بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

مهربونم باش !


آقایون گاهی از همسرشون میخوان باهاشون مهربون باشن، شاید چون دلشون برای مادرشون تنگ میشه !

منو از خودم نگیر !

متاسفانه در خیلی از روابط زناشویی دیدم که یکی قصد داره  عقیدشو به دیگری تحمیل کنه  یا اونو وادار کنه مثل خودش فکر کنه.

از دید من مسائل منطقی زندگی مدیر میخواد و یک نفر میبایست حرف آخر را بزنه ولی در مورد مسائل فکری و روحی هیچکس مدیرِ کسی نیست و اینجا فقط رهایی و آزاد بودن مفهوم پیدا میکنه.

همسری که میخواد از نظر فکری سلیقه و ایده خودشو بزور به طرف مقابل تحمیل کنه در حقیقت داره از اون یه انسان دیگه میسازه ، با ظاهری مطلوب خودش و روحی آشفته و اسیر !

نزدیکترین چیزی که به من میتونه وجود داشته باشه چیه؟  میگم من !  از خودم بخودم نزدیکتر نمیشناسم .

من در درونم ، خودم را دارم با هزاران ایده  و سلیقه که یا با ژنتیک به من منتقل شده یا با فکرِ آزادم به اون رسیدم و پسندیدمش ، گاه خودم را از درون در آغوش میگیرم ، میخندم یا میگریم ، برای من خودم به همین شکلی که هستم و میپسندم  عزیزه ، اگر قرار باشه کسی بخواد منو از خودم بگیره ، دیگه چیزی که باقی میمونه من نیستم !

سعی نکنیم عقیده همو عوض کنیم ، خوبه که یاد بگیریم در کنارِ میلیاردها سلیقه متفاوت از تنوعشون لذت ببریم و باهاشون زندگی کنیم  و این باغ سرشار از گل های اندیشه رنگارنگ را آزاد بذاریم !

تصمیم هایی که زیبا نیستند !


از دید من ، هیچوقت برای تصمیم های عاقلانه پشیمون نمیشید ،هر چند ممکنه تصمیم های زیبایی نباشند !

یخورده بیشتر بمون !

تا حالا شده جایی برین و آنقدر برای موندنتون تعارف کنند که آخرش که میایی بیرون یه نفس عمیق بکشی و بگی آخی از دستشون خلاص شدم؟

یا سر میز برات بزور غذا بکشن ؟  یا بزور بخوان شما را جایی که میخوای بری برسونن و هر چی میگی مخصوصا ماشین نیاوردم که پیاده روی کنم، مقبول نمیفته !

گاهی کار به برخورد فیزیکی میکشه! دستتو میگیرن و بزور میکِشن و  قَسمت میدن به زمین و زمان و جون عزیزات که "یخورده بیشتر بمون" ! ( لبخند)

از دید من شاید یک بارتعارف کردن قابل قبول باشه ولی اصرار زیاد واقعا کلافم میکنه ، جایی میرم که زیاد تعارف میکنن تو ذهنم میگم اینا یا احساس صمیمیت با من نمیکنن و یا منو باور ندارن که میگم مثلا فلان چیز را نمیخوام یا الان چیزی میل ندارم، بازم بزور میخوان یه چیزی برام بیارن ، حالا یه موقع حسِ مادر هست و اون تو دلش میمونه اگه تعارفشو قبول نکنی بحثش جدا ،  ولی خارج از اون اصلا دوست ندارم مهمون اینجور خونه ها باشم !


بازیگر !


با نمایش غیر واقعی از آنچه نیستید، هیچوقت نمیتوانید در فکر و روح کسی ماندگار شوید ، فقط در چشمانش باقی میمانید !

فرآموش نشود !

هر چیزی به کسی قرض میدید خوبه توی یه دفتر یادداشت کنید، حتی یه کتاب ، یه موقع خودتون و یا اون شخص هم فراموش میکنه که ازتون قرض گرفته ولی وقتی مکتوب باشه دیگه این اتفاق نمیفته.

دیدم که بعضی یه چیزی را که پیدا نمیکنند حتی احتمال سرقت اونو میدن ، ممکنه خودشون به کسی قرض داده باشند و یادشون رفته باشه.

***

یه موقع روزهایی هست که میخواهید فرآموش نشه یا یه کاری دارید که مثلا سالِ دیگه میخواهید انجام بدید ، ایمیلها گزینه ای به اسم Calendar یا تقویم دارند ، میتونید برای یک روزِ خاص نُت بذارید که فلان کار را بهتون یادآوری کنه یا موعد پس گرفتن قرضی هست که دادید ، در اون روز براتون با همون متنی که نوشتید یک ایمیل ارسال میکنه، امکانِ خوبیه و من زیاد استفاده میکنم.


آخیش دلم خنک شد!

از دیدِ من شاید بیش از 70 درصد از عصبانیت ها منشاء کلامی دارند و این فکر ماست که بر مبنای چیزی که وجود خارجی ملموس ندارد (سخن ) عصبانی میشود و عکس العمل نشان میدهد و اتفاقا حرارت در این گونه عصبانیت ها ممکنه بیشتر از عصبانی شدن مثلا برای بد رانندگی کردن یک راننده ناشی یا گرانفروشی یک فروشنده باشد !

متاسفانه کسانی که در حال زندگی کردن با هم هستند با توجه به آشنایی که از شخصیت و منش نفر دیگر دارند ، هر زمان که بخواهند قادر خواهند بود با تحریک کلامی باعث حرص خوردن  و بهم ریختن روح و روان طرف مقابل شوند.

وقتی دستتون به جایی نمیرسه ، عصبانی کردن نفر مقابل ممکنه در کوتاه مدت باعث آرامش شما بشه تو دلتون بگین ، آخیش دلم خنک شد!

ولی اینو یادتون باشه اگر اون شخص بنحوی به شما متصل باشه ،  از همون نقطه اتصال ، حس بدی را که پیدا کرده ، آتشی که در وجودش برافروخته شده را به شما هم منتقل میکنه ، همین که استرس اینو داشته باشید که هر آن یه آتشفشان فوران کنه و معلوم نباشه ترکش های اون به کجا اصابت میکنه ، برای بهم ریختن اعصاب و روانِ شما هم کافیه !

اگر فکر میکنید با عصبانی کردن یا در آوردن حرصِ شخصی که بهتون نزدیکه به آرامش میرسید ، اشتباه میکنید و عواقبش به نحوی گریبان شما را هم میگیره.

تقسیمِ خوشی !

میدونید چرا قبل از شروع زندگی مشکلات کمه و همه چیز خوبه ؟   از دیدِ من ، آدما این موقع فقط خوشیهاشونو با هم قسمت میکنن  !

برگشت به گذشته !

همه آدمها دنبال ماشین زمان هستند که به گذشته برگردند و اشتباهاتشون را اصلاح کنند ، امروز ، گذشته فردای ماست ، مواظب کارهایی که میکنیم باشیم و با فکر و عاقلانه رفتار کنیم که فردا بدنبال ماشین زمان برای برگشت به امروز نباشیم !

اصرار به لطف؟!

به کسی لطف و محبت را با اصرار  و اجبار تحمیل نکنید !

وقتی میگه نه ، یا نمیخوام 2 حالت داره یا واقعا نمیخواد کاری براش بکنید یا داره تعارف میکنه.

اگر واقعا نخواد که تکلیف مشخصه، هر چقدر هم محبتِ شما صادقانه و از روی حسن نیت باشه ، بنا به دلایلی که برای خودش داره این لطف شما را نمیخواد بپذیره و اگر بخواهید با اصرار و اجبار کاری براش بکنید ، اسمش دیگه لطف نیست !

اگر هم داره تعارف میکنه ، چون گفته نه ، دیگه توقع و انتظار تشکر و قدردانی یا جبرانِ آنچنانی را نداشته باشید. حتی ممکنه چون نمیخوام گفته ، کارتون را بحساب لطفِ شما هم منظور نکنه و این باعث سرخوردگیتون بشه.این جمله را زیاد شنیدیم : من که نمیخواستم ، خودت بزور فلان کار را برای من کردی ! شنیدنش حس بدی داره ، نه؟

از دیدِ من وقتی پیشنهادی برای کمک یا محبت به کسی میدید و به هر علتی نه میشنوید از اصرار دست بردارید و به خواست طرفِ مقابل احترام بذارید.

انگیزه ؟

صرفا بخاطر رها شدن از حسِ تنهایی به فکر ازدواج نباش ، اگر یه چیزایی درست نباشه ، بعدش بازم شاید بیشتر از قبل  احساس تنهایی بکنی !

ناهارِ خوبِ 5 شنبه !

بالاخره از میون رستورانها رستوران رفتاری سعادت آباد را انتخاب کردم ، چلوکباب کوبیده هاش خوبه و من خیلی دوست دارم، میدونم ممکنه دل آب کن  باشه ولی باور کنید همش مواظب بودم همنشین های گرامی حمله نکنن ! (لبخند)


https://s16.picofile.com/file/8421364268/download_20210114_182840.jpeg


https://s17.picofile.com/file/8421364326/download_20210114_182756.jpeg


دانلود فیلم شام پنجشنبه شب بلاگر ، اگر مشکل قلبی دارید لطفا مشاهده نکنید !


پنجشنبه است دیگه !

همه را ببخشید بخاطر 5 شنبه :

هوای آلوده را

سوز سرما را

کم محبت ها را

ترافیک خیابان ها را

دو رو ها را

نامهربان ها را

دوستی های شکسته را

ویروس ها را (لبخند)

رانندگان ناشی را

بچه های تخس را

فامیل شوهر را !

و ...

***

دیدید وقتی ظرفیت گوشی پر میشه ، سنگین میشه و خوب کار نمیکنه؟ وقتی ریست فکتوری میشه یا فایلهای اضافی را پاک میکنیم ، دوباره سرحال میشه و به وضعیت سابق برمیگرده ، خوبه که گاهی ما هم خودمونو از فایلهای اضافی خلاص کنیم و با یه پاکسازی درونمون فقط خوبی ها را نگه داریم و بقیه را پاک کنیم ، حتی نسبت به کسی که فکر میکنیم بدترین ها را با ما داشته.

البته یکی را نمیتونم ببخشم ، چند روز پیش یه چهارشنبه ایی نفوذی ! سعی داشت یجورایی منو از پنجشنبه ایها جدا کنه ، اونو نمیبخشم ! (لبخند)


دانلود ویدیوی زیبای موزیک بی کلام چوپان تنها - انتخابی بلاگر برای این پنجشنبه

آشپزی مردانه : مغز ران مرغ با سس سویا ! پسورد 5555

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اولین نفرها !

اولین نفری هستی که با او آمدم بیرون !

اولین نفری هستی که بهش گفتم دوست دارم !

اولین نفری هستی که منو اینجوری دیده!

اولین نفری هستی که صحبت های خصوصی باهاش کردم !

اولین نفری هستی که ... !

***

این اولین ها خیلی زیبا هستند و همیشه در خاطرات ما جایگاه ویژه ای دارند ولی توصیه میکنم این اولین نفر ها را به شخصِ مقابل نگید ! حرف شما درست و او اولین نفر در خیلی موارد شما میتونه باشه ولی حس جالبی از این حرف شما نخواهد داشت.

از دیدگاه شخصی میگم:

حس میکنه داری منت چیزی را بهش منتقل میکنی که با تمایل و خواست خودتون بوده و او بزور و با تحمیل اولین نفر شما نشده ، تکرار و یادآوری این قضیه باعث میشه او فکر کنه اصولا خلاف میگید و همچین چیزی وجود نداشته و شما با اصرار میخواهید به او این مطلب را تلقین کنید و وجدانش را معذب نمایید.

اینکه اولین تجربه های احساس را داشته باشید خیلی هم خوبه و قطعا فرآموش نشدنی ، ولی بعنوان یک مسئله کاملا شخصی خودتون حفظش کنید و ازش لذت ببرید .

پس فردا !



یه پنجشنبه عزیزه ، هوس چلوکباب کوبیده دارم ، یا رفتاری سعادت آباد یا نایب چهار راه پارک وی یا رستوران اقدسیه ، ناهار اونجام !



پیشده !

این گربه هایی رو دیدید که دارن خیلی جدی به یه سمت کوچه میرن؟ این طرف کار دارن؟  یا دارن به سمتِ اینورِ کوچه میرن که خرید کنند؟ یا به اقوام سر بزنن؟ نه ! یه پیشد بکنی مسیرشونو عوض میکنن و برعکس مسیری که داشتن میومدن ،حالا اونوری میرن ! (لبخند)

***

بعضی هستند که در یه موقعیت خاص که اکثرا" هم بستگی به نفعشون داره جوری حرف میزنن و مسئله را باز میکنن و منطق و دلیل میارن که حس میکنی قانع شدی  و چه فکر اشتباهی راجبشون کردی !

فردا به هر علتی مسیر منافع تغییر میکنه و در رابطه با همون موضوع ، جور دیگه برعکس نظر قبلیشون حرف میزنن و دلیل و مدرک میارن !


این تغییر مسیر بستگی به این داره که چه کسی یا چه چیزی پیشدشون کنه !

فیلم مستند و رومنس !

زندگی واقعی فیلم مستندِ ، همونی که طبیعت و زندگی اونو با زیبایی ها یا گاهی خشونتش نشون میده  و زندگی احساسی مثل فیلم رومنس (رمانتیک) میمونه ، که  اگر با عوامل و کارگردان و بازیگران قوی ساخته شده باشه در روح و روان اثر میذاره و حتی میتونه به نحوی دیدِ ما را نسبت به مسائل احساسی تغییر بده و دنیایی غیر واقعی برای ما بسازه که بیشتر به رویا و آرزو نزدیکه !

از دیدن هر دو ژانر (سبک) فیلم خوشم میاد ولی در مستند میدونم اون اتفاقیه که در واقعیت میفته و در آن یکی معلوم نیست چیزی را که میبینم قطعا اتفاق بیفته !

برای مثال توی بعضی فیلم ها  مرد یا زنی را نشان میده که با یک یا دو فرزند از همسرش جدا شده و با شخص دیگری ازدواج میکنه و اوایل بچه ها به فرد تازه وارد حس خوبی ندارند و اذیتش میکنند ،  ولی بر اثر یک حادثه احساسی عاشق نامادری یا ناپدری میشن و همو بغل میکنن و بخوبی و خوشی زندگی میکنند !

از دیدِ من ، اصلا اینجور نیست ، نگهداری و مراقبت از فرزند تنی سخت و گاه با مشکلات فرآوان همراه است چه برسد ارتباط با فرزند یک مرد یا زن دیگر که نیاز به خیلی توانایی ها دارد تا بتوان  یک زندگی کاملا معمولی و با آنهم با دردسرهای فرآوان را پیش برد !

در فیلم مستند همین قصه ای که تعریف کردم ، شخص تازه وارد به سختی پذیرفته میشود و ممکن است این اتفاق هرگز نیفتد حتی اگر بیشتر از مادر یا پدر واقعی بچه ها به ایشان محبت کند !

یا فیلمهایی که نشون میده مردی که امکانات مالی خوبی  نداره خودشو به مراسم عقد یا به فرودگاه میرسونه و از ازدواجِ یار با شخص پولدار ولی بی احساس یا رفتن عشقش جلوگیری میکنه ، البته معمولا این قسمت پایانی فیلم هست و ادامه را نشون نمیده که آیا تونستن بعدش با هم زندگی خوبی داشته باشن یا نه!

از دیدن فیلمهای تخیلی عاشقانه هم  لذت میبرم ولی خوبه که آخر اون فیلمها با خودتون نتیجه گیری کنید و بگید اگر این فیلم مستند ساخته شده بود ، به همین پایان ختم میشد؟!

داستان کوتاه : انتخابِ سخت !

همه چیز خوب بود ، نیلوفر باورش نمیشد که بعد این همه سال انتظار داره با کسی ازدواج میکنه که نمیتونه ازش اشکالی بگیره ، نیلوفر 35 سالشه دکتر دندانپزشک و مطب خصوصی داره ، آرش یکی از بیماراش بود ، مردی 40 ساله ، خوش لباس ، که همیشه بوی ادکلن دلچسبی میداد و نیلوفر از اون بو خوشش میومد ، یه بار وقتی کارِ آرش تموم شد و تشکر کرد و رفت ،نیلوفر ناخودآگاه از پنجره به بیرون نگاه کرد ، سوار یه ماشین خیلی شیک شد و داشت با موبایلش حرف میزد ، که منشی مطب گفت نفر بعد رو بفرستم و نیلوفر از دنیای خودش بیرون آمد !

اون روز به منشی گفت کمی کار داره و بعد آخرین بیمار گفت که بره ، رفت سراغ پرونده ها و پرونده آرش را درآورد ، متولد 1358 ، مهندس عمران و آدرس شرکت و منزلش هم بود ، جالب بود که خونشون یه خیابون بالاتر از خونه نیلوفر بود و اینکه در قسمت وضعیت : گزینه مجرد تیک خورده بود !

نیلوفر در انتخابِ همسر خیلی سختگیر بود ، بخاطر موقعیتی که داشت خواستگار هم زیاد داشت ، ولی از هر کدوم یه ایراد میگرفت ، چون تک دختر خانواده بود با 2 تا برادر و شدیدا مورد حمایت پدر ، کسی هم نمیتونست وادارش کنه که بدون خواست خودش ازدواج کنه.

مادرش همیشه یه چیزی بهش میگفت ، سخت گیری زیاد نتیجه خوبی نداره، اتفاقا برعکس میشه و همه چیز خرابتر میشه ، نمیشه یکی باشه که سفارشی همه چیزش همونی باشه که میخوای ، این همه خواستگار خوب داری ، برو سر زندگیت ، میخوام عروسی دخترم و  تولد نوه های دختریم  را ببینم !

ولی نیلوفر میگفت ، نه ، تا اونی که همه چیزش کامل نباشه پیدا نشه ، ازدواج نمیکنم !

آرش سالها بود که بدنبال کسی میگشت که بتونه زندگیشو با او شریک بشه ، ولی همیشه یک مسئله مانعش میشد ، او به هیچکس اعتماد لازم را نداشت ، این باعث شده بود که تا این سن مجرد بمونه ، وقتی برای ازدواج کسی بهش معرفی میشد در همان چند رفت و آمد اول حس میکرد صداقت لازم را در او نمیبینه و رابطه را قطع میکرد.

جلسه آخر کارهای دندان آرش بود ، توی اون چند باری که آرش پیش نیلوفر آمده بود ، سنگینی نگاهِ نیلوفر را روی خودش حس میکرد ، کارهای دندانش که تمام شد ، گفت ممنون خانم دکتر ، کارتون خیلی خوب بود ، نگاهی به دست چپِ نیلوفر کرد که در انگشت دومش حلقه ای نبود ، گفت برای تشکر میتونم بعد کار به یه قهوه مهمونتون کنم؟

نیلوفر مکثی کرد ، توی دلش غوغا یی بود و یه بله  با صدای بلند توی وجودش بود ،ولی ظاهرِ خودش را حفظ کرد و به آرومی گفت ، ممنون از دعوتتون ولی امروز خیلی گرفتارم ، شاید یه روزِ دیگه ! آرش لبخندی زد و با یه خداحافظی کوتاه  رفت.

بیمار های نیلوفر که تموم شدند به منشی گفت بره ، نشست روی صندلیش و با صدای بلند گفت چرا قبول نکردی؟ یه چیزیت میشه دختر ! و حسابی خودشو سرزنش کرد.

نیلوفر طاقت نیاورد و یکفته بعد به آرش زنگ زد ، گفت میتونن همدیگرو ببینند ، دیدار انجام شد و ماه ها گذشت ، نیلوفر حدود 6 ماه با آرش در ارتباط بود و هر چیزی را که فکر میکرد ممکنه برای زندگی آیندش مشکل ساز بشه را بررسی کرد و حس کرد آرش هیچ مشکلی نداره و همون مردیه که همه چیزش کاملِ !

عروسی مجللی برگزار شد و آرش و نیلوفر زندگیشون را شروع کردند ، ماه های اول مشکلی وجود نداشت ، نیلوفر به مطب میرفت و آرش هم به شرکت، ولی نیلوفر برنامه را تنظیم کرده بود که قبل از آرش به خونه برسه  ، ماه سوم بود که یه روز که آرش آمده بود خونه دید همسرش هنوز نیومده ، یک ساعت بعد نیلوفر آمد و معذرت خواست که  بیمار اورژانسی داشته و بخاطر اون دیر کرده .حس کرد آرش خیلی سرسنگینه و حتی پاسخ عذرخواهیش را هم نداد و رفت مشغول تماشای تلویزیون شد.

آرش با کار کردن او هم مشکلی نداشت و قبل از ازدواج گفته بود اگر به مسئولیت های خونه برسی ، مشکلی ندارم !

آرش توی دلش با کار کردن نیلوفر مخالف بود و عقیده داشت زنی که درآمد داره آنچنان که میبایست به حرف و خواسته های مردش توجه نمیکنه ، چند ماه گذشت و نیلوفر حس کرد رفتار آرش با او عوض شده ، چندین بار از آماده نبودن غذا و مرتب نبودن خونه گلایه شنیده بود ، او تمام سعی خودش را میکرد ولی بهرحال شدیدا به کارش علاقه داشت و آرش داشت اونو میون انتخاب کار یا زندگی قرار میداد ، پیش خودش فکر میکرد، با این همه وسواس و تحقیق و بررسی و تصور اینکه  فکرِ همه چیز را کرده، آرش را انتخاب کرده بود ولی به این نتیجه رسیده بود که هر چقدر هم احتیاط زیاد باشه بعضی مسائل خودشو وقتی نشون میده که دو نفر زیر یه سقف با هم زندگی کنند.

یه روز تعطیل که هر دو خونه بودند آرش دیگه طاقت نیاورد و حرف دلشو زد ، یا کار یا من و زندگیت ، تصمیمتو بگیر و من قبل ازدواج بهت گفته بودم که بشرطی با کار کردنت موافقم که زندگیمون دچار مشکل نشه و الان میبینم که شده !

نیلوفر خیره به آرش نگاه میکرد ، مدتی بود منتظر این صحبت بود و واقعا نمیدونست کدومو انتخاب کنه ، حس خیلی بدی داشت ، آدمی نبود که به جدایی فکر کنه و با اون سخت گیری که در انتخاب همسر داشت ، میدونست خانوادش میخوان تا ابد بهش سرکوفت بزنن و در ضمن آرش را مرد خوبی میدید و دوسش داشت و غیر این مسئله مشکلی با هم نداشتند.

***

پایان این داستان باز است ، این مطلب را نوشتم برای کسانی که شاید روزی در این موقعیت (انتخاب بین دلبستگیهاشون که میتونه هر چیزی باشه و زندگی !) قرار بگیرند و زمینه ای باشه برای فکر کردن و آمادگی قبلی برای مواجه شدن با این گونه انتخاب ها.

مسیر منطق !

وقتی همه درب های مصالحه و بخشش را  بین خود و شریک زندگیتان میبندید ،  فقط گذرگاه قهر و خشونت باز میماند !

از دیدِ من ، همیشه برای صحبت و گفتگوی منطقی ،  مسیری  را باز بگذارید.

ریز بینی !

از اینکه کسی نسبت به شما ریزبین و نکته سنج باشه ناراحت میشین؟  و هر خطای کوچیکی را بهتون یادآوری بکنه؟

از دیدِ من او به شما خیلی توجه داره که حتی نکات کوچکِ شما را هم میبیند و به آن واکنش نشان میدهد !

اگر از نزدیکانیِ که به حسن نیتش اعتماد دارید و میدونید داره از سر دلسوزی این کارو میکنه اتفاقا خوشحال باشید !

او به شما توجه میکنه و بهتون علاقه داره ، از اون روزی نگران باشید که حتی اگر هر اشتباهی هم کردید نسبت بهتون بی تفاوت باشه و براش مهم نباشه چه بر سرتون میاد.

برای نمونه همینجا وقتی مینویسم و یکی از همنشین های محترم بحثی با من دارند که فلان ایده و عقیدم من خطاست و یا در نوشته هایم ممکن است غلط املایی وجود داشته باشد و آن ایراد توسط کاربران محترم به من یادآوری میشه ، بسیار خوشحال میشم ، همنشین های گرامی در حال خواندنِ با دقت فکرِ  من هستند و نشانه توجه ایشان است.

البته ریزبینی و نکته سنجی صرفا برای ایراد و اشکال گرفتن نمیبایستی صرف شود ، نشانه حسن نیت کسی که ریزبین و نکته سنج ماست این است که کار های مثبت و مفیدمان را  هم هر چند کوچک ، با همان دقت و توجه ببیند .


حسرت بیشتر!


حسرت یه چیزایی را میخورین و غر میزنید !

یه مدت میگذره و حسرت همون چیزایی را میخورین که اون موقعی که داشتین غر میزدین داشتین!


الان چی دارین ؟ قدرشو بدونید ، یه روز برای نداشتن همینهایی که الان دارین هم غر خواهید زد !




تفسیر نظر سنجی پاسخ صحیح در مقابل خواسته بدون منطق

از دیدِ و نظرِ شخصی من که میتونه درست هم نباشه !:

کسانی که به گزینه لجبازی رای دادن در عین حال که لجباز هستند ولی یه مزیت خوب دارند ، حداقل با خودشون  صادق هستند ! نشانه اش هم این است که این خصلتشون را در این نظر سنجی مخفی پنهان نکردند !

***

سکوت کنندگان ظاهر و باطن متفاوتی دارند ، به اعصاب خود مسلط هستند و سعی میکنند با روشهای درست یا گاهی نادرست !!! به خواسته خود برسند .

***

کسانی که حق و منطق را همان موقع میپذیرند که گفتن نداره ، با خود و دیگران صادقند ، قابل اعتمادند و برای خودشون اعتبار بوجود میاورند.

***

گزینه عصبانی شدن ، بدون رای دهنده بود ، سوالم اینه ،پس این همه جار و جنجال و اختلاف که در نپذیرفتن خواسته ها بوجود میاد کارِ کیه؟ از ما بهتران؟ ! (لبخند)

***

عبارت اگر منو دوست داشتی اینکارو میکردی هم افرادی هستند که فوق العاده احساساتیند و از منطق بدور ، میشه آرومشون کرد و اگر با مهر و عطوفت باهاشون صحبت بشه ، بسادگی حرفِ منطق را میپسندند !

عمرتو نباز !

خواسته ای داری ، آرزویی داری ، رویایی داری و...

همیشه که نمیشه بهشون رسید! تلاش و سعی بکن ، زمان مناسب ، برنامه عاقلانه ، مشورت و مطالعه و تحقیق بکن ، ولی دیگه نمیشه که همه عمرت را بذاری ! آرزو داری پزشکی قبول بشی ، چند سالِ پشت کنکور موندی؟ خب نمیشه دیگه ، همیشه آدمها به همه آرزوهاشون نمیرسن !

میخوای یه همسر دقیقا مطابق با خواسته هات پیدا کنی ؟ هر کس یه ایرادی داره و نمیشه؟ ممکنه ایراد از خواسته های شما باشه! یا سطح خواسته هاتو عوض کن یا قیدشو بزن.نکته جالب اینه اون چیزی که از همسر در ایده آلهای آدمهاست اگر واقعا وجود داشته باشه شاید 1 درصد از جامعه مجردها را تشکیل بده ، نمیشه که افراد باقیمانده همشون با اون یک درصد ازدواج کنند؟! (لبخند)

میخوای به درآمد برسی ؟ اونم یه شبه ؟ داری فرصتهایی که برات پیش میاد حالا  با درآمد کمتر را از دست میدی؟ میگی این پولا بسرعت منو به رویاهام نمیرسونه؟ ساده بگم ، به اینکه از نظر مالی وضعت خوب بشه امید چندانی نداشته باش ، از همون کمش هم محروم خواهی ماند !

***

از دید من مهمترین و ارزشمند ترین چیزی که این وسط از دست میره ، زمان هست که جبران ناپذیره، درستِ که به اراده انسانی خیلی باور دارم ولی هر کس ظرفیت و توان انجامِ کاری را داره ، یه انسان نمیتونه یه قطار واقعی را روی یه دستش بلند کنه ، هر چقدر هم ارادش قوی باشه !

 آرزویی داری ، شروع کن ، براش بجنگ و تلاش کن ولی در کنارش با چشم باز ببین و فکر کن و عاقلانه رفتار کن ، خودتو محدود به یک راه و روش نکن ، با زندگی صرفا برخورد احساساتی نداشته باش که واقعیش با چیزی که توی فکر و رویاهامون هست خیلی متفاوته ، از مشورت با افراد با تجربه و مورد اعتمادت غافل نشو، یکدندگی و پافشاری روی مطلبی که داره عمرتو بدون فایده و بی بازگشت میگیره ، نتیجه خوبی نداره ، به روشهای دیگه هم فکر کن ، گاهی راه رسیدن به خوشبختی اونی نیست که تصور میکنیی !

زیادیش خوب نیست !

هر چی بیشتر بخوابید ، ظرفیت خوابتون بیشتر میشه و اینطور نیست که با زیاد خوابیدن نیاز بدن به استراحت مرتفع بشه ، بلکه فقط  به خوابیدن بیشتر عادت میکنید ، بین 7 تا 9 ساعت خواب خوبه و از دیدِ من بیشتر از اون فقط باعث میشه لحظات زندگی کردن را از دست بدید.

خیلی چیزای دیگه هم همینه مثل غذا خوردن ، حرص پول در آوردن ، قدرت ، و حتی بعضی مفاهیم مثبت مثل  محبت و فداکاری !

وقتی شروع به محبت میکنید و حس خوبی از کارتون دریافت میکنید جلوتر میرید و این خوبه ولی باز با حفظ تعادل ، از دیدِ من تا آنجایی پیش نرید که لطف شما تبدیل به وظیفه بشه !

زیادی با هم بودن هم خوب نیست ، همش بچسبید به هم  و فضای نفس کشیدن به مخاطب زندگیتون را ندید ، گاهی تنهایی پیش دوستان یا بستگاه رفتن هم خوبه ، جاهایی هست که شاید شما یا همسرتون مایل باشند خودشون باشند و به تنهایی برند ، اینکه ما زن و شوهریم و لحظه ای نمیبایست از هم جدا باشیم ، از نظر من بیشتر باعث زده شدنتون از هم میشه و نتیجه عکس میده !

وقتی میگی ...!

نگو ، توصیه میکنم که نگی دوسش داری ، برات مسئولیت میاره ، همینجوری زندگی کن  ، وقتی میگی ، خودتو محدود و گرفتار میکنی ، صبر کن ... بازم صبر کن ... وقتی بگو که مطمئن هستی اونم بهت جواب بده ، چه فایده داره فقط شما بگی دوست دارم و جوابی نگیری ؟ وقتی اون نمیگه یعنی نمیخواد گرفتارش باشی و معلوم نیست که همیشگی باشه  و برات بمونه ، نگو و زندگیتو بگن، اگر بگی شاید همین چیزی را هم که الان داری دیگه نداشته باشی  !

پنجشنبه شب عزیزتون خوش ، شبِ آرومی داشته باشید ، انتخابی بلاگر

به احتمالِ زیاد حتما بازم براتون پست میذارم !

یه کلماتی با یه کلماتی جور در نمیاد و به جملات ما ابهام میده (مانند عنوان پست ! احتمال در کنار حتما)، ولی ازش استفاده میکنیم ، نمونه:

- شاید آخرین بار باشه ! شاید؟ آخرین بار؟ وقتی آخرین بارِ باشه، شاید چه مفهومی داره؟ یعنی ما 2 تا آخرین داریم؟

- یه کم زیاد میخوام ! یا یه کم بیشتر میخوام ! زیاد میخوای ؟ بگو زیاد یا بیشتر میخوام ، خجالت میکشی؟

- سعی میکنم 100% بیام ! سعی کردن جواب قطعی نیست ولی 100% یعنی قطعی و 1% هم احتمال نیومدن نداره ، کدومش درسته؟

- تقریبا قطعیه ! تقریبا؟  قطعی؟ مگه میشه هم تقریبی باشه و هم قطعی؟

- تا حالا تو زندگیم این کارو نکردم ، بعد پشتش میگیم شاید یکی دو بار ! خب از اول بگو تو زندگیم یکی دو بار این کارو کردم !

- اصلا نمیخورم ، حالا شاید یه لقمه ! اولا از آدمی که میگه شاید یه لقمه بخورم بترسید ، چون نصف بیشتر بشقاب را میخوره !   وقتی میگی اصلا نمیخورم ، یعنی اصلا نمیخوری ! برای من پیش آمده که به من گفتن اصلا نمیخورم،  بعد گفته میخورم و من هم بهش اصلا یه لقمه هم ندادم ، به خواستش احترام گذاشتم ! (لبخند)

- احتمالا حتما میام ! آخه احتمالا با حتما چه سنخیتی داره؟

-اگر بشه حتما اون کارو میکنم ! اگر؟ حتما؟ خب یا بگو حتما فلان کارو میکنم یا بگو اگر تونستم  میکنم ! با یه اگر داری برای خودت گریزگاه میذاری؟

- دقیقا حدود 4 میرسم اونجا ! دقیقا؟ حدود؟ بگو حدود 4 میرسم یا دقیقا راس 4 اونجام .

- پنجاه درصد مطمئنم ! مطمئن؟ 50%؟ بگو به احتمال 50%

***

احتمالا مطمئنم بازم براتون پست میذارم !!!

آشپزی مردانه : سوسیس کبابی و کراکت سیب زمینی

دارد می آید !

5 شنبه پیشاپیش سلام ، خوبی ؟ میدونستم میای ، یعنی مطمئن بودم ، حتی اگه منم نباشم بازم میای ! این خیلی خوبه که میدونم اگر باشم یا نباشم شما سر وعده خودتون هستید و ثانیه ای دیر نمیکنی و چقدر از دیر کردن و بد قولی فراریم ، خیالم راحته قرارمون را بهم نمیزنی ، برای این شبِ 5 شنبه زیبا ، غذای ناسالم داریم ! (لبخند)

سوسیس کبابی در فر با کراکت سیب زمینی و بورانی اسفناج


https://s17.picofile.com/file/8420373176/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B1%DB%B0%DB%B6_%DB%B1%DB%B8%DB%B1%DB%B0%DB%B5%DB%B4.jpg


در سیخ فر(جوجه گردان)

https://s16.picofile.com/file/8420373534/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B1%DB%B0%DB%B6_%DB%B1%DB%B8%DB%B1%DB%B2%DB%B0%DB%B6.jpg


https://s17.picofile.com/file/8420373650/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B1%DB%B0%DB%B6_%DB%B1%DB%B8%DB%B4%DB%B5%DB%B0%DB%B1.jpg


نتیجه


https://s16.picofile.com/file/8420374692/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B1%DB%B0%DB%B6_%DB%B1%DB%B8%DB%B5%DB%B6%DB%B3%DB%B2.jpg


الان دارم اینو گوش میدم ، نمیدونم چرا !

الان دارم اینو گوش میدم و میدونم چرا !

الان اینو ، همه آدما یا رفتن یا اینکه خودشون همون رفته بودن ،  بالاخره یه خاطره دارن !

تو هوای سرد ، این آهنگ

تنظیم و آهنگ فوق العاده است ، شعر بد نیست

چیزهایی هستند که در وقت بودنشان ساده به نظر میرسند ، مثلِ حلقه کردن بازوهاتون بدور کسی که دوستش میداشتی!

او دیگر نیست ، اگه یکبار دیگه باشه و با همان حس میتونستی در آغوش بکشیش  ،چی میدادی تا به آرزوت برسی ؟ !

داشته های ساده الانتون را دستِ کم نگیرید، ممکنه یه روز حسرتشونو بخورید ، حتی اگه چند کلامِ صحبتِ معمولی باشه!

داستان کوتاه : نتونست !

داشت با دستاش بازی میکرد و سرش پایین بود ، روسری لیمویی رنگش را کمی جلو کشید و تو جواب این سوالِ مهرداد که پرسیده بود هر چیزی که لازم بوده را بهش گفته یا نه ؟ گفت ، همه چیزو که گفتم ، ولی ...

6 ماه بود با هم آشنا شده بودند ، توی فرودگاه موقع بدرقه بستگانشون که مسافر بودند ، شهرزاد برای برادرش که میخواست در کانادا ادامه تحصیل بده و مهرداد برای پدرش که میرفت آلمان برای معالجه بیماری قلبیش .

یه لحظه که نگاهشون به هم گره خورد کافی بود که مهرداد به خواهرش بگه حداقل قیافه و ظاهرش همونیه که من میخوام ، خواهرش هم که ازش بزرگتر بود نگاه خریدارانه ای به شهرزاد کرد و کیفشو داد به دست مهرداد و گفت من رفتم ! مهرداد گفت کجا؟ گفت مگه خوشت نیومده ؟ دارم میرم خواستگاری ! از خودت خجالت بکش دیگه باید ترشی بندازیمت ، خب وقتی اینقدر مشکل پسندی و از این هم خوشت آمده باید رفت در دل حادثه ! مهرداد لبخندی زد ، خواهرش را میشناخت ، میدونست دیگه نمیشه جلوشو گرفت ، از آنجا شروع شد و بعد مدتی خواستگاری رسمی و یه زمانِ 6 ماهه به هم دادند برای آشنایی بیشتر ، هفته ای یکی دو بار با هم بیرون میرفتند و هر شب هم ساعتها با هم حرف میزدند. مهرداد 32 سالش بود و در شرکت پدرش کار میکرد  و شهرزاد 27 ساله و دانشجوی ارشد دانشکده هنر گرایش مجسمه سازی ، رابطه احساسی بین آندو را همه میدونستن و طبیعی هم بود ، هر دوشون سالها منتظر این بودند که کسی بیاد تو زندگیشون و همه حس و روحشون را خرجِ او کنند.

ولی  ... یه چیز مونده که نمیدونستی و لازمه که بدونی ، چون مهلتی که به هم برای آشناییِ داده بودیم داره تموم میشه و هر کدوم حق داریم که با اطلاعاتی که از هم داریم تصمیم نهایی را بگیریم و من نمیتونم چیزی را برای مدت طولانی مخفی کنم ، مهرداد کمی تکون خورد و گفت پس بگو ، اگر لازمه بگو ، اگر مربوط به گذشته است و در همان گذشته هم دفن شده ، لازم نیست که بگی ولی اگر امتدادش به حال و آینده هم میرسه میبایستی که گفته بشه !

شهرزاد گفت من دیابت نوع 2 دارم و با توجه به سنم احتمالا در آینده نیاز به تزریق انسولین روزانه خواهم داشت ،مهرداد درک زیادی از گفته های شهرزاد نداشت فقط میدونست قند خون در دیابت بالا میره  ، فکرش کمی بهم ریخت ولی احساسش بهش گفت اشکالی نداره ، یه بیماری ساده هست که خیلیا دارن ، لبخندی زد و گفت همین بود؟ شهرزاد گفت بله !

در آن لحظه برای مهرداد فقط با شهرزداد بودن و رسیدن بهش مهم بود ، تا حالا براش این مسئله پیش نیومده بود که ببینه توانایی اینو داره که بتونه در کنار کسی که بیمار خاص محسوب میشه زندگی کنه ، حالا متوجه میشد که چرا شهرزاد وقتی بیرون میرفتن نوشابه و شیرینی نمیخورد .

10 سال بعد...

قبل از اینکه حکم طلاق را امضا کنه سرشو بلند کرد و به مهرداد نگاه کرد، انگار منتظر بود اون بیاد و جلوشو بگیره ، فکر میکرد معجزه ای میشه و همه اینا خواب و خیال بوده ، اشک تو چشاش جمع شد ، مهرداد هم به یه ستون تکیه داده بود ، سالهای آخر با هم بودنشون براش خیلی سخت گذشته بود ، از بد حالیهای شهرزاد ، از اینکه همیشه ضعف داشت و زود به زود مریض میشد ، از خودش خجالت میکشید و ماه ها بود با خودش کلنجار میرفت ، با اینکه میدونست از مردانگی بدور بود حتی از انسانیت ، ولی در خودش نمیدید بتونه ادامه بده ، به خودش میگفت مگه چند سال زنده هستم ؟ مردِ این کار نبود ، پیش خودش میگفت کاش همون روزی که شهرزاد بهش گفت که بیماره ، بیشتر فکر میکرد و میرفت سراغِ یه دخترِ دیگه ، بعضی ها توان انجام دادنِ یه سری کارها را ندارند ، مهرداد هنوز هم شهرزاد و دوست داشت ، ولی نتونست ، فقط نتونست !

انتقاد ناپذیر !

بعضی هستند که هر کاری میکنند انتظار دارند تشویق بشن و همه بگن کار درستی بوده و بهیچ عنوان تحمل و طاقت انتقاد را ندارند. حتی نمیتونی از آشپزی یا رانندگیشون حرفی بزنی و به سادگی ناراحت میشن یا نظرشون نسبت به شما عوض میشه.

این مسئله خودشو توی زندگی مشترک خیلی بیشتر نشان خواهد داد ، 2 انسان با فرهنگ و ژنتیک و سبک زندگی  و رفتار متفاوت ، کنارِ هم قرار میگیرند ، قطعا میزان تفاوت سلیقه و اختلاف فکرشان زیاد خواهد بود و به همان نسبت میزان انتقادهایشان از هم ، توصیه میکنم یکی از مواردی که میبایست در خودتان و شخص مقابل کشف کنید این باشد که تا چه حد انتقاد پذیر یا ناپذیر هستید .

هستند کسانی که در انتقاد کردن زیاده روی میکنند و سر هر مسئله کوچکی ایراد و اشکال میگیرند و هستند کسانی که تحمل انتقاد را ندارند و با هر توصیه کوچکی به مرز عصبانیت میرسند ، حال اگر شما از گروه اول باشید و شخص مقابل از دسته دوم ، روزانه با هم مشکل خواهید داشت .

ماهگرد ! پسورد 6161

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اضطرابِ صدا !

هر وقت با این صداها اضطراب گرفتید یه جای کار ایراد داره ، خوشحال شدید همه چی خوبه !


چرخاندن کلید در

زنگ تلفن و موبایل

صدا کردن اسمتون

زنگ خونه

بوق زدنِ دم در

***

خصوصا اولی را جدی بگیرید !

زیبایی !


زیبایی با چشم و با فکر دیده میشه ، اونی که با فکر دیده میشه ، همیشه براتون زیبا میمونه !

بی اشتیاق !

هنوز در دوران آشنایی و قبل عقد هستید ، حوصله و اشتیاق ندارید که همو ببینید یا وقتی میبینید حرفی برای گفتن ندارید، روزی یه بار و صرفا برای انجام وظیفه بهم زنگ میزنید ، دیدارِ هفته ای یک بارتون بشه دو بار  غصتون میگیره !  چطور میخواهید یه عمر پیش هم زندگی کنید و هر روز با هم باشید؟

باهاش که قرار رستوران یا پیاده روی که دارید با بی حوصلگی و سنگین و بزور به سمت میعادگاه حرکت میکنید.

خب همین چیزاست که میگن تو آشنایی اولیه میبایست حواستون باشه و اگر دیدید مشکل دارید خودتون و چند تا خانواده و فرزندان احتمالی  آینده را به دردسر نندازید !

زیاد نگو!


خیلی هم زیاد بهش نگو دوسش داری ، بذار هر از گاهی بگو که بهش مزه کنه   !

انسانهای ویترینی !

گاهی برام پیش آمده وقتی برای خرید لباس میرم ، یه لباس را توی ویترین یا رویِ رگال میبینم که نظرمو جلب میکنه و اون موقع خیلی ازش خوشم میاد ولی وقتی پرو میکنم و میپوشمش میبینم آن چیزی نبود که فکر میکردم و میخواستم .

قبل ازدواج هم همینه ، خیلی چیزا ویترینیه ، دکور شدس ، طبیعی و واقعی نیست (چه مرد چه زن) ، بعد که وارد زندگی میشی میبینی اونی نبوده که تصور میکردی ، بهم نمیخورین و ترکیب مناسبی نیستید.حتی خیلیها هم عمدا اینکارو نمیکنند، وقتی دو نفر تازه با هم آشنا میشن که شروع نمیکنن از نکات منفی خودشون به طرفِ مقابل بگن ، همش از خوبیهاشون میگن!

این میشه که ناخودآگاه برای خودشون یک ویترین پر از زیبایی و حُسن میسازند ،از نظر من ، انسانِ کامل و سراسر خوبی نداریم ، حداقلش اینه که آدمها با هم اختلاف سلیقه دارند ، اگر با کسی آشنا شدید که عنوان کرد یا جوری خودشو نشان داد که همه چیزش بی نقصه و هیچ نکته منفی نداره و کاملا با شما تفاهم داره ، هیجان زده نشید، اولین ایرادش پنهانکاریه !

خوبه !

از نظرِ من ، کسی که بدی نمیکنه ، خوبه !

اونی که خوبی میکنه که میبایست به هر قیمتی محکم نگهش داشت  !

ساده میگویم !

تاکید نمیکنم ، قول نمیگیرم ، قسم نمیخورم ، اصرار نمیکنم ، تحت فشار نمیذارم ، اّسرارِ کسی را نمیپذیرم ،شخصی های کسی را افشا نمیکنم ، حرفی که میزنم انجام میدم  ، بدی نمیکنم ، حریم ها برام محترمه ، شادی خوشحالم میکنه ، احترام خیلی مهمه ، تبعیض را نمیشناسم ، درستی را میپذیرم ، یا نمیگم یا راست میگم ، وابسته نیستم ، عاقل تر از احساس هستم ، احساسی تر از مدعیان هستم ، خواسته هایم مثل نخواسته هایم واقعی است ، شرطی ندارم ، با نسیمی تغییر نمیکنم ، طوفان را درک میکنم ، آرامش را در آغوش میگیرم ، به باور رسیده ام ، ساده میگویم ، این منم !


ساعت 11 و 45 دقیقه، جمعه شب  ، دارم اینو گوش میکنم

نیازی نیست !

گاهی آدمها برای اثبات حرفشون شروع به بحث میکنن ، دنبال مدرک و دلیل هستند که به شنونده ثابت کنند حرفشان صادقانه است ، قسم میخورنند ، شاهد می آورند یا اصرار میکنند که باورشان داشته باشید.

توصیه میکنم وقتی خودتان به حرفی که میزنید و صداقت آن اعتماد دارید ، یکبار و به سادگی آن را بیان کنید و  بگذرید ، از تکرار و توضیح های اضافی خودداری کنید ، مطمئن باشید طرف مقابل هم انسان است و قدرت تشخیص دارد ، او متوجه صداقتِ شما خواهد شد ، اصرار یا مواردِ دیگر برای اثبات حرفتان برعکس جواب خواهد داد و او را از باورکردنتان دورتر میکند.

از دیدِ من ، طرف مقابل با گوشهایش میشنود و  از چشمهای شما به درستی گفتارتان پی خواهد برد.

برای راستی  به مدرک نیازی نیست  !

خودم را دوست دارم ! پسورد 8383

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

گفتنش راحت نیست !

کسی که به نحوی بهش وابسته هستید ، از شما یه سوال میپرسه ، تنها راه برای اینکه محکم و قوی و با اعتماد به نفس حرف بزنی اینه که حقیقت را بگی و تنها راه برای گفتن حقیقتِ به این شکل اینه که حتی دور از چشم  او  واقعا کارِ خلافی نکرده باشی  ، گفتنِ خلاف به شخصی که براتون مهمِ ، اصلا  راحت نیست  !

توصیه میکنم  اگر اشتباهی هم بوده صادقانه بگید ، ممکنه نگران عکس العمل باشید ولی فقط یکبار این نگرانی را خواهید داشت ، اگر نگویید هر روز با هراس از اینکه امروز ممکنه متوجه بشه از خواب بیدار میشید !

اگر نبود!

داشتم فکر میکردم اگر پنجشنبه نبود چی میشد؟

اسم هفته (هفت روز) میشد شِشِه ! (لبخند)

مثلا به هم میگفتیم  آخر این ششه کجا میری ؟! اصلا به این اسم حس خوبی ندارم !

فکر کنید 4 شنبه هفته تموم میشد و روز بعدش جمعه بود ،تا آخر وقت سرکار بودی یا دانشگاه و مدرسه بودی و خسته میرسیدی خونه و به هیچ کاری نمیرسیدی !

از همه مهمتر من هم به روال روزهای عادی مشغول نصیحت  و اینکارو بکن و نکن و این خوبه اون بده بودم و پستهای خاص و سرگرم کننده  نمیذاشتم و دیشب هم مرغ بریون شب 5 شنبه را  نمیخوردم !

امیدوارم  روز 5 شنبه بسیار خوبی داشته باشید.

آشپزی مردانه : مرغ بریان شب پنجشنبه !

مرغ بریان شب پنجشنبه متفاوته ! یه چیزِ دیگس ، مراسم داره ، برنامه داره و بسیار دل آب کنه !

یه مرغ پاک شده را با پوست میشوریم و وقتی تمیز شد روشو پودر فلفل ، زعفران میمالیم ، توشو با پیاز و فلفل سبز پر میکنیم و داخل جوجه گردان سفت میکنیم ، با دمای 300 میذاریم 2 ساعت بچرخه ، بعد میگیم 5 شنبه عزیزم  اینم به افتخارِ شما !

موقع آشپزی الان دارم اینو گوش میدم ساعت 7:17 شب پنجشنبه

الان دارم اینو گوش میدم ساعت 7:24 شب پنجشنبه عزیزم

وقتی میبینیمت چرا زبونم میگیره ، چرا گلها تو دستم خشک میشه ...

الان اینو گوش میکنم


فیلم  نهایی


https://s16.picofile.com/file/8419481450/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B2%DB%B3%DB%B0_%DB%B1%DB%B7%DB%B4%DB%B5%DB%B4%DB%B8.jpg


زعفرون و فلفل سیاه روی مرغ


https://s16.picofile.com/file/8419481692/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B2%DB%B3%DB%B0_%DB%B1%DB%B7%DB%B4%DB%B9%DB%B1%DB%B7.jpg


مرغ در سیخِ جوجه گردان


https://s17.picofile.com/file/8419483026/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B2%DB%B3%DB%B0_%DB%B1%DB%B7%DB%B5%DB%B3%DB%B2%DB%B2.jpg


مرغ در فر

https://s16.picofile.com/file/8419483384/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B2%DB%B3%DB%B0_%DB%B1%DB%B8%DB%B0%DB%B1%DB%B0%DB%B6.jpg


نتیجه نهایی

https://s16.picofile.com/file/8419493434/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B2%DB%B3%DB%B0_%DB%B2%DB%B0%DB%B3%DB%B1%DB%B1%DB%B2.jpg


زوزه باد !

دارید توی کوچه راه میرید صدای زوزه بادی را میشنوید ، خب متوجه نمیشید که چی میگه ، بهش توجه میکنید؟ میرید دنبالش تا باد را بگیریدش و ازش بپرسید که منظورش چی بوده؟ شاید داشته به شما توهین میکرده ! بی توجه بهش راهتون را ادامه میدید.

واقعا تعجب میکنم از کسایی که وقتی در مقابل بی ادبی و توهین قرار میگیرند چرا به کلمات توجه میکنید ! کسی که نتونه زبان خودشو کنترل کنه ، قطعا عقل و فکری نداره ، میخوای عکس العمل نشون بدی؟که چی بشه ؟  به چی؟ به چیزی که خالی از هر چیزه؟ به کسی که ناتوانه و نمیتونه پاسخی منطقی داشته باشه ، او با بیان کلمات بی ربط به اندازه کافی داره عجز خودشو نشون میده، وقتی جر و بحثی شروع میشه و به توهین و کلمات نامربوط میرسه در حقیقت گریزگاه فرد مقصره ، اگر شما هم وارد بازی اون بشید و پاسخ متقابل مانند خودش بدید ، او به هدفش که پاک کردن اصل قضیه بوده رسیده و موضوع اصلی بحثتون به کل فرآموش میشه !

توصیه میکنم خصوصا در بحث های خانوادگی اگر کار به کلمات ناخوشایند رسید ، بدون عکس العمل باشید انگار که هرگز چیزی نشنیدید، انگار زوزۀ بادی بوده !

خوشبخت؟

از دید من کسی که بدنبال آرزوهای دست یافتنی ، هر چند کوچیک هست و بهشون میرسه !

تحمیل !

از نظرِ من ، در روابطِ عاطفی چیزی بعنوان تحمیل وجود ندارد ، این فقط میل و خواست هر دو طرف آنهم به یک میزان است که باعث ماندگاریِ یک رابطه میشود.

روزی حس کردید به هر نحو در حال تحمیل خود به طرفِ مقابل هستید ، بدانید در لحظات پایانی آن رابطه قرار دارید و همه چیز در حالِ تمام شدن است!

معمولا طرفی که بزور میخواهد رابطه ای شکست خورده را ادامه دهد ، احساس یک بازنده را خواهد داشت و ممکن است  رفتارهای دور از شان  از خود نشان دهد.

مردانه های خاموش!

بیشتر نوشته ها را که دقت کردم از این نوشته بودند که در زندگی مشترک آقایان از چه چیزهایی خوششان می آید ، چند نکته از مواردی که خوششان نمیاید ولی ممکن است مستقیم و علنی نگویند  را مینویسم :

آرایش غلیظ

خودسری و تکروی

شکستن غرور مرد

خرید لوازم تزئینی بیش از حد

بی دقتی در کارهای خانه

فراموشکار بودن

بی توجهی زمان صحبت کردن مرد

خوردن غذا موقع حرف زدن

عدم رعایت بهداشتِ فردی

منظم و مرتب کردن روتختی !

شستن و شوی خانه بیش از حد

خنده بلند و  زیاد در جمع

به رخ کشیدن توانایی های مردانِ دیگر

خریدن هدیه بدون هماهنگی

چاقی (خیلی اکثرا !)

دریافت گل

کوتاه بودن بیش از اندازه موی زن

غذای ترش (اکثرا نه همه)

خانه تکانی عید

مقایسه شدنِ منفی

مراقب نبودن همسر هنگام استفاده از کلمات

گفتن اطلاعات خانه به دیگران (هر چند بی اهمیت)

عنوان کردن کمبودهای مادی

پوشیدن گرمکن توسط همسر در خانه ! (مگه باشگاه ورزشیه؟)

هم نوشت : رهگذر

یکی از همنشین های محترم وبلاگ بلاگفای بلاگر تحت نام رهگذر (بدون لینک هستند)  در پاسخ به طنز ربات همسر مطلبی نوشته بودند که برای خوانندگان بلاگ اسکای بلاگر منتشر میکنم ، ممنون از ایشان و خلاقیتشون :


***


چه تصور ِ شیرینی

فکر کنین روزی بیاد که از دیجی ... بتونی سفارش یک عدد ربات همسربدهی که فرضا اگه خانم هستی این سفارش رو بدی:
یک عدد ربات آقا که درایجاد پول مهارت کافی و وافی داشته باشدطوریکه محفظه ی پولش را بتواند هر ماه شارژ کند!اصلا پول ساز باشد
با زدن یک دکمه میتوانی گیر دادنهای بیخودش را که مالِ خستگی سر کار است ساکت کنی وفقط چهره ی خوشحالش را ببینی
با این ربات اگه فامیل شوهر آنچیزِ تلخی است که همه میگویند که دیگر خیالت راحت است که از فامیل شوهر خبری نیست:-) و چه بهتراما در عوض او با نوازش بی دریغِ فامیل زن روبه رو میشود چون همه از فامیلِ زن به نیکی یاد میکنن!
از حق طلاقو حق تمکینو حق کتک زدن در موارد لازم!!! و از حق ناشزه کردن وحق صیغه کردن وحق مهریه دادنهای ِ نامردانه و... هم در صورت بروز مشکل خبری نیست خیلی راحت میشود تحویلش داد و یک عدد نو را جایگزینش کرد تا دیگر دراین پروسه ی پر بلا هم نیفتی!

وقتی میخواهید برید بیرون او اصلا اوقات تلخی نمیکند که چرا دیر آماده شدی او همیشه یک چهر ه ی صبور و مهربان دارد که تو از ارامشش و اعصاب خورد نشدن بیموردش در شگفت میمانی و همیشه ته دلت خداروشکر میکنی که چطور با وجوداو دیگر مجبور نیستی اوقات تلخیهای بیمورد و بی ارزش کسی را به اجبارتحمل کنی!
او یک محفظه ی پول دارد که عین عابر بانکها هر وقت کارت میکشی به توپول میدهدبدون ِ عُنُق بازی بدون ِ نظارت بدونِ هیچی او اصلا با تو معامله گرانه برخورد نمیکند!و به تو اعتماد دارد که حتما نیاز داشته ای که درخواست پول داده ای
هر وقت درخواستی داشته باشی انجام میدهد و این نیست که قبولش نداشته باشد و به دنبالش بهانه گیرشود که به زمین و زمان گیر بدهد و اعصاب خورد شود!! و اعصاب همه را بهم بریزد!دکمه ای دارد بنام حرف زدن و گوش دادن .آن را میزنی مثل بچه ی ربات میاید مینشیند روبه رویت و به حرفهایت گوش میدهد ورُک و با احترام از مشکلی که با درخواست تو دارد میگویدنه اینکه همه ی چیزها را بهم ببافد و توی آن بحثها دنبال قدرتش بگردد!و آخر سر هم بی توجه به تو حرف خودش را به کرسی بنشاند! وی رباتِ بسیار خوبی است:-) او فقط میگوید بله چشم بانوی من...
برنامه ای دارد که اشکِ زن را حیاتی و بسیار مهم میداند و سنسورهایی در اون تعبیه شده که وقتی اشکِ زن را میبیند آژیر خطری به صدا در میاید که متوجه شود که لازمه حتما اقدامی انجام دهد !و اوضاع بحرانیست!و میداند اگر روزی برسد که اشکِ زن برای سنسورهایش عادی شود کل سیستمش مختل میشودو کم کم دیگر کارایی اش را برای آن زن که روزی او را از دیجی ... با شوق سفارش داده بود برای همیشه از دست خواهد داد!و برای همین طوری درست شده که حواسش به اشکِ زن زیاد باشه زیااااد...

وقتی کاری برایت پیش میآید که به نیرو و حضور مردانه نیاز دارد او غرور آفرین و بدون هیچ منتی کنارت حضور دارد فقط با یک دکمه!به همین راحتی او جیم نمیزند و یکدفعه سرش شلوغ و خسته ی کار نمیشود!او به کارهای ریزیا درشتِ تو اهمیت میدهد
دیگر نیاز نداری خودت را به هزار رنگ آرایش کنی که مبادا چشمش دنبال زن دیگری باشد!میدانی او ربات است و تو هر طور که باشی برای اوفرقی نمیکندو طمعِ صیغه کردن و زنِ دیگر گرفتن به سرش نمیزند،آخر میدانی چیست ربات جان!در دنیای آدمها بعضی ازمردان با زبان میگویند از چیزی مثل ارایش خوششان نمیآید اما در عمل با چشمانشان میخواهنددرسته قورت بدهند زنی را که اراسته و زیبا هست و به اصطلاح به خودش رسیده.آنها حتی بی پروا توی روی زنهایشان از زیبایی ِآنها تعریف هم میکنند!!
بله داشتیم تصور میکردیم و جانمان برایتان بگوید که با وجود آن ربات هر غذایی که درست کنی لذیذ است چون نیاز نیست او بخورد و نظر بدهد اوفقط تعریف میکند تعریییف و این دلچسب است
وقتی روزهای متوالی درخانه ای و دلت میخواهد مسافرت یا تفریحی بروی او فقط بله چشم بانوی من میگوید:-)و همه چیز را برایت فراهم میکند و دیگرتفریح و مسافرت تو به دلخواه ِ او نیست که کی او نیاز پیدا کند تا تو هم بتوانی بری!
او نه تنهاخانه را بهم نمیریزد بلکه اراده کنی همه جا را برایت مثل دسته ی گل تمیز میکند
موقع تماشای تلوزیون همه ش مجبور نیستی فوتبال یا اخبار ببینی .دکمه ی استراحتش را میزنی و بعد خودت با خیال راحت برنامه ای که خودت دوست داری نگاه میکنی
ذهنم داره فعال میشه و به خودم میگویم که ما که داریم تصور میکنیم چرا تصور باحالتری نکنیم بلاگر!
کاش این آپشن هایی که دوست داریم رو میتونستیم بریم بدیم سفارش که ازش یه قرصی کپسولی چیزی درست میکردن که هر کسی میخورد اون آپشنها روش بروز میشد و اون آدم میشد اون آدم دلخواهِ ما،اینطور طبیعی تر هم بود:-) دنیای تصور که کنتور نمی اندازدبلاگر،می اندازد؛-) !؟

***

پاسخ بلاگر به ایشان:

پاسخ:
بسیار عالی ، میبینم که نوشته های من خلاقیت را در همنشین های محترم عیان میکند !
بسیار جالب بود و لذت بردم ، ممنون از مطلب خوبتون و نوشته شما را علاوه در اینجا در وبلاگ بلاگ اسکای بلاگر هم (با نام رهگذر) میگذارم.
ممنون از همراهیِ شما

دمیدن در آتش!


میبینی عصبانیه ، از کنترل خارجه ، بهر علتی پر از خشم و عصیانه،اون لحظه حداقل شما آروم باش و خودتو کنترل کن ، تحریکش نکن ، بدترش نکن ،وقتی عصبانیت به اوج میرسه ، منطق و عقل صفر میشه ،فقط احساس سیاه میمونه که معمولا عاقبت خوشی نداره و قطعا ادامه دادنش پشیمانی خواهد داشت.حداقلش اینه تو این خشم و عدم کنترل حرفهایی بهم خواهید زد که دیگه جبران و فراموش نخواهد شد.


چند ساعت سکوت کن ، از خونه برو بیرون ، همو تنها بذارین ، به هم فضا بدین


اون موقع اگر شما هم به این آتیش بدمی ، مطمئن باش خودتم خواهی سوخت ، یادت باشه حرفم !

یک توصیه مردانه !

در یک پست دیگه نوشته بودم بهترِ موقع خرید برای آقایان با خودِ ایشان مشورت شود ، از دید من آقایان زمانی از غافلگیری خوشحال میشوند که هدیه خریداری شده ، دقیقا مورد نظرشان باشد در غیر این صورت در ظاهرشان خیلی مشخص خواهد بود که نپسندیدند و احتمال داره خانمها  از این عکس العمل دچار افسردگی شوند ! (لبخند)

ممکنه کسی بخواد که برای مثال مردِ زندگی و شوهرشو غافلگیر کنه و دوست نداشته باشه بهش بگه که میخواد براش هدیه بخره ، توصیه من به شما ادکلن با بوی تلخِ.

کمتر مردی را دیدم که از این بو خوشش نیاید و معمولا هم میپسندند.