو ، بیرون آپارتمان گفت کفشاتونو لطفا  اینجا در بیارین ، من چون چند بار سابقه به سرقت رفتن کفشهامو داشتم و اون روز هم کفشهای تازمو پوشیده بودم ، با یه حالت مظلومانه گفتم نمیشه یه پلاستیک بدین ، کفشامو بذارم توش بیارم تو؟ بازم نگاه عصبانی بهم کرد و رفت تو پلاستیک بیاره ! بابام زیر گوشم گفت ، بخش ایزوله بیمارستان هم این کارا رو نمیکنن !  ولی خوشم اومد دختر تمیزی معلومه.

رفتیم تو ، پدر عروس و مادرش بودن و خواهرش و برادر غیرتی و دم بلوغش ! تعارف کردن و رفتیم تو پذیرایی رو مبلهایی که رو همشون ملافه داشت (احتمالا برای ما انداخته بودند کروناهامون رو مبلا نریزه ) نشستیم ، حالا از پشت ماسک مگه میشد حرف بزنی ، هر چی میگفتی یا اونا میگفتن باید میگفتی ، بله؟ و دوباره با صدای بلندتر تکرار میکردند ، صداها عین بلندگویی بود که توش آب ریخته باشن ، خلاصه خواهرا آمدن رو مبل کنار مادرشون نشستن ، حالا یه مشکل بزرگ پیش آمده بود ، خدایا کدومشون بودند؟ مگه از پشت اون ماسک میشد فهمید؟ پدر و مادرم هم داشتن به من نگاه میکردن که کدومشونه ، من از کجا بدونم ؟ چشاشون شبیه هم بود ، صداشون هم پشت ماسک شبیه هم بود  ، قد و قواره همدیگه بودن ، روم هم نمیشد بپرسم کدومشونه ، بعدا میگفتن این چه دامادیه ، زنشو نمیشناسه!

برادر عروس هم مثل جغد داشت منو نگاه میکرد که به خواهراش نگاه نکنم !

خلاصه شانس آوردیم که مامانش به یکیشون گفت بلند شو یه چایی بیار ، همه یه نفس راحت کشیدیم ، مادرم خم شد طرف من زیر گوشم گفت ، روسری گل قرمزه یادت باشه ، خودشه ! منم سرمو تکون دادم و به ذکاوت مادرم و تجربش آفرین گفتم !

چایی که آمد یخوره جو راحت تر شده بود ، حدس میزدم که مجبور میشن برای چای خوردن هم که شده ماسک ها را در بیارن ، دیدم عروس خانم روسری گل قرمز برای خودش چای نذاشت ، ای بابا اینطور که نمیشه ، گفتم شما چای نمیخوری ؟ بجای اون داداش جغده گفت ، نه آبجیم چای دوست نداره ! دلم میخواست یک دور کامل گوششو بپیچم  !

مادر عروس داشت از دخترش تعریف میکرد و میگفت چقدر هنرمنده ، همه چیزو گفت غیر آشپزی ، آخه گلدوزی ، خیاطی ، منجوق دوزی ، گل آرایی ، حتی شمع آرایی  ! را من شب میام خونه میخوام بجای شام بخورم؟ نه اینکه بد باشه ولی اصل کاریارو بلد باشه اینا راهم آپشنال داشته باشه بد نیست ! (توضیح نویسنده : نگاه آقایان به زن گرفتن خیلی نزدیک به خرید اتومبیل میباشد!) ،من آدم شکمویی نیستم ولی دیگه آدم باید غذا بخوره تا جون کار کردن داشته باشه ، از دوستای دیگم که زن گرفته بودن و میگفتن صد رحمت به اصغر کثافت (ساندویچی محلمون) ، زنامون فقط تو حرکات موزون ، فوق تخصص در اینستاگرام و سلفی در حالتهای متعارف و نامتعارف و پول خرج کردن استاد هستن، نیمرو هم میخوان درست کنن میسوزونش ! دلو به دریا زدم و با زرنگی مخصوص به خودم گفتم ، خوب مادر به این هنرمندی دارن که غذاهای خوشمزه بهشون میده تا فکرشون باز بشه و انواع اقسام هنرها را یاد بگیرن ، خواستم صحبت را یجوری به غذا بکشونم ! خانم والده متوجه شد ولی بروش نیاورد ، معلومه که من همچنان باید از مشتریان اصغر کثافت باقی بمونم  .

عروس خانم یه سیب برداشت ، خوشحال شدم و سر جام صاف نشستم ، ولی نمیخوردش ، سیب سرخی بود ، دعا دعا کردم کارد را هم برداره و انگار تله پاتی داشتیم ، من که ماسک را کنار زده بودم و داشتم چایی میخوردم با نگاه ازش خواهش کردم ماسک را برداره ، بالاخره کارد را برداشت و سیب را پوست کند و بله ...ماسک برداشته شد ، مبارک باشه !

خواب

اعتقاد دارم فقط موقع خواب میشه با ضمیر ناخودآگاه ارتباط برقرار کرد ، چه خواب طبیعی و چه مصنوعی ، توصیه میکنم صبح ها قبل اینکه خوابتان را فرآموش کنید ، بنویسیدش و بعد چند روز بخوانید ، خیلی چیزا از ناخودآگاهتون را متوجه میشید.


مثلا روزهایی که همه چیز خوبه و در خودآگاهتون هیچ مشکلی ندارید ولی باز حس میکنید حالتون خوب نیست ، بدونید اون موقع در ناخودآگاهتون یه چیزایی داره آزارتون میده ، به خواب هایی که میبینید بیشتر دقت کنید و سعی کنید ارتباط آن را هر چند در ظاهر بی معنی ، با دنیای واقعی اطرافتون پیدا کنید.

اکثر خواب هایی که میبینیم تحت تاثیر اتفاقات اطراف ما هستند ، نیازها ، کمبودها یا شادی ها و خوشی ها ، شخصی که بتواند ارتباط بین آنچه در ناخودآگاه خود که در زمان خواب به آن دسترسی دارد را با دنیای واقعی و خودآگاه برقرار کند ، به خیلی از نکات مبهم زندگی خود پی میبرد و میتواند بعضی از مشکلات روحی را برطرف کند.

قرار کوه

دلم برای یه قرار کوه تنگ شده ، ساعت 5 صبح برسی به تجریش ، کله پاچه را بخوری ، بری سمت دربند و شیرپلا ، خنکی صبح و زیبایی خ ولیعصر ، با درختای سبزش ، بعد بری نایب پارک وی ، برای ناهار ، یه فیله کباب با کوبیده اضافه بخوری و بری بازار تجریش ، از شیر مرغ تا روح ! آدمیزاد پیدا میکنی !

تهران یکی از زیباترین شهرهای دنیاست ، یادمه یه روز که تو مدرس به سمت شمال میرفتم و بخاطر گرمای هوا کولر زده بودم ، به کوه های شمال تهران که نگاه کردم ، برف روش بود!

آقا بالا سر نمیخوای؟

اگه دوست داشته باشه؟

اگه غمخوارت باشه؟

اگه تنهات نذاره؟

اگه عزیزم و عشق من از دهنش نیفته؟

اگه هر چی بخوای برات تهیه کنه؟

اگه فکر و ذکرش تو باشی؟

اگه زندگی رو با تو قشنگ ببینه؟

اگه تند تند ببرتت سفر؟

اگه همش سعی کنه بخندوندتو و شادت کنه؟

اگه کارت بانکیش پیش تو باشه!

اگه نذاره آب تو دلت تکون بخوره؟

اگه تب کنی برات غش کنه؟

اگه نازتو بکشه و نوازشت کنه؟

اگه مواظب باشه سردت نشه ، گرمت نشه ، هواتو داشته باشه؟

اگه صبور باشه و بداخلاقیای گاه بگاهتو تحمل کنه؟

اگه برات زود به زود و حتی بی مناسبت هدیه بگیره؟

اگه قبل سر کار رفتن حتما یه حرف قشنگ و یه بغل بهت بده؟

اگه واسه خودش که چای میریزه یه فنجونم واست بیاره؟

اگه وقتی بی حوصله ای باهات شوخی کنه و دلتو باز کنه؟

اگه شب موقع خواب ببینی یه گل سرخ رو بالش برات گذاشته؟

....

بازم آقا بالا سر نمیخوای؟

رسیدن به اوج

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

رفاقت

دوست و رفیق خیلی خوبه ، شما خیلی مسائل را به پدر و مادر یا خواهر و برادر یا حتی همسر نمیتونی بگی ، ولی به یه دوست میتونی.

اینکه بدونی کسی هست که حرفاتو میشنوه و عضوی از خانواده نیست و جایی نمیتونه مشکل برات بوجود بیاره و اگر نظری میده با غرض و بدنبال نفع شخصی نیست و اگر روزی درگیری خانوادگی یا فامیلی باشه نمیتونه از حرفهایی که بهش زدی سوءاستفاده کنه ، چیز خوبیه.

اما از دید من به دوست و رفیق هم نباید صرفا" احساسی نزدیک شد و انتخاب یا نگهداشتن آنها هم نیاز به شرایطی داره که در آینده مشکلی براتون پیش نیاره.

- از نظر کمی (تعداد) حتما محدود باشن ، داشتن دوست های متعدد ، لذت وقت گذرانی با یک دوست را کم میکنه و اگر هر کدام توقع یک دیدار در هفته را داشته باشند ، شما را از کار و زندگی میاندازند.

- با کسی دوست شو که چیزی برای از دست دادن داشته باشه ، مثل شغل مناسب ، خانواده مناسب ، موقعیت اجتماعی و ...، کسی که چیزی برای از دست دادن نداشته باشه ، برای دوستی یا هر نوع ارتباط دیگه ای مناسب نیست و مطمئن باشید روزی برای شما دردسر درست میکنه.

- از نظر مادی و معنوی در حد و اندازه خودتون باشه و بتونین حرف همو درک کنید وقتی او حرف میزنه یا شما مسئله ای را مطرح میکنید کاملا متوجه بشین و مسائل همو  لمس کنین، اگه روزی به مسافرت یا  رستوران یا کافی شاپ یا هر جایی رفتید که نیاز به هزینه کردن بود ، نه شما مشکلی داشته باشید نه او.

- روابط خودتون را با کسایی که در حال زندگی باهاشون هستید مدام چک کنید ، اگر حس کردید که یه چیزایی تو زندگیتون داره تغییر میکنه ، شاید اثرات ارتباط شما با دوستتون بوده که شاید حتی خودتون هم متوجه نشدید ، مثلا دوستی دارید که از همسرش جدا شده و ادعا میکنه آزادی چه خوبه !  یا همسرش فلان کارو براش کرده و یه چیزایی براش خریده ، مواظب باشین حرفها یا کارهایی که میکنه اثری بر رفتار شما در خانه نداشته باشه.

- اصولا با دخالت مخالفم ، چه منفی و چه مثبت ! یادمون باشه وقتی به کسی اجازه دخالت میدید ، حتی مثبت ، دری را بروی او باز کردید و این امکان و اجازه را به او خواهید داد که در آینده دخالت منفی هم در زندگی شما داشته باشد ، اعتقاد دارم مسائلی که نیاز به تصمیم های درون خانوادگی دارد و ربطی به رابطه دوستانه شما نداردرا با دوستان خود مطرح نکنید.

-دوستان شاد و بدون مشکل انتخاب کنید ، بعضی ها اصولا بر مدار غم و غصه و منفی گرایی هستند ، مطمئن باشید که بعد از مدتی خواهید دید که روحیه کسل کننده آنها شما را هم دچار مشکل خواهد کرد.

- اگر متاهل هستید ، رابطه با دوستان مجرد خود را کم کنید ، سعی کنید با کسی رابطه داشته باشید که بصورت خانوادگی هم بتوانید آن رابطه را ادامه دهید.

- اگر حس میکنید رابطه شما با شخصی از حد متعارف خارج شده و از نظر زمانی به خانه و خانواده نمیرسید ، سعی کنید سریعا" آن را مدیریت و کنترل نمایید.

- معمولا در شروع زندگی ،زن و شوهر نسبت به هم حساس هستند و مایل هستند تمام توجه شخص مقابل بر روی ایشان باشد، حساسیت های او را در نظر بگیرید ، مطمئن باشید در ادامه زندگی و مدتی بعد ، قطعا" این حساسیت ها کم خواهد شد و میتوانید رابطه  را با دوست خود ادامه دهید، اگر خودتان یا دوستتان در شروع یک رابطه یا در شرف ازدواج میباشید ، رابطه دوستانه خود را محدود نمایید ، وگرنه در همسر خود ایجاد حساسیت خواهید کرد.

- هر چیزی را به دوستان خود نگویید ، گفتن اسرار و رازهای زندگی به دوستان باعث میشه که همیشه این نگرانی را داشته باشید که او ممکن است در زمانی که دیگر دوست شما نباشد،  آنها را افشا کند ، این قضیه باعث خواهد شد موقع حرف زدن با دوست خود هم دیگر مثل سابق نتوانید با آزادی و راحتی ابراز عقیده کنید ، دانستن مسائل محرمانه شما توسط دوست ، شما را در ارتباط با او محتاط کرده و لذت سابق را از این دوستی نخواهید داشت.

طنز: دلال نظر !

دلال نظر : آقا چند تا نظر گذار حرفه ای میشناسم که بیان تو وبلاگت برات نظرای توپ بذارن با ادرس وبلاگ و نام و نشان دار ، از این نظریاتی ها هم نیستن که معلوم نیست خود وبلاگ نویس  گذاشته اون نظرو یا خواننده هاش ! جوری ازت تعریف کنن که مادرتم قوربونت نمیرفت !

من: نه آقا ممنون ، برای من، خواندن پستهام توسط افراد واقعی مهمه ، نظرات صفر هم باشه برام فرقی نمیکنه.

دلال نظر : د نه دیگه نشد ، همه دوست داران زیر پستاشون 40-30 تا نظر ناب دست اول باشه ، اصلا پستی که نظر نداشته باشه مثل خروسیه که تخم میذاره !

من: دوست عزیز ، اگر خروس شما هم تخم بذاره ، این یه جور تقلبه ، من نمیپذیرم ، به من لذت نمیده ، وقتی حس میکنم کسی داره فکر واقعیشو مینویسه برام ارزشمنده.

دلال نظر: ببین الان داغی تازه شروع کردی ، مثل اون جوجه دانشجوها هستن که تازه از دانشگاه میان بیرون و میرن سر کار میخوان همه چی طبق اصول رعایت شه ، چند سال دیگه که زندگی فشار به چند جاشون آورد اونا هم قاطی باقالیا میشن ! مثل تو زیاد دیدم اولش اینطوری میگن ولی بالاخره راه میفتن ، مرحوم استیو جابز مشتریم بود ،  بیل گیتس هم از مشتریامه ،  اولش ناز میکردن ولی بعدا راضی شدن !

من: (خنده) فرضا که خواستم ، هزینه هاش چطوره ، ببینم از پسش بر میام !

دلال نظر : آهان حالا شدی بلاگی جون خودم ، از اول هم میدونستم اینکاره ای !  ،  نظر داریم تا نظر ، فله ای بخوای باهات ارزون حساب میکنیم ، با نام و نشان و آدرس وبلاگ بخوای یکم نرخش بالاست ، البته در هر صورت نظر مفت نداریم ! اگرم بدخواه مدخواه داری ، وبلاگی هست که باهاش پدرکشتگی داری و حقتو خورده ، فقط یه URL (لینک)بده ، بر و بچز نظرهای مخوف رو میفرستم سراغش ، کلا اعصابشو ...توش، جوری که از نوشتن وبلاگ که سهله ،  اینترنت رو بی خیال شه و بره آتاری عهد بوق بازی کنه .بخش نظرات عشقولانمون هم هست ،  میان اونجا برات نظرات میمیرم برات میذارن ، کلی کشته مرده پیدا میکنی !

من : نه اقا ، مگه میدون جنگه ، هیچوقت تصور اینکه چالش فکر بخواد به توهین و دعوا ختم بشه نداشتم ، قصد عشق و عاشقی هم ندارم فعلا ، نه ممنون ، کلا نمیخوام .

دلال نظر : نمیخوام نمیخوام ، نخواه ، از خداتم باشه ، برو غمبرک بزن که چرا واسه پستات نظر نمیذارن ، منو بگو که میخواستم یه خیری بهت برسونم ، عزت زیاد (صدای کلیک دلال نظر ، در حال فرستان لینک وبلاگ بلاگر به بخش نظرات مخوف!)

نقاط ضعف

همه آدمها مرزی دارند که بعد از آن عصبانی میشن ، کسی را هم نداریم که همچین مرزی را اصلا نداشته باشد ، فقط مسئله در محل قرار گرفتن این مرز است ، بعضی بسرعت به آن رسیده و بعضی با ان فاصله بیشتری دارند.

هر انسان نقاط ضعفی دارد که میتوان از طریق آن او را وادار کرد از مرز عصبانیت بگذرد و بهترین کسی که میداند آن نقاط در کجای روح او قرار دارد ، کسی است که با او زندگی میکند.

ظاهر ، خانواده ، شغل ، ثروت ، کار ، تحصیلات و ... میتواند نقاط ضعفی باشند که انسانها برای خود ساخته اند ، ما خودمان برای خودمان ضعف هایی را تعریف میکنیم و تصور این را داریم که واقعا در رابطه با آن موارد مشکل داریم ، وقتی هم که خوب و خوش هستیم خواسته یا ناخواسته آن را به دیگران میگوییم ، در صورتی که از دید من ، غیر مرگ تمامی مسائل نسبی هستند و ضعف محسوب نمیشوند .شاید اگر خودمان به داشتن مواردی اعتراف نکنیم ،  شخص مقابل ما حتی اگر آن مسئله (از دید خودمان مشکل) را ببیند ، تا وقتی خودمان به آن قضیه حساسیت نشان ندهیم آن را بعنوان نقطه ضعف ما تلقی نکند ، ولی وقتی میبیند که ما در رابطه با آن موضوع حساسیت های خاصی داریم ، او هم ممکن است روزی از این قضیه سوء استفاده نماید.آنقدری که ضعف هایمان را میبینیم ، متاسفانه نقاط قدرت خود را نمیبینیم !

توصیه میکنم یک بازنگری در مواردی که  احساس میکنید نقاط ضعف هستند بکنید و همه آنها را بدور بریزید، مطمئن باشید تا زمانی که خودمان به توانایی ها و نداشتن ضعف باور نداشته باشیم ، دیگران براحتی میتوانند توسط اینگونه مسائل ، به روح ما آسیب بزنند.رهایی از این تفکر که ما در مواردی ضعیف هستیم ، میتواند قدم اول در کسب اعتماد به نفس و خودباوری باشد.

بیکار نشینید !

در حال حاضر و با توجه به مشکلاتی که در مشاغل با مراجعه حضوری و فاصله اجتماعی وجود دارد ، بهترین مسیر جهت کسب درآمد ، حضور در اینترنت و کسب درآمد از این طریق میباشد.

توضیح مختصری در رابطه با این مسئله میدم ، شاید شما هم که تخصصی در زمینه کار در منزل دارید بتوانید از این طریق فروش اینترنتی و کسب درآمد داشته باشید.

سئو چیست : سئو مخفف Search Engine Optimization میباشد ، معنی لغوی آن "بهینه سازی برای موتورهای جستجو" و به زبان ساده این میشود که شما محصول یا خدماتی را در گوگل (و سایر موتورهای جستجو مثل بینگ ، یاهو ، آئول و... که زیاد در ایران طرفدار ندارند) جستجو میکنید و یک سری سایتها را در صفحه اول میبینید . به آن سایتها میگویند سئو شده.حالا اگر شما سایتی داشته باشید که مثلا در زمینه خیاطی لباس بچگانه یا فروش زیورآلات دست ساز یا هر گونه خدمات و محصولاتی باشد (چه خانگی باشد چه نباشد) و سئو شود و وقتی در گوگل جستجو میکنند : تولید کننده  لباس بچگانه یا ساخت گردنبند دست ساز و ... سایت شما  در نفرات اول حضور خواهد داشت ، و کاربرانی که از طریق جستجوی گوگل به سایت شما دسترسی پیدا کنند میتوانند خریدار محصول یا خدمات شما باشند.

پروسه سئو زمان بر است و نیاز به تخصص دارد .اگر محصول خاص یا خدماتی دارید که میتوانید در منزل آنها را تولید یا به مشتریان سرویس دهی نمایید ، کافی است یک سایت سئو شده داشته باشید و منتظر تلفن مشتریانی  باشید که شما را از طریق جستجوی اینترنتی بر مبنای کلمات کلیدی کارتان پیدا کرده اند!


زندگی زورکی !

در اخبار زیاد خواندیم و شنیدیم ، مردی زنش را یا زنی شوهرش را کشت ! خبر را میخوانیم و از رویش میگذریم و شاید نچ نچی بکنیم و سری تکان دهیم ، شاید آن زن یا مرد قبل از شروع زندگی هم این مدل اخبار را میخواندند و همین عکس العمل را نشان میدادند ولی روزی رسید که خودشان خبر حوادث شده اند !

امروز دوباره خبری مشابه خواندم ،به این فکر کردم ،  چه کسی را باید مقصر دانست ؟ آن زنی که با کمک معشوقه اش پدر بچه هایش را کشته و یا برعکس مردی بخاطر یه زن دیگه همسرش را آتش زده  ...

اگه میبینی زن یا مرد زندگیت باهات مشکل داره و بجای زندگی داره زجر میکشه و هر روز داره التماس میکنه که طلاق میخواد ، خوب رهاش کن ، اگر میبینی تمام تلاشتو برای بردن زندگیت به مسیر درست کردی و نتیجه نگرفتی ، سعی نکن با زور و تحدید و خشونت ادامه بدی .آخه این زندگی به چه درد میخوره ؟ به کجا میخواد برسه ؟ و مطمئن باشید وقتی مشکل تا این حد بالا گرفته ، راهی غیر جدایی نمیمونه ، هر چند سخت و پردردسر باشه.اگر تن به این جدایی ندی ، عاقبت خوبی برای آن زندگی نمیبینم . آخرش میشه همون خبر تو حوادث ، برای یه زودپز هم اگر راهی برای خروج نگذاریم ، قطعا نتیجه ای غیر انفجار و انهدام نخواهد داشت.حتی گاهی به این نتیجه میرسم شاید همان کسی که تو اینجور مسائل  کشته شده در حقیقت خودش قاتل خودش بوده ! شاید اگر کمی منطق داشت کار به اینجا نمیکشید و اگر میپذیرفت که جدا شوند ، اکنون زنده بود.

نیومدیم تو این چند سال زندگی سوهان روح هم باشیم و بجای شادی و آرامش به فکر انتقام و دشمنی و خباثت باشیم.

عقیده دارم 2 انسان بالغ وقتی تمام سعی خود را کردند و حس کردند به نتیجه نمیرسند یا حتی با هم احساس خوشبختی نمیکنند و آینده ای هم برای رسیدن به آرامش متصور نیستند ، چرا زندگی با زور را انتخاب کنند؟ آنها بالاخره خاطرات خوبی هم داشته اند ، بالاخره زمانی سر روی یک بالش میگذاشتند و با هم غذا میخوردند ، با احترام به هم و به عمری که با هم گذراندند و در صورت حضور فرزند به احترام پدر یا مادر بودن ،محترمانه  از هم جدا شوند و  بدنبال زندگی جدیدی باشند ، حتی اگر نخواهند شخص دیگری را هم مجددا وارد زندگیشان بکنند ، و تنها بودن را  با تمام  مشکلات مادی ، مسائل روحی   و خیلی مسائل دیگر که پس از جدایی سراغ آدمها میاید، اتنخاب کرده اند ، همه مشکلات پسا جدایی شرف دارد به یک روز زندگی با زور و اجبار.

حساسیت ها و زندگی مشترک

ازدواج که کردی ، حتی باید مواظب کلماتت باشی ، مثلا وقتی میگی خانواده ام ، دیگه نباید به پدر و مادرت اشاره کنی ، خانواده بعد ازدواج یعنی زن و شوهر و فرزند ، خصوصا آقایون روی این قضیه حساس هستند ، به پدر و مادر میتوانی بگویی خانواده پدری یا مادری .


توی اختلاف بین همسر و خانواده پدر و مادری ، هیچوقت وسط نباش یا خودتو کنار نکش ، همیشه در کنار همسر باش ، و تنها جایی که مجازی در کنار ناحق هم بایستی ، اینجاست ! دیدم زن یا مردهایی که سعی میکنن در اینگونه اختلافات نه اینور باشن نه اونور ، ولی این قضیه شدیدا" به اعتماد همسرشون لطمه میزنه ، و عمق احساس را بینشون کم میکنه.


به خواسته های کوچک هم توجه کنید ، همسر میخواد که کاری براش بکنی ، چیزی بخرید ، جایی ببریدش یا ... ، شما فرآموش میکنی ، این اسمش میشه بی توجهی به خواسته های او ، به بهانه کوچک بودن درخواست هم سعی نکنید قضیه را توجیه کنید ، او به شما خواهد گفت به خواسته های کوچک من بی توجهی کردی ، با درخواست های بزرگ من چه خواهی کرد؟! سعی کنید اگر مشغول هستید و کمی فرآموشکار ، در تقویم یا یک دفتر،  برنامه روزانه خودتون و درخواست های همسر را یادداشت نمایید.


اگر هم اولویتی در زندگی دارید نباید از خانواده مهمتر و بالاتر باشد ، همسر مایل است این را عملا ببیند نه صرفا در کلام ، مثال میزنم : پدر یا مادر بنا به دلایلی میخواهند که خدمتی برایشان انجام دهید ، پسر عمویتان پولی از شما قرض میخواهد و ... بدون اطلاع همسر پاسخ مثبت دادن ، زیاد محترمانه نیست و  ندیده گرفتن نقش و جایگاه  او در زندگی خواهد بود.


ظاهر خود را با سلیقه او هم هماهنگ نمایید، لباسی که میخرید ، آرایشی که میکنید ، رنگ یا مدل موی سر  و ... را نزدیک به سلیقه او انتخاب نمایید نه با سلیقه دوستان و رفقا و اهل فامیل ، شاید مردی از تتو خوشش نیاید و زنی از موی بلند مردش !


برادر یا خواهر یا پدر و مادرتان زنگ میزند و برای مراسمی به میهمانی دعوتتان میکند ، همان لحظه نگویید باشه و می آییم ، بگویید با همسر صحبت کنم و اگر او هم راضی بود ، می آییم ، اگر شخص دعوت کننده  ، شما را دوست داشته باشد ، از این جواب خوشحال خواهد شد که احترام بین شما و همسر برقرار است.


روزی او بنا به دلایلی ناراحت و یا عصبانی است ، رعایت حالش را بکنید و نسبت به روزهای دیگر بیشتر مراعات کنید ، مطمئن باشید یک روز هم شما حال خوشی نخواهید داشت و او یاد میگیرد که در آن روز با شما مدارا نماید.

***

یادمان باشد ، ازدواج از ریشه درآوردن 2 نهال است که هر کدام مربوط به باغی با شرایط آب و هوای متفاوت (فرهنگ ، خانواده و فطرت متفاوت ) میباشد و کاشتن آنها در زمینی در کنار هم که شرایط سابق هیچکدام را ندارد.اگر هر یک خود را با آب و هوای جدید عادت ندهند ، متاسفانه خشک میشوند !

ازدواج دوم !

آیا هنگامی که قصد ازدواج با شخصی که ازدواج دوم او میباشد را  دارید ، این حق را خواهید داشت تا با همسر سابق او حرف بزنید؟

قطعا انسانها مایل هستند که از گذشته شریک آینده زندگیشان اطلاعاتی داشته باشن ، اگر این اطلاعات ربطی به زندگی آینده او نداشته باشد ، از دید من بدنبالش رفتن اشتباه است ولی اگر این اطلاعات زندگی مشترک سابق او باشد چطور؟ آیا امکان ندارد مشکلاتی که او در زندگی قبلی داشته برای شما هم پیش بیاید؟ آیا میشود صرفا به نقل قول او از زندگی سابقش اکتفا کرد و آن را پذیرفت؟ من میگویم ، نه ! نمیگویم که او صرفا خلاف میگوید و چیزی را پنهان میکند و شاید هم دارد صادقانه با شما حرف میزند ، میگویم او مسائل را از دیدگاه خود میبیند و آن را بازگو میکند و این شاید با واقعیتی که اتفاق افتاده متفاوت باشد.

برای مثال مرد یا زنی بوده که روابط زیاد و نامتعارفی با خانواده اش و یا رفقا و دوستانش داشته به نحوی که زندگی را مختل میکرده ، شاید این موضوع را به نحوی مطرح کند که متعارف به نظر برسد و از نگاه او خارج از اندازه نبوده !

از دید من ، اگر به کسی نزدیک میشوید که ازدواج دوم اوست ، این حق شماست که از گذشته او که قطعا در آینده شما تاثیر گذار خواهد بود اطلاعات واقعی داشته باشید، حتی اگر صحبت محترمانه ای با همسر سابق او باشد !

شاید در این صحبت غرض ورزی هم باشد ولی مطمئن هستم از لابلای حرفهای او که عملا تجربه زندگی با شخص مورد نظر شما را داشته ، میتوانید به نکاتی پی ببرید که در حالت عادی دسترسی به آن اطلاعات  امکان پذیر نخواهد بود.

آشپزی مردانه : خورشت کنگر

فصل کنگر خیلی محدوده و الان فصلشه !

خورشت کنگر برای 4 نفر :

یک کیلو کنگر (ترجیحا" پاک شده) را با حرارت کم و بمدت طولانی (1 یا 1.5 ساعت)سرخ میکنیم ، سعی کنید ابتدا بدون روغن حرارت دهید که آب آن خارج شه و بعد روغن اضافه کنید. این کار باعث نرم شدن تیغ های کنگر میشود. یک کیلو در ظاهر زیاد به نظر میرسد ولی بعد سرخ شدن حجم کنگر که بیشتر آن آب است کم میشود.میشه کمی هم سبزی قورمه را سرخ کنید و بعدا به مواد اضافه کنید.

گوشت گل ماهیچه گوساله ، 700 گرم تا یک کیلو را به تکه های درشت خرد و جداگانه سرخ میکنید به نحوی که دو طرف گوشت برشته شود.

پیاز را نگینی کوچک خرد کرده و جداگانه سرخ میکنید تا طلایی-قهوه ای شود. بعد سرخ شدن پودر فلفل سیاه ، نمک و اگر با غذای تند مشکلی ندارید کمی پودر فلفل قرمز به پیاز سرخ شده اضافه نمایید و تفت بدهید.

هنگامی که گوشت سرخ شد ، 2 قاشق رب گوجه اضافه و اجازه دهید رب هم با گوشت کمی تفت بخورد.

در انتها کنگر سرخ شده ، پیاز و ادویه سرخ شده و گوشت را در قابلمه گوشت با هم مخلوط نمایید .علت اینکه مواد را باید به قابلمه گوشت اضافه کنید این است که به ته ظرف شما عصاره گوشت چسبیده و غذا را خوشمزه تر میکند.

در قابلمه را بگذارید و حرارت را کم کنید تا حدود نیم ساعت بدون آب  تا طعم مواد آزاد و به درون هم وارد شود.

به اندازه 1 لیتر آب جوش را در انتها به قابلمه اضافه و ترجیحا با حرارت کم حدود 6 ساعت قل بخورد تا خورشت جا افتاده شود ، اگر حس کردید غلظت خورشت مناسب نیست ، در نیم ساعت آخر در قابلمه را بردارید و حرارت را زیاد کنید تا اب اضافی بخار شود.

بچگیهامون ! (پست صوتی)

(دانلود پست صوتی - 2 مگ)

***

توی یه قطره بارون

ما چقدر خاطره داشتیم

چتر ما ابر بهاری

انگاری غمی نداشتیم


بابا با خستگیهاشم

وقتی میومد توی خونه

خنده بود به هر بهونه

شادی بود چراغ خونه


مامانم عطر تنش گلاب گل

غر میزد با مهربونی رو سرم

اگه میخوای که به جایی برسی

مشقاتو خوب بنویسی پسرم


همیشه تو هر کوچه

یه همسایه دوست نداره

بازی و شیطنت بچه ها رو

پاره میکرد یادمه توپ مارو


زنگ تفریح که میشد غلغله بود

تو حیاط کوچیک مدرسمون

محسن چاقالو لقمه هاشو گاز میزنه

محمد فشفشه جفت پا برامون میزنه


تنبلا ته کلاس جمع میشدن

که شاید دیده نشن

موقع  سوال جواب

پشت یکی قایم بشن !


لای دفتر ریاضی

خشک شده برگ گلامون

کجان اون خاطره هامون

کجان اون بچگیهامون

***

بلاگر - 9 اریبهشت ابری و گاه آفتابی ! 99


خالق شادی !

خیلی از آدمها همیشه منتظر این هستند که اتفاقی بیفته یا کسی کاری بکنه یا فیلمی ببینند و مطلب طنزی بخونن که باعث شادی و خوشحالی آنها بشه.

تا حالا به این فکر کردین که خودتون میتونین خالق شادی باشین؟

اول باید سعی کنید غم را از خودتون دور کنید که تا اون باشه ، هر کاری هم بکنید نمیشه شاد شد.

به این فکر کنید غصه خوردن و غمگین بودن آیا میتونه مشکلتون را حل کنه؟ یا آن مشکل به گذر زمان یا پول یا حضور کسی یا ... بستگی داره که کنترلش دست شما نیست ، پس بذاریدش کنار.

حالا سعی کنید تو شروع به یه خاطره خنده دار فکر کنید ، به یه مطلب طنز یا گاهی هم کافیه به دور و بر خودتون نگاه دقیق تری بندازید ، مطمئن باشید میشه از لابلای روزمرگی های زندگی کلی موضوع خنده دار پیدا کرد.

نمونه :

از خواب که بیدار میشین با همون وضع و حال ، یه سلفی از خودتون بگیرید ، بعدا خودتون و اطرافیان را با ارسال اون عکس کلی شاد کنید !


توی کوچه به گربه محلتون نگاه کنید سلانه سلانه داره راه میره ، چرا داره سمت انتهای کوچه میره ؟  اون طرف کار داره؟ میخواد بره خرید؟ چرا سمت سر کوچه نمیره؟ از کجا داره میاد؟ زنش فرستاده بوده خرید کنه؟ البته من امتحان کردم ، وقتی پاتو میکوبی زمین و میترسونیش ، سمتشو عوض میکنه ومسیرش را برعکس میره، طبق تحقیقاتی که کردم ، به این نتیجه رسیدم که برنامه خاصی برای سمتی که میره نداره !


وقتی آمدید خونه ،بخندید  به اینکه از لباس تنتون هم میترسید و اونو با نوک انگشت درمیارید ، زیاد تکونش نمیدین که کروناهاش نریزن تو خونه !


غذاهای جدید درست کنید ، تنوع داشته باشید ، دستورشم از اینترنت بگیرید و روی اهل خانواده بعنوان مورد آزمایشگاهی امتحان کنید!  روحیتون را عوض میکنه ، خصوصا" اگه بد از آب دربیاد ، پدر یا همسرتون وقتی گرسنه از سر کار که میان خونه و اون غذا را جلوش بذارید ، اونا هم حسابی شادتون میکنن !!!


توی یه تماس تصویری با همسرتون بهش بگید ، امروز چند میلیونی خرید کردین و حسابش خالی شده ، از همون لحظه و قیافه همسر یه اسکرین شات بگیرید و کلی شاد بشین !


به این فکر کنید که تا حالا این همه آرزو داشتید و تقریبا به هیچکدومش نرسیدین !  آیا این همه پشتکار جای خوشحالی نداره؟!!


به کسی که توی ماشین نشسته و با ماسک مشکی مثل لاک پشتای نینجا شده و شیشه ها را هم تا آخر داده بالا فکر کنید ، آخه مگه فرمون یا داشبورد ماشین میخواد روت عطسه کنه که تو ماشین هم ماسک زدی؟!


به بچه هایی که این روزا خیلی خوشن و تو خونه موندن فکر کنید ، راضی هستن مدرسه نرن ولی تفریح و گردش هم نرن ، پدر و مادراشون هم انگاری یادشون رفته بچه که بودن اونا هم با یه روز نیومدن معلم و تعطیلی چقدر خوشحال میشدن ، جالبه که از بچه ها ایراد هم میگیرن و همش میگن زمان ما بچه ها اینجوری نبودن و زمونه عوض شده و از این حرفا ، من تا آنجایی که یادمه در نسلهای گذشته هم بچه ها ، همین ...بودند !

***

فکر کردن به سوژه های اطرافمون و درآوردن موضوعات شیرین و خنده دار میتونه ما رو به خالق شادی تبدیل کنه ، بدون اینکه منتظر یه وسیله یا شخصی باشیم که بخواد اونو برای ما خلق کنه.

دکلمه : ختم کلام !

وقتی یکی توی یه رابطه تموم میکنه و میخواد بره ، دنبالش نیفت و التماس نکن ، لابد یه کاری کردی که اون به "رفتن" رسیده ، مرد یا نمیره یا اگر روزی هم بخواد بره ، دیگه هیچ چیز و هیچکس نمیتونه جلوشو بگیره.

ختم کلام ، رسیدن به آن نقطه است که تصمیم گرفته شده و تلاش و سعی طرف مقابل اثری نخواهد داشت ، بهتره به امید برگشتنش نباشی و به زندگی خودت فکر کنی ، حتی فکر کردن به جبران کارهایی که کردی و نتیجه اش شده رفتن او هم ،  فایده ای نخواهد داشت.

یادمون باشه ، هیچ جبرانی هم نمیتونه زمان را به عقب برگردونه و اتفاقی را که باعث رفتن شده را تغییر بده ، پس بذار بره و رهاش کن ، حتی فکر کردن در رابطه با او را هم تموم کن ، او هرگز برنمیگرده .

دانلود دکلمه ختم کلام (2 مگ)