بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

دکلمه: شهرِ یاران !

دانلود با صدای بلاگر

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست

خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد

کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستی

حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد

لعلی از کان مروت برنیامد سال‌هاست

تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد

شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار

مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند

کس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد

صدهزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست

عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد

زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت

کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد

حافظ اسرار الهی کس نمی‌داند خموش

از که می‌پرسی که دور روزگاران را چه شد

دکلمه: تو باشی

نوشته جدید بلاگر هست دیشب ضبط کردم  ، ترجیحا با هدست گوش بدید لطفا.


دانلود دکلمه "تو باشی" یک سری با ملودی و یک سری با ریتم و آکورد اجرا شده.


چون ناهار برنج نخوردم ، امشب شام نونی دارم !

https://s17.picofile.com/file/8423788868/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B2%DB%B0%DB%B3_%DB%B1%DB%B7%DB%B1%DB%B0%DB%B3%DB%B3.jpg


دارم اینو حین شام خوردن گوش میکنم


غروب آفتاب را اینجور میبینم

https://s16.picofile.com/file/8423788876/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B2%DB%B0%DB%B3_%DB%B1%DB%B7%DB%B1%DB%B0%DB%B5%DB%B7.jpg


ممنون از اون همنشین گرامی و هنرشون، بسیار زیبا بود ، فقط آهنگشو میتونیم بشنویم


آنقدر ماهی قزل آلا ی میرزایی خوشمزه بود که فردا بجای بازار تجریش هوس کردم باز برم آنجا !


من و شما زاده نشدیم که روزی با یه برنامه خاص و مراسم با شکوه به هم تعلق پیدا کنیم ، زاده شده ایم که یک اتفاق ما را سر راهِ هم قرار دهد و یک اتفاق ما را از هم جدا کند !

شده یکی از سالها پیشتون بهتون زنگ بزنه و خاطرات خوبی باهاش داشته باشین و بخواد ببیندتون؟ بگه فقط یه قهوه؟ چی میگید بهش؟

دارم اینو گوش میکنم

از آرامش تکنولوژی لذت ببرید ! یادتونه یه موقعهایی بود تلفنتون بوق اشغال میزد ، هزار و یک تهمت به سمتتون سرازیر میشد؟ (لبخند)

دارم اینو گوش میدم

12 سالم بود از یه دختر خوشم میومد ، اون اونور کوچه راه میرفت من اینور ، فقط نگاه میکردیم همو ،  یه بار  بهم نزدیک شدیم ، کنار هم راه میرفتیم ، از من بزرگتر بود ، یه لحظه پشت دستمون بهم خورد ، انگار برق گرفتمون ، هنوزم حسش میکنم !

دلم شنیدن اینو میخواست


اینو شنیدین ؟   اینو چطور؟

هیچوقت و در هیچ موقعیتی نگید بد شانسم حتی در بدترین شرایط ، تقدیر تو دستای خودمونه ، خوب و بد را خودمون رقم میزنیم ، به این باور دارم !

عزیزترین کسی را که میشناسید در نظر بگیرید(معمولا پدریا مادر) ، او عزیزترینِ شماست ولی شما ممکنه عزیزترینش نباشید ، حس اینکه عزیزترینِ کسی باشید حسِ خوبیه، بهش فکر کنید ، اینطور نیست؟!

فکر کنم یه کاریه که برای اولین بار درخلقت میخوام انجام بدم ! شنیدین کسی تا بحال پنجشنبش را در آغوش بگیره و بخوابه؟ نه ، منم نشنیده بودم !(لبخند)

پنجشنبتون خوش

پست صوتی 5 شنبه ای !

گفتم اینبار کل پست را صوتی بذارم ، یه کار متفاوت کرده باشم ، پنجشنبه است دیگه ، نمیشه که مثل یه روزِ عادی باهاش برخورد کرد !

دانلود پست صوتی 5 شنبه ای

پنجشنبه خوبی بود ، بعد از برف صبح و هوای ابری و آفتابی و ناهار خوب و بعدش کمی پیاده روی ، حس خوبی دارم ، مگه میشه 5 شنبه باشه و  شاد نباشیم؟

دارم اینو گوش میدم ، پنجشنبه ادامه داره ...

الان اینو

آهنگ های قدیمی از نظر شعر و تنظیم فوق العاده هستند

نتونستم عکس ناگت های مرغ در فر بهمراه سالاد کاهو و لبو بهمراه  چند تا زیتون را براتون بذارم ، آزار دادن هم حدی داره !

ناهار جمعه بلاگر ، اگر  برای بعضی فشار عصبی بوجود میاره ، لطفا فیلم را نگاه نکنید ! (لبخند)

دلم برای 5 شنبه تنگ میشه ! داره میره و میبایست  تا هفته دیگه صبر کنم برای دیدنش ، میگم اگه زن و شوهر هم هفته ای یه بار همو میدیدن شایداینقدر مشکل نداشتن و  همینقدر که من 5 شنبه را دوست دارم همو دوست داشتن ! (لبخند)

بد نبود الان لباسای گرم میپوشیدم و میرفتم پارک نزدیکِ خونه کمی پیاده روی !

الان دارم اینو گوش میکنم

دکلمه : یار می آید !

پست صوتی

***

آن یار که با ناز می آید ، چه  فریباست

از مهرِ شبش ، روشنی روز هویداست

آتش هجر بسوزد در این هفت شب و روز

تا که پنجی برسد امشب و بزمی که مهیاست

دل به آن بستم از این رو که در او خُلف نباشد وعده

حتمی است آمدنش، اندکی صبر که یارم اینجاست !

***

شبِ پنجشنبتون خوش !

دلِ دیگه ...!

پست صوتی دل دیگه

***

گاهی با هم بودن میخواد

گاهی تنهایی !

گاهی دوست داشتن میخواد

گاهی نداشتن !

بعضی وقتا دلتنگ شدن را

بعضی وقتا با هیچکس نبودن را !

یه وقتایی در بندِ

وقتایی هم آزاد !

گاهی آسمونش آبیِ

گاهی هم ابری ابری !

یه روز میگه از این غذا خوشم نمیاد

یه روز همونو همچین میخوره !

یه وقت براش  بهار قشنگه

یه وقتا پاییز !

یه روز شادِ شادِ

یه روز آخر غصه

یه شب خوب میخوابه

یه شب تا صبح بیدار !

میگه ازت بدم میاد

بعد میگه میمیرم برات!

یه وقت دلی را میبازه

یه وقت  هم دلی را میبره !

دیگه دلِ دیگه ، باهاش تاب بیار ، اینم نبود با این بازیاش ، حوصلت سر نمیرفت؟

آغوشم !

دانلود پست صوتی

***

آغوشم صدایت میکند

دستهایم گویای دلتنگیم

سخت در آغوشت میگیرد !

پوستِ تنم را میشکافم و

درونم جایت میدهم

از این نزدیکتر؟

از این عمیق تر؟

باشد که یکی شدن

فصل شکفتن تو از درونِ من

آغاز ریشه زدنمان باشد

سینه ای که از سَر خالیست

از دل نیز تُهیست !

اندیشه ام !

پست صوتی همین نوشته

***

مرا هر آنچه دوست داری صدا کن

حتی بی نام !

به من هر صورتی که میخواهی بده

حتی بی چهره !

دارایی من را هیچ فرض کن

حتی بی چیز !

من را سنگ تر از سنگ بخوان

حتی بی احساس !


فقط اندیشه ام را ببین

حتی بی چشم !

دکلمه : با تو بودن !

دانلود دکلمه (متن و اجرا از بلاگر)

***

من برای با تو بودن

جون به دستات میسپردم

نفسم عمرم تو بودی

وقتی از تو میسرودم

رفتی و به هر بهونه

منو باز تنها گذاشتی

من هنوز به پات نشستم

همونمم که جام گذاشتی

پشت پنجره میمونم

حتی تا آخر دنیا

تا که باز بشه یه روزی

با تلنگر یه رویا

میدونم نمیشه هرکس

واسه تو مثل دل من

که واسه اشکات بمیره

برا خنده هات اسیره

برو تا اوج سپیدار

برو تا  لحظه دیدار

با رقیب مردم آزار !

هر جا باشی برمیگردی

نمیشه همچو منی ، یار

کسی که برات بمیره

اشکو از چشات بگیره

واسه برگشتنت هم 

سر راهت گل بچینه

دکلمه : ختم کلام !

وقتی یکی توی یه رابطه تموم میکنه و میخواد بره ، دنبالش نیفت و التماس نکن ، لابد یه کاری کردی که اون به "رفتن" رسیده ، مرد یا نمیره یا اگر روزی هم بخواد بره ، دیگه هیچ چیز و هیچکس نمیتونه جلوشو بگیره.

ختم کلام ، رسیدن به آن نقطه است که تصمیم گرفته شده و تلاش و سعی طرف مقابل اثری نخواهد داشت ، بهتره به امید برگشتنش نباشی و به زندگی خودت فکر کنی ، حتی فکر کردن به جبران کارهایی که کردی و نتیجه اش شده رفتن او هم ،  فایده ای نخواهد داشت.

یادمون باشه ، هیچ جبرانی هم نمیتونه زمان را به عقب برگردونه و اتفاقی را که باعث رفتن شده را تغییر بده ، پس بذار بره و رهاش کن ، حتی فکر کردن در رابطه با او را هم تموم کن ، او هرگز برنمیگرده .

دانلود دکلمه ختم کلام (2 مگ)

دکلمه : پشت دریاها (سهراب سپهری)

پشت دریاها ... (دانلود فایل ، 4 مگ )

قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ‌کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.

قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
هم‌چنان خواهم راند.
نه به آبی‌ها دل خواهم بست
نه به دریا-پریانی که سر از خاک به در می‌آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی‌گیران
می‌فشانند فسون از سر گیسوهاشان.

هم‌چنان خواهم راند.
هم‌چنان خواهم خواند:
"دور باید شد، دور."
مرد آن شهر اساطیر نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود.

هیچ آیینه تالاری، سرخوشی‌ها را تکرار نکرد.
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.
دور باید شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره‌هاست."

هم‌چنان خواهم خواند.
هم‌چنان خواهم راند.

پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است.
بام‌ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می‌نگرند.
دست هر کودک ده ساله شهر، خانه معرفتی است.
مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف.
خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد.

پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند.

پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت.
سهراب سپهری  1346

***

سهراب سپهری، در ۱۵ مهرماه ۱۳۰۷، در کاشان به دنیا آمد. پدربزرگش میرزا نصرالله خان سپهری نخستین رئیس تلگراف‌خانه کاشان بود. پدرش اسدالله و مادرش ماه‌جبین نام داشتند که هر دو اهل هنر و شعر بودند.

دورهٔ ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (۱۳۱۹)، و متوسّطه را در دبیرستان پهلوی کاشان گذراند و پس از فارغ‌التحصیلی در خرداد ۱۳۲۲ در دورهٔ دوسالهٔ دانش‌سرای مقدماتی پسران، به استخدام ادارهٔ فرهنگ کاشان درآمد. در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دوره دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس به تهران آمد و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم‌زمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از ۸ ماه استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعهٔ شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگ منتشر کرد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغ‌التحصیل شد و نشان درجه اول علمی را دریافت کرد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعهٔ شعر خود را با عنوان زندگی خواب‌ها منتشر کرد. در آذر ۱۳۳۳ در ادارهٔ کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزه‌ها شروع به کار کرد و در هنرستان‌های هنرهای زیبا نیز به تدریس می‌پرداخت.

سهراب به فرهنگ مشرق‌زمین علاقه خاصی داشت و سفرهایی به هندوستان، پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین داشت. مدتی در ژاپن زندگی کرد و هنر «حکاکی روی چوب» را در آنجا فراگرفت. همچنین به شعر کهن سایر زبان‌ها نیز علاقه داشت؛ از این رو ترجمه‌هایی از شعرهای کهن چینی و ژاپنی انجام داد.

در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمناً در مدرسهٔ هنرهای زیبای پاریس در رشتهٔ لیتوگرافی نام‌نویسی کرد. در دورانی که به اتفاق حسین زنده‌رودی در پاریس بود بورس تحصیلی‌اش قطع شد و برای تأمین خرج‌های زندگی و ماندن بیشتر در فرانسه و ادامهٔ نقاشی، مجبور به کار شد و برای پاک کردن شیشهٔ آپارتمان‌ها، گاهی از ساختمان‌های بیست طبقه آویزان می‌شد.

وی همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاه‌ها به معرض نمایش می‌گذاشت. حضور در نمایشگاه‌های نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت. سهراب سپهری مدتی در اداره کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۳۷ مشغول به کار شد. از مهر ۱۳۴۰ نیز شروع به تدریس در هنرکدهٔ هنرهای تزیینی تهران نمود. پدر وی که به بیماری فلج مبتلا بود، در سال ۱۳۴۱ فوت کرد. در اسفند همین سال بود که از کلیهٔ مشاغل دولتی به کلی کناره‌گیری کرد. پس از این سهراب با حضور فعال‌تر در زمینه شعر و نقاشی آثار بیشتری آفرید و راه خویش را پیدا کرد. وی با سفر به کشورهای مختلف ضمن آشنایی با فرهنگ و هنرشان نمایشگاه‌های بیشتری را برگزار نمود.

در سالیان آغازین دههٔ ۱۳۴۰ سپهری همراهِ داریوش آشوری به ترجمهٔ پاره‌هایی از مقالات و نمایشنامه‌های ژاپنی از روی نسخهٔ فرانسوی کمک کردند که در سال ۱۳۴۳ در کتابِ نمایش در ژاپن بهرام بیضایی چاپ شد.

سهراب هنرمندی جستجوگر، تنها، کمال طلب، فروتن و خجول بود که دیدگاه انسان مدارانه‌اش بسیار گسترده و فراگیر بود. از این رو آثار وی همیشه با نقد و بررسی‌هایی همراه بوده‌اند. برخی از کتاب‌های او چنین می‌باشند: «تا انتها حضور»، «سهراب مرغ مهاجر» و «هنوز در سفرم»، «بیدل، سپهری و سبک هندی»، «تفسیر حجم سبز»، «حافظ پدر، سهراب سپهری پسر، حافظان کنگره»، «نیلوفر خاموش: نظری به شعر سهراب سپهری» و «نگاهی به سهراب سپهری».

***

سهراب سپهری در سال ۱۳۵۸ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و به همین سبب در همان سال برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماری بسیار پیشرفت کرده بود و وی ناکام از درمان به تهران بازگشت. او سرانجام در غروب دوشنبه ۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. صحن امامزاده سلطان‌علی بن محمد باقر روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب گردید.

در ابتدا یک کاشی فیروزه‌ای در محل دفن سهراب سپهری نصب‌شد، و سپس با حضور خانواده وی سنگ سفید رنگی جایگزین آن گردید که بر روی آن قسمتی از شعر «واحه‌ای در لحظه» از کتاب حجم سبز با خطاطی رضا مافی حکاکی شده بود:
به سراغ من اگر می‌آیید       
نرم و آهسته بیایید       
مبادا که ترک بردارد       
چینی نازک تنهایی من   

منبع : ویکی پدیا

شب بهاری (نوشتاری و صوتی)

دانلود پست صوتی شب بهاری (4 مگ)

***

کوچه باغ و دیوار کاهگلی شهر قشنگ

آویزون ازش گلای رنگارنگ 
سمفونی پرنده های کوچولو
عطر بهارو ، ابر سفید توپولو
میری و میری و میری
نمیخوای رویای خوبی
تا ابد تموم بشه
چشماتو بستی هنوز؟
داری حسش میکنی؟
روی بوم زندگی ، رنگ میزنی
آبی و سرخ و طلایی
گاهی هم رنگ رهایی !
کوچه باغ قصه و ترانه ها
تو رو فریاد میزنه ، بیا بیا
اینجا هیشکی حرف بد نمیزنه
قلب کوچیک تو رو نمیشکنه
آدمای کوچه باغ شهر ما

فرشته اند

نرم و لطیف

به محبت

تشنه اند

توی اینجا صبح به صبح

همه از بقال و عطار

یا جوون دوره گرد

یا که اون

آقای قصاب ، با سیبیلای درشت

نمیترسن که یهو مریض بشن

میگیرن دست تو رو تکون میدن

یا که سفت و دلنشین

تو رو  آغوش میگیرن

اگه دستتو بدی تو دست من

شایدم یه شب تو رویای خودم

یه شب بهاری از عطر ترنج

شما  رم  مهمون کوچه باغ کنم

میدونم گم شده ای داری هنوز

قول میدم ،

مهربونی رو برات پیدا کنم

***

تقدیم به همه موجودات طبیعت ، حتی اون زنبور کوچیک که الان توی یه دشت  ،  نمیدونم کجای دنیا ، داره دنبال شهد میگرده و تقدیم به اون گلی که اون شهد شیرینو را با مهربونی بهش میده!

18 فروردین 99 - بلاگر

دکلمه: سلام ستاره

وقتی سلام ستاره را در جمع میخوانم ، بعضی ها به این فکر میکنن که برای خودم اتفاق افتاده ولی اینطور نیست.

تا حالا توی زندگیم گرفتاری حسی نداشتم ، حقیقتش چیزی را تحت عنوان عشق تجربه نکردم ، بودن کسایی که این احساس را به من داشتند یا حداقل ادعا میکردن که دارن ولی هیچوقت متقابلش نبوده و نتونستم مثلا برای یک زن دلتنگ بشم و یا درد جدایی را تجربه کنم !

اعتقاد دارم یه نوشته ، شعر ، ترانه ، فیلم ، نقاشی یا هر اثر هنری دیگه که بار حسی یا اجتماعی داره ، لزوما اتفاقی نیست که برای خالق اون اثر افتاده باشه ، در حقیقت کسی که یه جورایی حس قوی داشته باشه ، میتونه خودشو در احوال و وضعیت دیگران قرار بده و از نگاه آنها به جریان زندگی نگاه کنه و مثلا یک شعر بنویسه.

عاشقانه کم مینویسم ، "سلام ستاره" یکی از اوناست.

لطفا" برای دانلود اینجا را کلیک نمایید

دکلمه: سایه ها

در اینکه آدمها توی این زندگی ماشینی از هم دور شدن و حتی روابط  خانوادگی به پدر و مادر یا نهایتا خواهر و برادر محدود شده شکی نیست.

یه زمانی با بچه های عمو و دایی و خاله و عمه بازی میکردیم و زیر کرسی مامان بزرگا و بابا بزرگا منتظر نخودچی کشمش و قصه های مهربونی بودیم.

خیلیاشونو حتی نمیدونم  کجان ، چکار میکنن و آخرین بار کی دیدمشون.

گاهی بعضی هاشونو میبینم  تو مراسمی ، همشون یه جوری گرفتارن و یه جورایی نگاهاشون با من غریبس و اون صمیمیت و مهربونی گذشته ها رو نداره.انگاری ما نبودیم که از سر و کول هم بالا میرفتیم .

خاطره ها مثل سایه  آدمها میمونن و باید همیشه همراهتون باشن ، چند وقته سایه خودتو ندیدی و بهش دقت نکردی؟

این دکلمه رو بر مبنای این حس نوشتم و اجرا کردم .

برای دانلود ، لطفا کلیک کنید.

دکلمه : آدم برفی

بعضی در تصور و توهم خودشون فکر میکنن با رفتنشون از زندگی کسی ، برای او گسست و نابودی بوجود می آورند ، او از هم میپاشد و دیگر به جریان عادی زندگی برنمیگردد.

وقتی شخصیت محکم و توانایی روحی قوی داشته باشید ، رفتن هیچکس نمیتواند روح و روان شما را مختل کند و نظم زندگی را دستخوش تلاطم نماید .

نوشته "آدم برفی " پاسخی است به این طرز تفکر !


لطفا" جهت دانلود اینجا را کلیک نمایید.

دکلمه : من بدهستم یا تو؟!

نمیشه توی یه رابطه یکی خوب باشه و یکی بد ، پایدار نیست ، اگه هر 2 بد باشن یا هردو خوب ، مشکلی نیست ، ولی رابطه ای که توش بد و خوب و سپید و سیاه باشه حتی اگه به ظاهر هم نریزه و بمونه ، به واقع دیگه رابطه ای نیست و تموم شده محسوب میشه .

"من بدهستم یا تو  "را با حس اینجور رابطه ها نوشتم و اجرا کردم.

هیچوقت فکر نکنید که شخصی که تو زندگیتونه همیشگیه ، آدما تا زمانی که خواسته های هم را برآورده میکنن ، کنار هم طاقت میارن ، بعد از اون ، یکی میره و یکی تنها میمونه ، این نوشته از دید کسی هست که رفته .

لطفا" جهت دانلود اینجا را کلیک نمایید.

دکلمه : بی تو اما چه کنم ؟


این نوشته را بر اساس حس و حالیکه از یک اتفاق در سالها پیش و برای یکی از دوستان صمیمی من پیش آمد نوشتم.


توصیه میکنم اگر با فضای سنگین و غمگین مشکل دارید ، اینو گوش ندید.


امیدوارم هیچوقت گرفتار اینگونه لحظات سخت نشید.در ابتدای دکلمه توضیح مختصری در زمینه حادثه ای که منجر به نوشتن «بی تو اما چه کنم؟» شد ، دادم.


لطفا جهت دانلود اینجا را کلیک کنید

دکلمه : بیا

یکی از معدود نوشته های من که اونو بخش احساسم به تنهایی نوشته ! با اجرای گیتار و صدا ی خودم .

اصولا آدم منطقی و واقع گرایی هستم ولی به آن معنی نیست که بخش احساس وجودم حذف شده باشه ، به نظر من هیچوقت در درون آدمها حس یا منطق پیروز نمیشه اما با گذر عمر نسبت درصدشون تغییر میکنه ، 

البته یه موقع میبینی توی سن کم یه نفر منطقیه و تو سن بالا کسی هست که هنوزم داره با حسش زندگی میکنه ، نمیتونم قضاوت کنم کی بهتر زندگی میکنه ، بستگی داره که خودت چه نحوه و روش زندگی را بپسندی و بهت ارامش بده.

لطفا" جهت دانلود اینجا را کلیک کنید.

دکلمه : عشق ساده

یکی از نوشته هام با اجرای خودم ، مضمون این نوشته راجب آدمهایی که دیگه از عشقای مجنون وار خسته شدن ، بجای اینکه خودشون در نقش یه رمان تخیلی عاشقانه ببینن ، دنبال محبتی هستن که ساده باشه ، مثل اون روابط ساده ای که که ممکنه توی یه کوچه معمولی شکل بگیره ، از اینکه صرفآ کسی را با احساس بخوان بریدن و میخوان اگر احساسی هم هست بهمراه منطق باشه ، عقیده دارم وقتی احساس و منطق با هم باشن اون چیزی که بین 2 نفر بوجود میاد واقعی تر و پایدارتر است.

لطفا" جهت دانلود اینجا را کلیک نمایید.

دکلمه : اشعار حافظ

یکی از اشعار زیبای حافظ با اجرای خودم :

لطفا" بر روی لینک زیر کلیک نمایید و فایل را دانلود کنید

 اینجا را کلیک نمایید.

دکلمه : من همون رفته ای هستم - که دلت تنگ براش

یکی از نوشته های قدیمیم با اجرای خودم :

اینجا را کلیک کنید و فایل را دانلود نمایید

از زبون کسی که رفته و اینکه چرا رفته ؟!