بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

حرص و جوش !

پنجشنبه میگه بلاگر منو حرص نده ، جوش میزنما ! (لبخند)

یعنی تهدیدِ اینجوری ندیده بودم ! میگه ناهار قورمه سبزی میخوام ، منم میگم تازه خوردم ، امروز هوس کوبیده کردم ، میگه من امروز قورمه سبزی بلاگر پز نخورم جوش میزنم ! آخه اینم شد دلیل؟

حالا یه فکری بحالش میکنم ، شاید یه بسته از فریزر در بیارم براش بذارم ، 5 شنبس دیگه ، نمیشه که جوش بزنه ! اونوقت برگرده به قصر روزها ، میگن این بلاگری که ازش این همه تعریف میکردی ، یه قورمه سبزی بهت نداد؟ خصوصا سه شنبه که خیلی به 5 شنبه حسودی میکنه ! (لبخند)

***

من اینجوری نیستم ولی دیدم بعضیا از یه آهنگ که خوششون میاد آنقدر رو تکرار میذارن و گوش میکنن که خودشون حالشون دیگه از شنیدن آن آهنگ بد بشه ! (لبخند) ، خوب 4 دفه گوش کردی یه آهنگ دیگه بذار ، متاسفانه 5 شنب اینجوریه ، از صبح داره یه آهنگ گوش میکنه و شعرشم یاد نمیگیره ، فقط یه جاهاییش رو زمزمه میکنه ، یعنی حال من که بد شده ، آهنگ و شعرش خیلی قشنگه ها ولی نه برای 348 بار شنیدن متوالی ! (لبخند)

آهنگی که 5 شنبه روش گیر کرده !

***

یه توصیه به خانمها ، حتی اگر همسرتون هم خواست چیزی را به اسم شما کنه ، مثل خونه ، ماشین ، یا یه سند مالی ، اگر میخواهید زندگیتون را با آرامش بگذرونید ، قبول نکنید ! روزی روزگاری ، توی یه هیجان حسی و عصبی به پشتوانه همون سندِ مالی حرفی خواهید زد یا کاری خواهید کرد که کدورتش هیچگاه از قلب همسرتون پاک نمیشه و چه بسا به مشکلات زیاد ختم شه ، خصوصا اعتماد بینتون اگه دچار آسیب بشه ، شاید هرگز جبران نشه و نتونید به گذشته برگردید، پشتوانه شما مهر و محبتتون به او باشه ، یه مرد ممکنه هر کاری بکنه، اشتباه بکنه یا حتی توی وفاداریش به شما خلل بوجود بیاد ولی زنی را که بهش اعتماد داره را هرگز از دست نمیده !

***

یه سوال ، با کسی سر یه موضوع به توافق میرسید، حتی میتونه این مسئله مفهومش این باشه که  بهتون زور گفته بشه و حرف ، حرفِ اون باشه وشما قدرتی برای تصمیم گیری نداشته باشید ، در کمال آزادی و انتخاب ، شما توافق میکنید و این قضیه را میپذیرید ، آیا میشه بعد یه مدت بگید که دارید زور میشنوید و چیزی بهتون تحمیل شده؟ آیا این درسته که بگید مظلوم هستید؟ یا میتونید بگید حالا اون موقع یه چیزی گفتم و نمیدونستم مفهومش چیه و الان که در موقعیت واقعی قرار گرفتم قبولش ندارم؟

از دید من زورگویی و تحمیل درست و خوب نیست ولی از اون بدتر زدنِ زیرِ توافقه !

***

دارم اینو گوش میکنم

***

وقتی حس میکنی که هست و ترکت نمیکنه، خیالت از اینکه وابستت شده راحت شده ، دیدی که پابندت شده و میخواد کنارت باشه ، هر وقت حس کردی که بودنِ با تو رو با چیزی عوض نمیکنه  و ....  ، اون موقع بیشتر مواظب باش ، تو این وضع به کوچکترین رفتار ، کلمات و حرکاتت حساسه ، بیشتر بهش توجه کن و حواست بهش باشه !

***

هر وقت ته دلت و نوک زبونت با هم فرق داشت ، بدون بیشتر از اون داری خودتو گول میزنی ، بزودی سر خودت هم همین میاد !

***

وقتی نه میشنوم ، حتی نمیپرسم چرا؟! به هر علتی دوست داشته به من نه بگه ، به خواستش احترام میذارم ! این انتخابِ من در نظر سنجی " اگر به هر علتی نه بشنوید" بود، کسایی که عصبی میشن از دیدِ من خودشون آدمهای زورگویی هستند که میبینیم کم هم نیستند ! حتی شنیدن منطق هم یه جوری نپذیرفتنِ خواستِ طرفِ مقابله ، در هر صورت او منطقی داشته و بر مبنای اون به شما نه گفته ، آزادش بذارید و به نه گفتنش احترام بذارید ! کسایی که نه را به سادگی میپذیرن از نظرِ من بیشتر از همه به خواستِ دیگران احترام میذارن .

***

میگم بد نیست قرنطینه و همه گیری که تموم شد ، چند تا ماشین بشیم و از جاده چالوس یه سر بریم تا شمال ، تا 20 نفر ناهار مهمونِ من !

***

بهترین روزِ زندگیتون کی بوده؟ بهش فکر کنید و اگر میتونید به هر قیمتی هم شده با اینکه نمیشه همونو تکرار کرد ولی نزدیکترین حالت بهش را تکرار کنید، این روزا ارزشش بیشتر از اون قیمتیه که براش میپردازید، هر چی هم براش هزینه کنید کمه ، اگر نمیتونید تکرارش کنید ، متاسفانه میبایست با حسرت آشنا بشید !

تعطیلی و روزای قاطی پاتی !

چند روز تعطیلی که پشت هم باشه ، آدم حسابِ روزها را و اینکه چندمِ ماهه  و چند شنبه است را از دست میده ، داشتم تلویزیون نگاه میکردم که حس کردم همونجور که آدما گاهی بی جهت  غمگین میشن ، بدون دلیل خوشحالم ! رفتم تقویم را نگاه کردم و دلیل خوشحالیم را پیدا کردم !

دارم میرم پیاده روی ، ساعت 7 میرم تا 9 فقط قدم بزنم ، حوصله نداری؟ یه چیزی را تجربه کردم ، راه که بیفتید حوصله هم میاد ، هر جا هستید ، لباس و کفش راحت بپوشیدو بزنید بیرون


رویای ذهنِ ما !

میشه یه رویای قشنگ داشت و به اینکه واقعی میشه یا نه فکر هم نکرد ، خیلی وقتا ما درون ذهنمون زندگی میکنیم و آنجا میتونیم به دست نیافتنی ها برسیم. حتی اون موقعی هم که واقعی لذتی میبریم در حقیقت این ذهنِ ماست که اون لذت را درک میکنه.

رویا های زیبا بسازیم و ساعاتی از زندگیمون را آنجا زندگی کنیم !

نظرتون با یه تور یا سفر رویایی به سواحل ... . و یه تعطیلات عالی با کسی که دوسش دارید ، بدون نگرانی از بیماری و همه گیری  ... چیه؟ میشه همین الان هم رفت ، خب ، من برم چمدونامو ببندم ، دمپایی و مسواک یادتون نره !

غیر خوشی؟

غیر خوشی چی برات مونده؟ فقط خاطرات خوش گرمت میکنه و حسِ زندگی بهت میده ، کدوم یکی از مصیبت هات بهت لذت داده و میخوای یادشون بیفتی؟ از دیدِ من شاد بودن دلیلِ زندگیه !

دوشنبه ایها دارن بساطشون را میارن ، فکر کنم لواشک پارتی دارن ، امیدوارم حالشون خوب بمونه ، 24 ساعت لواشک خوردن کار هر کس نیست ، آفرین دوشنبه ایها ، امیدوارم مشکلی براشون پیش نیاد !  خودشون که خیلی خوشحالن ، یکشنبه ایها هم دارن آخرین تکونهاشون را میدن !

یه دوشنبه ای عاشق یه یکشنبه ای شده بود ولی متاسفانه به مشکل اساسی برخوردند و نامزدیشون بهم خورد ، سر اینکه روز عقد و عروسی را یکشنبه بندازن یا دوشنبه ! (لبخند)

یکشنبه ایها دارن اینو گوش میکنن در آخرین ساعتها !

طنز: حالت خوبه؟

از بحث دیشب با عیال مربوطه کلافه و خیلی تو فکر بودم  ، صبح زود رفته بودم نونوایی که یکی از همسایه ها رو دیدم:

سلام ، خوبی؟

سلام ، خوبم

شما چطوری؟

اونم گفت خوبه

پرسید ، مطمئنی خوبی؟

تو دلم گفتم از کجا میدونه حالم خوب نیست؟

گفتم آره ، مشکلی نیست ! تو دلم گفتم شاید صدای جر و بحثمون را شنیده ، دیوارای خونه های الان مثل کاغذ میمونن ، همسایمون تمرین دف که میکنه من هم تو خونه باهاش سماع میرقصم !

تو همین حین و بین یه خانم میخواست بیاد نون بگیره ، یه جیغ کوتاه زد و گفت خاک عالم و راهشو کج کرد و رفت !

همسایه زد زیر خنده ، منم خندیدم ، بهش گفتم مردم دیونه شدن ، بیشتر خندید ، گفت دقیقا همینطوره و یه اشاره به پاهام کرد ، تا حالا شده با پیرهن رسمی و کت و شلوارک کوتاه بالا زانوی گل گلی برین نون بربری بگیرید؟ امان از زن ناسازگار که فکر واسه آدم نمیذاره!

رویا و کابوس!

از دیدِ من برای رویاهاتون  ، هم زمان و هم هزینه را در نظر بگیرید ، یه موقع میبینید که اون رویایی که توی ذهنتون هست ، به اندازه ای که دارید براش  عمر و انرژی صرف میکنید دیگه رویا نیست و به یه کابوس تبدیل شده !

زندگی در ترازو !

اگر روز بد داشتید، روز خوب هم داشتید، همونجور که آدمها را میبایست در یک برآیندِ کلی نگاه کرد ، زندگی هم از دیدِ من همینطوره !

یه روزش بد باشه نمیشه که بگیم کل زندگیمون مشکل دار هست و همش عذابه!

ولی به یک چیز شدیدا اعتقاد دارم و اینکه روزهای بد و خوبمون را فقط خودمون میسازیم ،

تنها چیزی که فکر کنم از ازل تا ابد کسی با اون بحثی نداشته باشه اینه که  روزی دیگه در این دنیا نیستیم ، وقتی به این فکر کنیم میشه که دیگه زیاد به روزهایی که بد گذشتند توجه نکنیم ، بهشون بها ندیم و ندیده بگیریمشون .

هزینه خواستن !

خواسته هایی دارید؟ یه چیزی را شفاف بگم ، بدون هزینه به هیچکدام نمیرسید ،اینکه مفت و رایگان به چیزی برسی خلافِ نظمِ طبیعته ! میتونی بری بازار و یه چیزی را بخوای و انتظار اینو داشته باشی که مجانی به دستش بیاری؟ برای خواسته هاتون وقتی هزینه میدید نگران نباشید ، هزینه ای که میکنید بهتون برمیگرده !

شام جمعه شب بلاگر - املت سوسیس تخم مرغ


https://s18.picofile.com/file/8438169900/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B7%DB%B1%DB%B6_%DB%B2%DB%B0%DB%B3%DB%B3%DB%B0%DB%B4.jpg


https://s18.picofile.com/file/8438169918/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B7%DB%B1%DB%B6_%DB%B2%DB%B0%DB%B3%DB%B4%DB%B0%DB%B4.jpg


وسط تابستون و بارون، هوا عالیه !

دانلود صدای بارون کوچه بلاگر اینا

پنجشنبه و قرنطینه !

پنجشنبه میگه پیش بلاگر راحت میرم ، میدونم همیشه ماسک میزنه و فاصله را رعایت میکنه !

میگم مگه روزها هم بیماری میگیرند؟ میگه نه ، ولی خوشمون میاد ادای آدما رو دربیاریم ، بعد هر هر میخنده !

امروز خونه را جارو برقی و طی کشیدم و گردگیری کردم ، بعد به پیشنهاد 5 شنبه ناهار جوجه کباب ترش با کته خوردیم و البته این تنها قسمتی از کارهای امروز بود که 5 شنبه اونم فقط در خوردنش  بهم کمک کرد ! (لبخند)


https://s18.picofile.com/file/8438124534/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B7%DB%B1%DB%B5_%DB%B1%DB%B2%DB%B5%DB%B0%DB%B2%DB%B9.jpg


دلم میخواست الان توی یکی از اون آلاچیق های رستورانهای جاده چالوس بودم و صدای رودخونه و یه چایی تو استکان کمر باریک و چند تا خرما و یه ظرف آجیل و پاهامو دراز کنم و سرمو به پشتی تکیه بدم و آرامش !

***

دیدم 5 شنبه بلند شد ، خوشحال شدم ، گفتم میخواد واسه شام یه تکونی بخودش بده ، بعد دیدم نه... این آهنگ را شنیده واسه اون بلند شده !

***

شام دیگه موندم چی درست کنم ، پنجشنبه میگه دیگه زحمت نکش یه پیتزایی چیزی سفارش بده میخوریم ! یعنی اشک تو چشام جمع شد از این فداکاریش ! میگم به نظرتون من یه نیشگون از این 5 شنبه بگیرم دردش میاد؟

***

آدما گاهی پیش خودشون تصور میکنن فلان کار را بکنند خوبه و هر کی هم بیاد و بگه به این دلیل و اون دلیل کارت اشتباهه ، گوش نمیدن و انجام میدن ، زیاد عصه نخورید ، همونایی هم که آمدن و میگن اون کارو نکن و شما زیر بار نمیری و اون کارو میکنی ، از کجا میدونن اون کار اشتباه بوده؟ تنها یه راه داره ،اونم  اینکه خودشون هم اون کار را کرده باشن و تجربه داشته باشن !حالا شما هم تجربش کن ، حرف حساب و تجربه که تو گوشتون نرفت ، انجامش بده و دهن .... که شد، شما هم میشی یه با تجربه که یه روزی به یکی میگی فلان کارو نکن و او هم گوش نخواهد داد و این دور ادامه داره !

تابستان و شب 5 شنبه ای !

سال پیش گفتم یه چیزی که از تابستون خوشم میاد میوه هاشه ، رنگارنگ و متنوع ، دوسش دارم و سعی میکنم تا قبل از اینکه تموم بشه و فصلش بگذره بهش برسم !

از گیلاس و تمشک گرفته تا آلبالو و هلو و سیب سبز ترش!

https://s18.picofile.com/file/8438090776/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B7%DB%B1%DB%B4_%DB%B1%DB%B8%DB%B3%DB%B5%DB%B0%DB%B9.jpg


امشبِ قشنگ ادامه داره !

بزرگ نمایی از خوبی ها !

دوستِ جدید ، همسر آینده ، همکار جدید و ... را بی جهت بالا نبرید و بزرگ نکنید ، تعریف های آنچنایی و بزرگ نمایی های  شما از خوبی ها و بی نظیر بودنش ، باعث میشود اگر یه روزی با او به مشکل بر بخورید یا آن شخص آنچنان هم که میگفتید خوب و عالی نبوده باشد ، قضاوت شما در رابطه با افراد ، زیر سوال برود و اطرافیانتان دیگر به حرفهای شما اعتماد لازم را نداشته باشند.


مصداق: برای ازدواج با شخصی آشنا شده اید ، بعد از اولین قرار وقتی به خانه برمیگردید به خانواده میگویید این شخص چنین است و چنان و از هر نظر ایده آل! با چند روز نه میشود خوبی و نه بدی کسی را آن هم برای یک عمر زندگی تشخیص داد ، آیا آنطور که او را بالا میبرید و اگر در آینده مشکلی داشته باشد میتوانید به راحتی به خانواده منتقل کنید؟ آیا بزرگ کردن او در ابتدا باعث نمیشود که اگر او آنچنان هم که میگفتید عالی و بی نقص نبود، مجبور شوید بر روی آن کاستی ها سرپوش بگذارید و خانواده را مطلع نکنید؟


از نظر من ، در روابط جدید اجازه بدهید که زمان بگذرد و شناخت کافی بوجود بیاید و تازه آن موقع هم با احتیاط از او بگویید.

دریا !

دلم برای جاده ای که در انتهاش دریا باشه تنگ شده !

گاهی !

داری باهاش قدم میزنی

گاهی شونه هاش به شونه هات میخوره

دستشو گرفتی

گاهی فشاری حس میکنی

برمیگردی به سمتش

گاهی نگاهِ خاصی میبینی

مسیر باد که عوض میشه

گاهی بوی عطرش رو نفس میکشی

میخوای چیزی بهش بگی

گاهی اون زودتر همونو میگه

همه چیز خوبه ها

گاهی فکر میکنی چشات میخواد بباره !

هنوز نرفته و پیشته ها

گاهی  دلت براش تنگ میشه !

هنر !

وقتی میدونی فلان حرفو بزنی ، اون عصبانی میشه، چرا میزنی؟ اون لحظه چی باعث میشه نتونی خودتو کنترل کنی؟ میگی چرا من میبایست خودمو کنترل کنم ؟ اون اینکارو بکنه ، خب این که میشه دور تسلسل ، اونم میتونه همینو بگه !

برای لحظات سخت خودتونو آماده کنید ، وقتی خوبید با هم حرف بزنید که هنگام خشم چکار میتونید بکنید و از هم بپرسید اون موقع چی چیزی آرومت میکنه ، تمرین کنید ، با خودتون قرار بذار که اگر از یه حدی بحث بالا گرفت چه عکس الملی قراره نشون بدید که حرارت بیاد پایین ، کنترل کلام و خشم را یاد بگیرید  ، خوبی و خوشی و خنده و تفریح که آمادگی و تمرین لازم نداره !

گاهی فقط یک کلمه که نقطه ضعف یه نفره ، حالا چه عمدی چه سهوی وقتی گفته میشه میتونه طرف دیگه را بشدت عصبانی کنه .

هنر اینه که بتونی آرومش کنی و بخودت تسلط داشته باشی ،  نه اینکه آتیش را شعله ور کنی  !

مچ هم میگیری ، با دلیل محکم بگیر !

اصولا با این قضیه مخالفم، ولی اگر میخوای مچ بگیری، قبل از اینکه علنیش کنی از صحت و سقم مدارک و دلایلت مطمئن شو ، همینجوری بر پایه حرف کسی یا توهم و تصور خودت اینکارو نکن ، اگر درصدِ کمی هم اشتباه کرده باشی ، کاری کردی که تا همیشه شرمنده میشی و حتی اگر روزی دلیل محکمی هم داشته باشی کسی اون را ازت نمیپذیره !

میجنگم تا بهش برسم !

وقتی زمین و زمان میگن نمیشه ، هم خانواده اون هم شما مخالفن ، چرا میخوای بجنگی؟ چقدر عمر و انرژی داری که میخوای با جنگیدن بهش برسی؟ باور کن با این همه سختی هم بهش برسی ، آنقدر اذیت شدید که سر کوچکترین ناملایمات یا مشکلات طبیعی زندگی حساسیت شدید نسبت به هم خواهید داشت و با هم درگیر خواهید شد !

از دیدِ من سراغ کسی برو که بدون جنگ و درگیری با خانواده خودت یا اون  به هم برسید ، همه آدمها نکات خوب و بد دارند و در یه برآیند کلی تقریبا 90 درصدشون نمره های نزدیک بهم میگیرند ، یعنی مثلا با X ازدواج کنی در جمع خوبی و بدیهاش با Y فرقی نداره ، یه چیزایی این داره که اون یکی نداره و برعکس !

نظر شخصیِ منه که ، به آب و آتیش زدن برای رسیدن به کسی که تصور میکنی میتونه شما را تا ابد خوشبخترین انسان روی زمین بکنه و با او همیشه و در هر حالی خوش و خرم خواهی بود  ، اشتباه محضه !

پنجشنبه و درخواستهایش !

پنجشنبه میگه قارچ کبابی میخوام ! گفتم باشه ، میگه روش پنیر هم میخوام ، میگم باشه ، میگه نودل هوس کردم ، میگم باشه ، میخنده و میگه بلاگر شما و لی لی  خیلی خوبی !

خب یکی هم من ازش هر چی میخواستم میگفت باشه ، از دید من هم خیلی خوب بود !

قارچ کبابی

https://s18.picofile.com/file/8437826818/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B7%DB%B0%DB%B8_%DB%B2%DB%B1%DB%B5%DB%B8%DB%B4%DB%B2.jpg


قارچ کبابی با پنیر

https://s18.picofile.com/file/8437827092/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B7%DB%B0%DB%B8_%DB%B2%DB%B2%DB%B0%DB%B9%DB%B2%DB%B8.jpg


میگم کسی را دوست داری میبایست براش هزینه هم بدی !


عشق چیز خوبیه !

عاشق که باشی انگیزه داری !

مهر داری !

مهربونی !

دلت ظریف میشه !

به آدمای دیگه کمک میکنی !

همه چیزو قشنگ میبینی !

دلرحم میشی !

بدیها رو کم میبینی !

همش آسمونت آبیه ، اگه ابری هم باشه قشنگه !

میخوای پیشش باشی همیشه !

پیشش که باشی نمیخوای بری !

دوست داری تا صبح قدم بزنی ، دستاش وقتی باشه ، محکم میگیره و محکم میگیریش !

راه که میری ، انگار میون زمین و پاهات یه لایه ابر هست ، آسمون زیر پاهاته !

حرف که میزنید ، فکر میکنی داری شعر میشنوی ، با نظم و زیباتر از فروغ و سهراب !

لحظات را دوست داری بشرطی که آرومتر بگذره !

خلاصه حرف عشق و عاشقی که باشه ، 5 شنبه خودشو میرسونه !

6 ساعت تا عاشقیِ !

***

دارم اینو میخورم ، شام امشب بلاگر

https://s19.picofile.com/file/8437780618/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B7%DB%B0%DB%B7_%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B7%DB%B0%DB%B2.jpg


دارم اینو گوش میکنم


***

شمع ها روشن شدن ، بوی عود پیچیده توی خونه ، انتظار داره میکشه عاشق رو ، چقدر سخته این دقیقه ها ، چرا اینقدر دیر میگذره ، نه؟ 5 شنبه ایها میدونن چی میگم ، نرم نرمک داره از راه میرسه ، با حس خوبش ، با آرامش ابدیش ، با خنده های زیباش ، با ذوقش از به آغوش کشیدن کسایی که 5 شنبه را با تمام وجودشون دوست دارن و منتظرشن ، مثل من ، مثل شما  ، مثل دستهایی که باز هستند و منتظر یه بغل سفت و محکم و طولانی و در حسرت هفته ای که دور بودن از هم  ، زودتر  بیا !

***

اینا کی هستند؟ خیلی خوب و خیلی خوب میشناسیدشون !

https://s18.picofile.com/file/8437786350/5ffdc4db28c6e.jpeg


قدرتِ کاذب !

اینبار هنگام خشم دقت کنید ، یکی از چیزهایی که بهتون قدرت کاذب  میده عصبانیت هست !

وقتی  بحث آنچنانی شروع میشه و دو نفر بهر دلیلی درگیر میشن ،  این میگه من فلان کارو میکنم و اون یکی هم لیستی از بلاهایی که میخواد سر طرف دیگه بیاره را میگه ، حرفها یا کارهایی که در حالت عادی و با اندکی منطق و فکر به عواقبش ، هیچوقت گفته یا انجام نمیشد ، چون در آرامش توان انجام دادنشون از نظر روحی و جسمی وجود نداره ولی در عصبانیت ، چرا !

اون موقع واقعا هم این نیرو و توان را در خودتون حس میکنید که قدرت انجام هر کاری را دارید ، فقط وقتی که آروم میشد و به حرفهایی که زدید یا کارهایی که کردید فکر میکنید ، متوجه میشید عصبانیت چه قدرتی بهتون داده بوده ، قدرتی که گاه تا آخر عمر میبایست تاوان استفاده ازش را پس بدید !

لطفا اگر اینبار خشم آمد سراغتون ، همونجا بحث را متوقف کنید و یادِ این نوشته بیفتید !

خوشحال میشم وقتی که ... !

سوار آسانسور که میشم و به طبقه مورد نظر میرسم !

ریموت درب پارکینگ را میزنم و در باز میشه !

میرم حموم تا وقتی میام بیرون ، پکیج روشنه و آب گرمه !

کارم با پروژه ای که دارم تموم میشه و فایل را ذخیره میکنم !

فیلم تموم میشه و تا آخرش میبینم !

پلوپز تا وقتی ته دیگ درست بشه روشن میمونه !

غذای توی فر برقی آماده میشه یا ماکروفر دینگ کنه !

گوشی و تبلتم شارژش 100% بشه !

خوشبختانه اهل فوتبال نیستم ، نبینم هم روی خوشحال بودن و نبودنم تاثیری نداره !



شام امشب بلاگر !

شام بسیار ساده ولی خوشمزه ای هست که همه دستور درست کردنش رو میدونند و همه ما قبلا امتحان کردیمش و غذایی هست که معمولا در تولدها و میهمانی هایهای خودمانی خورده میشه ، من دوست دارم !

دانلود فیلم شام امشب بلاگر

نمیشه نشنید!

داری زندگیتو میکنی ، یه دوست یا از بستگان میاد و باهات حرف میزنه  ، شاید حتی مستقیم هم نگه ، ولی گاهی میون کلماتش ، از قصد یا بدون نیت بد ، حرفهایی میزنه که ممکنه توی زندگیتون اثر خوبی نداشته باشه ، نمیشه حرف نزدیکان و دوستان را نشنید، بالاخره گوش آدم میشنوه ، ولی توصیه من اینه هر چیزی شنیدید را توی یه ظرف دربسته نگه دارید ، حتما به حرفاش فکر کنید ولی به هیچ عنوان تا فکر خودتون تاییدش نکرده چیزی را نپذیرید و در زندگیتون اعمال نکنید ، شرایط زندگی آدمها با هم متفاوته و واقعا نمیشه یکی بیاد یه راهکار بذاره جلو پاتون و شما دقیقا همون کارها را بکنید و دقیقا هم همون نتیجه را بگیرید ، یه موقع میبینید با انجام همون کارها ، نتیجه عکس گرفتید !

هر روز یه روزِ خاص !

برای یه همنشین محترم که ظاهرا تولدش بود و من هم عادت به تبریکِ مناسبتها ندارم نوشتم : از دیدِ من هر روز یه روزِ خاص هست ، 12 تیر 1400 ، دیگه هرگز برای من تکرار نمیشه !

غیر از اینه؟ مگه امروز که 13 تیر 1400 هست باز برای کسی تکرار میشه؟ برای من هر روز بسیار بسیار عزیزه و تکرار نشدنی و  یه روز خیلی خاص ، مثل دیروز و مثلِ فردا و مثل هر روز که داره میاد و یا آمده و گذشته !

بزور که نمیشه !

شما یه لیست خواسته ها داری و آنها را از طرفِ دیگه طلب میکنی خیلی هم خوب که حداقل میدونی چی میخوای ولی جهت اطلاع این فقط شما نیستی که خواسته هایی داری ، او هم یه همچین لیستی داره و بدنبال رسیدن به آنهاست !

نمیشه که انتظار داشته باشی که تمام موارد لیست شما تیک بخوره و او لیستش ناقص بمونه !

یه جاهایی هم بعضی موارد مطالبات با هم دیگه تناقض بنیادین دارند و نمیشه هر دو در آن واحد محقق و عملی بشن ، از دیدِ من اگر بیش از 50 درصد خواسته های هردو طرف برآورده بشن میشه ادامه داد ، وگرنه آب در هاون کوبیدن هست و تلاش بیهوده !

بزور هم نمیشه بگی من چون حساسم یا زود رنجم یا خیلی عاشقم یا هر علتِ دیگه ای ، شما فعلا خواسته هاتو بذار کنار و بیا به خواسته های من برس تا ببینیم بعدا چی میشه!

با من !

با یکی از دوستان در حال حرکت به مقصدی بودیم و دیر شده بود ، کوچۀ یکطرفه ای بود که اگر از آن میرفتیم مسیرمان کوتاه تر میشد ، دوست محترم گفت از این کوچه برو ، بامن !

منظورش این بود هر چی شد و هر اتفاقی افتاد  و اگر جریمه شدی و ... مسئولیتش با ایشون !

یعنی اگر من در آن کوچه با عابر پیاده ای تصادف میکردم ، ایشون بجای من خودش را راننده معرفی میکرد؟ فکر نکنم !

من حرفش را نپذیرفتم و مسیر خودم را رفتم ، کمی دیر رسیدیم ولی من آرامش بیشتری داشتم.

این "با من" را زیاد شنیدیم ، حتما کسایی هم هستند که به شما گفتند فلان کار را بکن ، بامن ! ولی بهیچ عنوان زیر بار این قضیه نرید که او واقعا در قبال کاری که از شما میخواهد ، مسئولیتی میپذیرد ! اینجور آدما در نهایت خواهند گفت : حالا من یه چیزی گفتم ، شما چرا گوش کردی !

اصولا کسی که این حرف را میزند ، به فکر رسیدن به منافع خودش است تا شما ، توصیه میکنم هر وقت کسی از شما چیزی خواست که برای شما خطر آسیبی به همراه داشت و گفت "با من" تا جایی که میتوانید ازش دوری کنید !

با سرمایه کم هم میشود کار کرد !

بازاریابی خدمات یا محصولات از طریق آنلاین مارکتینگ میتونه آینده بازار کار باشه  ، بهتون توصیه میکنم در صورتی که سرمایه لازم برای شروع یک تجارت در دنیای واقعی  را ندارید ، مثلا خرید یا اجاره یک فروشگاه  ، به کار در دنیای مجازی جدی تر فکر کنید ، داشتن یک پایگاه اینترنتی (وب سایت)  یعنی داشتن یک فروشگاه در مرکز خریدی که نامش جهان هست!


اعتماد به حس !

چند بار به حست اعتماد کردی و شکست خوردی؟ و دیدی که اشتباه بوده ،  خب تنها به حست اعتماد نکن ، اینبارمنطق را هم در نظر بگیر!

نشانه تعادل را اگر در خودت هم نمیبینی در او ببین ، اگر دیدی که او از منطق  حرف میزند و حتی حرفهایش گاه حست را آزار میدهد ، ناراحت نشو ، خوشحال باش ، کسی که در کنار احساس ، دیدِ منطقی هم به شما دارد ، آمده تا بماند ، او را از خودت مران ، ماندگاریش از کسی که صرفا از احساس با شما میگوید بیشتر خواهد بود !

زیاد مهم نیست !

فردا را میگم ! امروز را زندگی میکنم ، فردا چی پیش میاد را نمیدونم و نمیخوام هم بدونم ، با کسی که اینجور زندگی میکنه راحت تر کنار میام  و خودم هم راحتم ، فردا را کی دیده؟

اینو گوش میکنم

اثباتِ مفاهیم !

یکی از سخت ترین مسائلی که در روابط عاطفی انسانها وجود داره اینه که بتونن یه مسئله مفهومیِ خوب را به طرف دیگه اثبات کنند ! شاید برعکسشو بشه ثابت کرد !

چه جوری میخوای ثابت کنی  قلبا دوسش داری؟ یا واقعا بهش وفاداری؟ یا همیشه بهش حقیقت را گفتی ؟ یا برداشتِ ذهنیتون نسبت به او همونیه که میگید؟

اعتقاد دارم هیچوقت نمیشه بصورت کامل مفاهیمِ زیبا، خصوصا عاطفی را به کسی اثبات کرد و او هم نمیتونه اینکارو بکنه  و همیشه قسمتی از شنیده های ما با تردید همراه است و راه حلی هم براش وجود نداره  !

ولی برای راحتی خودمون خوبه که دیدِ مثبت نسبت به حرفاش داشته باشیم  مگر خلافش به نحوی ثابت بشه .


پنجشنبه گردی بلاگر !

یه سر به بازار تجریش و بازار قائم و مرکز خرید ارگ ، ناهار در فود کورت مرکز خرید ارگ و کمی پیاده روی در یکی از زیباترین خیابانهای دنیا ! روز خوب  و 5 شنبه خوبی بود ، روزتون رو خودتون بسازید و منتظر کسی نمونید !

https://lh3.googleusercontent.com/-dK0zEzEW0ew/YN3guQCniLI/AAAAAAAAF1w/86AWREWjhPYf4T57jsMVt5rNGOKdHy8AwCJEEGAsYHg/s0/2021-07-01.heic?authuser=0

https://lh3.googleusercontent.com/-p6XZCxuUG14/YN3gtkEc8dI/AAAAAAAAF1o/C7xFEZqjqGkun2wwnrSGZX3IRoYrbuhbQCJEEGAsYHg/s0/2021-07-01.jpg?authuser=0

امروز بهتر از فردا ، فردا بهتر از امروز !

خوبه که به فردا فکر کنیم و امید داشته باشم ولی نه جوری که امروز رو از دست بدیم !  هم به فردای زیبا فکر کنیم هم به امروزِ غیر قابل تکرار!

اونم امروز ، چه روزی ، شب پنجشنبه؟ فردا میخوام بزنم بیرون ، نمیدونم جاده چالوس برم یا بازار تجریش !

میگم یه عکس از کوچه بلاگر اینا  در آذر 99 بذارم شاید یکم خنک شید !

https://s19.picofile.com/file/8437468318/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B2%DB%B0%DB%B8_%DB%B0%DB%B8%DB%B4%DB%B7%DB%B0%DB%B2.jpg

***

دارم اینو گوش میکنم

***

اگر به هر علتی ناراحتی ، باهات کاری ندارم ، با اونی کار دارم که هر علتی آمد سراغش نتونست ناراحتش کنه ! آفرین ! سلام قوی ، درود بهت ای محکم ، به من نزدیکی ، منم مثل خودتم ، چیزی ناراحتم نمیکنه ، موضوع برای ناراحتی زیاد بود ، نه اینکه مشکلی نباشه ، ولی هیچکدوم نتونست ناراحتم کنه ، تنها چیزی که برام مهم بود حال خوبم بود که همچنان دارمش !

***

اگر اینقدر که دنبال عشق و عاشقی و این حرفا بودی ،دنبال درآمد و کار و  پیشرفت  بودی ، الان به عشقت هم رسیده بودی !

***

توصیه جدی ، از مهمون ناخوانده خوب پذیرایی کنی و بهش حسابی  برسی  ، ناخواندگی های بعدیش زیادتر میشه !

***

توی دلت دوسش داری ؟ نمیتونی بهش بگی؟  بگی که چی بشه؟ یا بگه ، نه من دوست ندارم ؟ ، یا بعدش که متوجه شد دوسش داری بکشوندت دنبال خودش؟ یا توقع های آنچنانی ازت داشته باشه؟ یا به یه نحوی زجرت بده ؟ یا در نهایت اونم بگه دوست دارم و بعد یه مدت شما حس کنی زیادی میگه دوست دارم و یه جورایی ازش زده بشی؟  یعنی چیزایی که میگم واقعیه ها ولی نمیدونم این حرفای ناامید کننده را از کجا پیدا میکنم؟! (لبخند) دوسش داری بهش بگو ، حرفای بلاگر را نشنیده بگیر اصلا ، یعنی خودت میدونیا ، مسئولیتش با خودت ! اصلا به من چه ؟ که یکی ، یکی دیگه رو دوست داره یا نداره ، من برم دوش بگیرم ، لباسام را بپوشم ، ادکلن تلخم رو بزنم  و آماده شم ،برای من مسافرم مهمه که تو راهه و به همین زودیا میرسه ، جس خوبیه که بهش اعتماد دارم و میدونم  تا ابد دوستم داره و دوسش دارم  !

***

هر وقت بهش فکر کردی و صرفا یاد زیبایی یا خوش تیپیش افتادی ، بدون که بهیچ عنوان نمیتونی باهاش زندگی خوبی داشته باشی  ، بعد مدتی ظاهرش هر چقدر هم خوب باشه عادی میشه و دیگه اونا را نمیبینی  ، چیزایی که عادی نمیشه و میشه باهاش زندگی کرد را با چشم نمیشه دید !

دارم اینو گوش میکنم

***

سخت تر از انتظار هم چیزی داریم؟ پا به پا شدن ها ، به ساعت نگاه کردن ها ، دو دقیقه گذشته؟ اتفاقی که براش نیفتاده؟ نکنه نیاد؟ ضربان قلب ، طپش هایی که حس میشن ، نگاه به ته خیابون ... بالاخره آمد ! از دور که میبینیش دلت یه جوری میشه ، چه جوری؟ نمیشه که گفت ، هر وقت منتظر بودی و از دور دیدیش ، متوجه میشی چه جوری ! امیدوارم انتظار هاتون خیلی خیلی کوتاه باشه !

اینو گوش میکنم

تصمیم های بی بازگشت !

ببخشید گفتن برات سخته؟ بیان و  اظهار پشیمانی با شخصیتت سازگار نیست؟  توصیه میکنم  وقتی احساساتی میشی تصمیم های بی بازگشت نگیری یا حداقل عملی و عنوانشون نکنی !

موهیتو ، نوشیدنی تابستانی !

چند تا برگ نعنا تمیز را بکوبید ، شربت آبلیمو (با شکر کم و آبلیموی تازه) و یخ به آن اضافه کنید ، بذارید 5 دقیقه بماند تا طعم نعنا در آن آزاد شود ، پاهاتون را دراز کنید ، چشماتون را ببندید و فکر کنید روی یه تخت با سایبان تو ساحل هستید و موجها آرام به ساحل شنی (ازنوع شنهای سفید) میخورند  ،هم خوش طعم هم آرامبخش هم یه سفر بی دردسر ! (لبخند)

انتقال تجربه آشپزی !

برایِ شامِ امشب سیب زمینی ها را خرد کردم و ریختم توی کیسه مخصوص پختِ ماکروفر ، 10 دقیقه با 600 وات پختن ، بعد توی ظرف روغن جوش ریختم ، در نهایت هم کمی پنیر ریختم روشون ، خیلی عالی شده بود ، امتحان کنید !


https://s18.picofile.com/file/8437418400/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B6%DB%B2%DB%B9_%DB%B1%DB%B9%DB%B2%DB%B7%DB%B0%DB%B7.jpg

کیسه پخت سیب زمینی در ماکروفر(اگه ندارید تهیه کنید ، خیلی بدرد میخوره برای پوره هم خوبه)

https://s19.picofile.com/file/8437418668/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B6%DB%B2%DB%B9_%DB%B1%DB%B9%DB%B3%DB%B7%DB%B4%DB%B5.jpg

قرنطینهِ سکوت !

حس میکنی حالت خوب نیست؟ خودت هم میدونی که طبیعی نیستی؟ سر کار مشکل داشتی؟ یه معامله بد داشتی؟ یا به هر علت حس میکنی عصبی و تند هستی؟ از دیدِ من با کسی که توی رابطه عاطفی قرار داری ، یا همکارت  یا هر کس دیگه حرف نزن !  با یه روز سکوت کردن اتفاقی نمیفته ، خودتو توی یه قرنطینه خودخواسته بذار ، بذار یه روز بگذره ، وقتی حس کردی حالت خوبه حرفتو بزن ، البته اگر همچنان حس کردی که لازمه بگی !

خیلی از اختلافهای شدید از همین نقطه شروع میشه ، کلماتی که در حالت عصبی و غیر طبیعی گفته میشه ، گاها از حافظه ها پاک نمیشه و منشا مشکلاتِ زیادی خواهد بود ، حالا یه روز حرف نزن ، چیزی نمیشه !

کمی دقت!

میخوای بری از آشپزخونه دو تا ظرف بیاری گوشیتون هم دستتونه ، میذاریش زیر بغلت و ظرفها را میگری توی دستات و یه دفعه محتویات یکی از ظرفها میریزه بیرون و برای کنترل اون حواست از گوشی زیر بغلت پرت میشه و می افته زمین ، امیدوارم که چیزیش نشده باشه ، حالا نمیشد گوشی رو بزاری یه جای امن و بعد کارتو بکنی؟

***

میری یه لیوان چای میریزی و میای میشینی پشت لپ تاپ ، موقع کار دستت میخوره به لیوان و چای میریزه رو صفحه کیبردتون !  میتونید لیوان را با حفظ فاصله مناسب از سیستمتون بذارید.

***

یه ظرف کریستال یا گلدان یا یه چیز شکستنی را روی اوپن آشپزخانه یا طاقچه یا میز میذارید ولی به لبه آنها خیلی نزدیکه و ممکنه بیفته .

***

گاهی میشه با کمی دقت ، جلوی حوادث را گرفت !

یاد بگیر !

به شخصی رسیدی که دردرونِ خودت حس کردی بیشتر و بهتر از شما میداند ، به او حسادت نکن ، تحقیر نکن ، تمسخر نکن ، رهایش نکن ،  از او یاد بگیر !

با زیادی خوب هم ساختند سخته !

زیاد شنیدیم که زوجی  از هم جدا شدن که یکی یا هردو مشکلی داشتند و با هم نمیساختند ، تا اینجا موضوعِ جدیدی نبود و شاید هم طبیعی از دیدِ شما !

نکته جالب اینه که با آدمِ خیلی خوب و بدون اشکال هم ساختند سخته ! شاید در لحظه اول این حرف غیر عادی به نظرتون برسه ولی ، مطلب پایین را بخوانید !

هیچ ایرادی نداره ، هر چی میگردی که اشکالی ازش ببینی میبینی نخیر ، فقط خوبی و نکات مثبت داره ، بخودت نگاه میکنی که  گاهی هم خطا میکنی ، اون از شما توقعِ یکی مثل خودش را داره ، که حرفاتون حرف باشه ، خلاف نگید ، به روابط با هم و دیگران دقت کنید ، همانطور که شما نفر اول زندگیش هستید او هم نفر اولِ شما باشه (حتی بیشتر از پدر و مادرتون) و مواردِ دیگه ای که خیلی خوبه و شما از اینکه  اونا رو دارید ازش دریافت میکنید لذت میبرید ولی نمیتونید متقابلشو بهش بدید و او راضی نیست ! و یه جورایی هم حق داره ، از دیدِ من شناختِ قبل از شروع زندگی علاوه بر اینکه آشنایی با نکاتِ منفی طرفِ دیگه هست میبایست تا حدودی هم نکات قوی و مثبت اون را هم بشناسید و خودتون را ارزیابی کنید و ببینید میتونید شما هم آنها را رعایت کنید و بدانید اگر نتوانید اینکار را بکنید،  او همیشه با شما سر آن مسائل و مطالبات بحقش (چون خودش رعایت میکنه)درگیر خواهد بود.

مصداق: شخصی که هرگز به شما خلاف نگه از دیدِ شما آدمِ خوبیه و شاید خیلی خوب ، شما هم توان این را دارید که هرگز کوچکترین خلافی در طول زندگی به او نگید؟ برای مثال  بعد 5 سال از زندگی  شما جایی بنا به اقتضای مسائل خانوادگی (مثلا حرفی از مادرتون) مطلبی را از او پنهان و یا خلاف مصلحتی کوچکی گفتید ، اگر او متوجه بشه ، ممکنه شما را نبخشه و مسئله را فراموش نکنه!

ظرفیت نداری ؟

از دیدِ من تحمل و ظرفیت هر کاری لازمه انجام دادن آن هست ، میخوای یه جسم سنگین را برداری؟ ، بیشتر از آنچه که در توانت هست؟ ، غیر اینکه بخودتون آسیب بزنید ، اتفاقِ دیگه ای نمیفته !

میبینی تاب و توان رابطه عاطفی عمیق را نداری و هر بار که درگیر میشی گوشه ای از روحت آسیب میبینه و زخمی میشه و ترمیم اون ماه ها و گاه سالها طول میکشه، حالا چه خودت مقصر این جراحت باشی چه طرفِ دیگه ، خب خودتو از این جریان دور نگه دار ! هنوز احساسِ قبلی کامل تموم نشده و فکر و روحت به ارامش نرسیده ، وارد یه رابطه عاطفی جدید نشو !

اولین نشونۀ رابطه عاطفی عمیق هم حساسیت زیادِ ، دیدی شخصی پیدا شده که به کوچکترین جزئیاتِ رفتاری و گفتاریش ، بیش از حد حساسی ، بدون که در ادامه آسیب خواهی دید.

توصیه میکنم افراد بسیار حساس ، زودرنج و کم تحمل از نظر حسی  به کسی نزدیک شن که توانِ کنترل منطقی و متعادل یک رابطه عاطفی را داشته باشه و بتونه تندرویهای شما را کنترل کنه و هر وقت دید رفتارِ شما به سمت افراطی شدن حرکت میکنه اونو مدیریت کنه .

ظرفیت دل بستن  را نداری ؟ دل نبند!

حمله بهترین راه دفاع ؟

بهش احترام میذاری؟ یا فقط ادعای احترام را داری؟  احترام صرفا گفتن شما ، بله ، آقا یا خانم یا جناب  و ... نیست ، عملا چه میکنی؟

اگر به او ، عقایدش و خواسته هایش احترام میذاری ،حرفش را بشنو ، بهش فکر کن ، اشتباهی کردی ، جبرانش کن و از ببخشید گفتن نترس ، چیزی ازتون کم نمیشه !

شاید با یه جمله کوتاه و  عملِ مناسب ، خیلی چیزا عوض بشه ، اگر اشتباهی کردی ، خصوصا با کسی که با او روابط عاطفی داری، از دیدِ من  ، حمله همیشه بهترین راهِ دفاع نیست  !

رد پا !

وقتی در نقطه ای خاطره میسازی ، اگر سالها بگذرد و  آنجا بهم بریزد ، به خیابانی تبدیل شود ، خاک شود ، سروستانی شود ، ساختمانی شود ، دیواری باشد ، یا هیچ نباشد ، وقتی به آن هیچ نگاه میکنید ، آن خاطره را میبینید با تمام آنچه با آن خاطره داشتید ، رد پای قدمهای شما همیشه آنجاست و هرگز پاک نخواهد شد !

گردشِ جمعه ای!

پارک قیطریه اولین مقصد بود ، کمی گردش و دیدن بازار روز پارک که صنایع دستی بود و درختهای قدیمی و کهنسال و  بعد به مرکز خرید آجودانیه رفتم و  ناهار در فود کورت و بازدیدی از مرکز خرید آجودانیه.

برای یه روز خوب ، خوب بود !

https://s18.picofile.com/file/8437238384/2021_06_25.jpg


https://s18.picofile.com/file/8437238400/2021_06_2225.jpg

https://s18.picofile.com/file/8437238426/2021_06_2335.jpg

https://s18.picofile.com/file/8437238434/2021_06_2445.jpg

https://s18.picofile.com/file/8437238450/2021_06_2555.jpg

کلامِ محبت !

سلام ، صبح بخیر همنشین خوبم ، امیدوارم خوابِ راحتی داشتی و شاد و پر از انرژی باشی ، برای امروزتون برنامه دارید؟ امروز برای خوشحال شدن خودتون چکار میخواهید بکنید؟ رفتن به طبیعت؟ یه مرکز خرید ؟ خوردن یه بستنی ؟  ناهارِ خوب؟  چای دارچین یا زعفرونی با کیک شکلاتی یا نون خامه ای؟ دیدن عزیزی که مشتاقش هستید؟  زنگ زدن به یه دوست قدیمی؟ خرید یه شاخه گل برای خودتون یا کسی که دوسش دارید؟ پیاده روی با یه دوست با کلی غیبت از این و اون ؟ شکلک درآوردن برای کسی که از این کار شما میخنده؟ یا هنوز برنامه ای ندارید و منتظرید کسی براتون برنامه بذاره؟ فکر کنم خوبه که خودتون دنبالش باشید ، شادی و خوشی مثل غم و غصه مسریه و شما شروع کنید دور و بریاتون هم انگیزه میگیرن و همراه میشن ، حوصله نداری؟ باور کن همه یه روزایی اینجور میشن ، ولی راه که بیفتی حوصله هم همراهیتون میکنه !

***

پنجشنبه لباس ورزشی پوشیده دم در داره بالا پایین میپره و میگه بریم ورزش ! حقیقتش آخرین باری که اینکارو کردیم فشارش افتاد و برگشتنی یه جورایی کولش کردم و آوردم خونه (لبخند)، شب هم موقع رفتن هم همش میگفت ، آخ کمرم ، پاهام ، زانوهام  !  بارها گفتم چند تا چیز از جمله ورزش ، رژیم و عشق را با شدت شروع نکنید ، کم کم ، عاقلانه و با برنامه ، شروع انفجاری و ناگهانی هر چیز ، باعث پایان سریع و بی حاصل اون هم میشه ، از دید من ، خط وسط را بگیرید و از ابتدا تا انتها همون را ادامه بدید !

***

پنجشنبه ، دیشب که آمده بود میگفت فردا ناهار هوس جوجه کباب کردم ، صبح گفت نه ، قورمه سبزی میخوام ، الان میگه کباب کوبیده ! آخه من غول چراغ جادو ندارم که یه بشکن بزنم همه چی آماده بشه ، بعد با اون چشماش که مظلوم میکنه (مثل گربه شرک) وقتی به آدم نگاه میکنه ، خب چکار میشه کرد؟

https://s18.picofile.com/file/8437186850/5_.jpg

***

وقتی میبینی که خطایی که کردی ولی آن را نمیپذیری و او هم توجهی بهت نمیکنه ، مراحل زیر را طی میکنی :

1- به دوره کمون فرو میری و منتظری اون بهت پیامی بده و خودت را حاضر میکنی اگر منت کشی کرد چی بهش بگی.

2- صبر میکنی و میبینی خبری نشد و اون عکس العملی نشون نمیده ، کم کم عصبی میشی و توی خودت باهاش دعوا میکنی ولی باز چیزی بهش نمیگی و همچنان منتظری !

3- میبینی که با نبودنت اتفاقی نیفتاده و دورادور در جریان قرار میگیری که داره زندگی عادیشو میکنه ،حسابی بهم میریزی !

4- بالاخره طاقت نمیاری و یه پیام تند و تیز و تحریک کننده براش میفرستی !

5- بازم میبینی که پیامتو دیده ولی بازم نسبت به اون پیامِ شما بی تفاوته !

6- دیگه نمیدونی چکار کنی و مستاصل میشی و شروع میکنی به فرستادن پیامهایی با مضمون نزدیک به عذر خواهی و ببخشید !

7 - میبینی بازم جوابی نمیگیری  و با پیامهایی حاوی اشک و آه و معذرت خواهی مستقیم ، میری سراغش ....

از دیدِ من شماره 7 را اگر بجای شماره 1 انجام میدادی ، امکان گرفتن نتیجه بیشتر بود ، همین !

***

شام درخواستی پنجشنبه عزیز دلم

***

پنجشنبه عزیزم میگه همین خوبه ، شاتوت هم دوست دارم  ! یعنی انگار نه انگار که منم ممکنه از یه آهنگ خوشم بیاد ! 5 شنبس دیگه ، تا چند ساعت دیگه میره ، چی بگم؟ باشه همینو گوش میکنیم !

آهنگ مورد علاقه 5 شنبه !

***

میگه اگه نیام چی؟ اگه دیدی بعد 4 شنبه یه دفعه جمعه شد و من نیومدم چی؟ میگم تا ابد ، تا نفسی هست ، به شما فکر میکنم ، بلاگر بعد هر 5 روز از اول هفته  منتظرتونه و اگه تو تقویم هم نباشی ، توی دلش هستی ، تا همیشه !

پنجشنبه باز احساساتی شده ! میگه نمیخوام برم ، میگه 6 روز زیاده برای دیدن دوبارت ، میگم تحمل کن ، یه روز من میام پیشت، تو قصرِ روزها ، 6 روز پیشت میمونم وفقط  یه روز که میای پیش آدما ، از هم دوریم،  یکم فکر میکنه و میگه این خوبه ! آروم میشه و آماده رفتن ، منم دلم نمیاد ازش جدا شم ، اگه بدونید چجوری داره سرشو فشار میده و سفت بغل کرده ، بهش میگم میبایست بری ، کم کم وقتشه...من برم  پنجشنبه را راه بندازم ، بعد با یه غزل از حافظ پیشتون هستم !

بلاگر و حافظ


بی روز نمونید !

کسایی که روزِ مخصوص دارند ، حداقل  خیالشون راحته که یه روز در هفته چیزی براشون مهمتر از خوب گذراندن اون روز نیست !

واقعا شماها که روز ندارید ، چکار میکنید؟ اصلا انگیزه دارید یه روزِ خاصی برسه و شاد بشید؟ شاید تولد ! ولی اون هم سالی یه بارِ ، البته زیاد هم جای خوشحالی نداره ! (لبخند)

نگید هم روزها براتون فرق نمیکنه ، وقتی روزِ مخصوصِ خودتون را ندارید، از کجا میدونیدکه فرق داره یا نداره؟

توصیه بلاگر پیوستن به باشگاه پنجشنبه ایهاست ، اصلا میدونید چند تا 5 شنبه ای تو دنیا هستند؟

البته من خودمم نمیدونم ! (لبخند)

حالا کاری ندارم 5 شنبه ادا اطوار داره ، خسیسه ، تا دلتون بخواد اهل قر و فر و به هر بهانه ای از زیر کار کردن فرار میکنه ، نه ظرفا رو میشوره نه غذا درست میکنه ،بعد ناهار حتما میبایست بخوابه ، اگه چایی بعد خواب نخوره ، سردرد میگیره ، کافیه بگی مثلا فلان روز (غیر 5 شنبه) هوا چه خوب بود ! میگه برو ...برو با اون روز باش اصلا ، از اولم میدونستم 5 شنبه ای نیستی  و اشک و آه و ... از این حرفا ! (لبخند) ولی در کل دوست داشتنیه و با دنیا عوضش نمیکنم ، حتی میتونم بگم اذیت کردناشم دوست دارم !

***

میگن در دوران غار نشینی علائمی روی دیوار یه غار بوده شامل 7 تا خط  ، خط پنجم بهمراه یه گل رز نقاشی شده ، البته من این نقاشی را ندیدم ولی میپذیرم که 5 شنبه ای بودن سابقه طولانی داره ... باز در تاریخ نقل شده که  سرخپوستا وقتی میخواستن به هم پیام بدن ، بعد 4 تا دود که میفرستادن ، پنجمی را خیلی غلیظ ارسال میکردن ، احتمالا برای اونا هم عدد 5 مهم بوده !

***

رضا هم 5 شنبه ای هست ، میگید نه؟ گوش کنید!

***

فکر کن از کله پاچه بدت میاد ! قبول ، کسی که میخوای باهاش یه درکه ، تجریش ، یا یه جایی بری ... بهت میگه صبح ساعت 6 جلوی ورودی بازار تجریش یا میدون درکه منتظرتم ، از خوابت نمیگذری که باهاش 5 شنبه صبح را بزنی به کوه ( البته بعد از صرف یه پرس کله پاچه ) ؟ میری دیگه ! تازه از این غذا هم خوشت میاد ، بعدا با خجالت میگی : کله پاچه آنقدر هم بد نبود !

***

دیدید وقتی یه عطر یا ادکلن میزنید ، بعد یه مدت بوش میپره و دیگه حسش نمیکنید؟ وقتی کسی از زندگیتون میره هم همینه ، شاید تا یه مدت عطر و بوش تو زندگیتون باشه ، ولی وقتی یه زمانی از روش میگذره ، عطرش از زندگیتون میره ، یادتون میره ، فراموشش میکنید ...!  او هم شما را از یاد میبره و شاید یه عطرِ جدید را امتحان کنه ، شاید شما هم اینکار را بکنید ، این زندگیه ، از نوعِ واقعیش !

***

واو... میدونید امروز چه روزیه؟ دوم تیر 1400 ، یه روز خاص توی زندگی هممون ، مثل دیروز یا فردا ، میدونید چرا؟ به این فکر کنید ، یه روزی که شاید هیچوقت تکرار نشه  ، مطمئنی دوم تیر 1401 هستی؟

***

حیف نیست همینجور آروم سر جات بشینی ؟ اونم تو شب 5 شنبه؟

***

خودتم میدونی حالت خرابه؟ همه را ول کردی و منتظری که بیاد خونه و حال خرابت را باهاش قسمت کنی؟ باشه ...باشه ...روز اول بهم گفتیددر همه حال ، خوبی و بدی ! قبول ، حالا نمیشه امشب همه اون چیزایی که با خودت مرور کردی که شب اومد بهش بگی را بریزی دور و از شادی و خوشی بهش بگی؟ برای اون نمیگما ! بخاطر خودت میگم ، یه بار امتحان کن ، حالِ خودت خوب میشه اگه به شادی فکر کنی!

سادگی و اول بودن !

نمیشه کسی به چیزی که شخص دیگه ای از اون خوشش میاد بگه که بدِ !

فقط میتونه بگه در سلیقه من نیست .

شخصا ، از سادگی تقریبا در همه مسائل خوشم میاد ، از نوشتن گرفته تا لباس و رنگ و حتی غذا !

مهم اینه که با همون سادگی بتونه توقع شما را برآورده کنه ، کارشو درست انجام بده و سلیقه شما را پوشش بده .

مثال میزنم ، میدونید برترین وب سایت (شماره یک) دنیا چه سایتی هست ؟ بله احتمالا درست حدس زدید ، گوگل !

اگه یه روزی ازتون پرسیدن ساده ترین سایت جهان چه سایتی هست (از نظر طراحی) ، میدونید جواب چیه؟ باز هم گوگل !

یه صفحه سفید ، یه لوگو (آرم) و یه مستطیل زیرش ، ولی تونسته اولین باشه و کارشو درست انجام بده،

هرگز بخاطرِ یک کفش بسیار زیبا ولی تنگ ، حاضر نیستم لذت پیاده روی را از دست بدم !


شاید !

هر چی فکر میکنم ، شاید یه روزی عاشق بودم ،  مگه میشه هیچوقت دوست داشتن را حس نکرده باشم؟ ،شاید هم عشق را  یادم رفته ، فرآموش کردم  ، شاید زمانی دلبری داشتم که دوستش داشتم  ، یکی بوده که وقتی دستشو میگرفتم گرم میشدم ، وقتی نگاهش میکردم دلم باز میشد ، وقتی بهش نزدیک میشدم به اوج میرسیدم و وقتی میرفت دلتنگش !

نه... ، هر چی فکر میکنم کسی نبوده ، شاید هم بوده و من متوجه نشدم !