بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

آرام بخش !

گاهی آرامشی که نوکِ  انگشتانی با نوازشی ساده میتوانند بدهند ، بزرگترین روانشناسان و قوی ترین آرام بخشها هم نمیتوانند !

فقط بودن!

وقتی اسارت یه انتخاب باشه !

وقتی قفس را دوست داشته باشی !

وقتی رهایی را دربند ببینی !

وقتی زندونیی باشی که از دیوار خوشش میاد !

وقتی سختی برات آسایش باشه !

وقتی یه اتاقِ کوچیک  برات به وسعتِ یه دنیا باشه !

وقتی یه سفرهِ ساده برات رنگین ترین میزها باشه !

حتی اگرعمرِ این حس کوتاه باشه ،فقط کنارِ او بودن برات مهمه ، چگونه بودنش مهم نیست ، یکبارم شده تجربش کن !


دارم اینو گوش میکنم

سعی نکنید بشکنید !

دو تا آجر بذارید و یه چوبِ نازک را بذارید بینشون ، با لبه دست یه ضربه بزنید روش ، از وسط میشکنه و  بعد پرتش میکنید دور !

حالا یه قطعه پولاد را روی همون آجرها بذارید و  ضربه بزنید، چه اتفاقی میفته ؟ دستتون صدمه میبینه !

در هر دو حالت شما سعی کردید غرورِ مردی را بشکنید و از دیدِ من در هر دو حالتش شما بازنده هستید !

یا میشکنیدش و بعد میندازیدش دور و دیگه نمیتونید بهش حسی داشته باشید  یا توانشو ندارید و فقط خودتون آسیب میبینید !

دیروز، امروز، فردا

امروز هم فردا شد و خودش به دیروز تبدیل شد !

روزِ آخر فروردینه ، زود گذشت ، نه ؟


غمبرک نزن !

حالا که چی؟ عشق نداری؟ اوضاع کار بهم ریخته؟ با خانواده مشکل داری ؟ اصلا هر چی ، فکر میکنی غمبرک بزنی و اشک بفشانی مشکل حل میشه ؟


باور کن هر چی غصه بخوری فقط از کیسه شادیت کم شده و عمرتو بی جهت کوتاه کردی !


این آهنگو گوش میکنم و منو آروم میکنه ، درسته در رابطه با ازدواج و مشکلاتش و این حرفاست ، ولی برای حالِ الانم خوبه !

تو نه شما !

وقتی تو حالت عادی به هم احترام میذارید ، تو عصبانیت یه مرحله میایید پایین تر ، وقتی تو حالت عادی بهم میگید شما ، تو ناراحتی نهایت میگید تو !

فکر کنید تو حالت عادی به هم بگید تو ، تو عصبانیت  بهم چی میگید؟

دیدم کسایی که وقتی غریبه ها را میبینند خیلی مودبانه حرف میزنند ، نگران قضاوتِ اون آدم هستند که راجبشون چی فکر میکنن ، ممکنِ حتی دیگه تو زندگیشون هم اونو نبینند ، اونوقت به عزیزشون یا کسی که شریکِ زندگیشونِ حتی به اندازه اون غریبه احترام نمیذارن ، به بهانه صمیمیت !

اعلام میکنم ، عقیده دارم ، نظرمه ، از دیدِ من ...میشه هم تو اوج صمیمیت بود و هم نهایت احترام را بهم گذاشت، اصلی ترین کسی که میتونید بهش احترام بذارید ، همسرتون  و نزدیکانتون هستد ، این یه باورِ برای بلاگر !

کثیرالتوهم !

از دیدِ من بعضی ها بدون توهم نمیتونند زندگی کنند ، یک مورد که براشون روشن میشه که اون چیزی که تصور میکردند اشتباه بوده ، بلافاصله شروع میکنند در رابطه با مورد بعدی توهم میکنند ! خب اقلا یکم استراحت کن وسطش ! (لبخند)

مصداق :

زنی توهم اینو داره که همسرش با زنِ دیگه ای حرف میزنه ، بالاخره در یک فرصت مناسب میتونه گوشی اونو چک کنه و میبینه در آن ساعت بخصوص ، مثلا او داشته با شماره خواهرش که گرفتاری خانوادگی دارند حرف میزده ، مشکل حل میشه ولی همون لحظه فکر میکنه نکنه 2 تا گوشی داشته باشه ،(توهم جدید) ، با شوهرش میرن مخابرات استعلام میگیرند که شوهرش فقط یه سیم کارت فعال داره ، خب اینم حل میشه ، بعد فکر میکنه نکنه به اسمِ یکی دیگه ...

شاید خنده دار به نظر برسه ولی برای کسی که با یه کثیرالتوهم زندگی میکنه، دائم میبایست در حال ثابت کردن خودش باشه و مقدارِ زیادی انرژی ، وقت و اعصاب صرف مطالب بیهوده خواهد شد.

بارون که اومد باهاش برو!

هر موقع شب یا روز باشه ، بهت زنگ زد و گفت داره بارون میاد ، بیام دنبالت؟  حتما باهاش برو ، شاید هیچوقت دیگه یه شب یا روزِ  بارونی نباشه که اون هم باشه !

خیالاتی نشو !

برو برو ، بهتر از من پیدا نمیکنی ، تازه با یکی دیگه باشی قدرِ منو میدونی ، تازه متوجه میشی من چی بودم و از این حرفا !

اون میره و هیچی هم متوجه نمیشه ، راجبِ توانت و اون چیزی که بودی محاسبه اشتباه داشتی ، آنقدر عالی و خوب  نبودی که بخواد بخاطرت برگرده یا اصلا نره !

قبل از اینکه این تصور و خیالات را داشته باشی ، دقیقا ببین چه جایگاهی داری و کجای زندگیِ اون هستی ، بعد تهدیدش کن! 


دارم اینو گوش میکنم

چقدر به حریم خصوصی احترام میذارید؟ !

خودتون را در یک موقعیت واقعی تصور کنید ، فکر کنید به نحوی به یه پسورد دست پیدا کردید که شدیدا هم در مورد اون کنجکاو هستید ، مثلا پسورد ایمیل یا وبلاگِ بلاگر ! (لبخند)لطفا  به من جواب ندید ، پیش خودتون بگید ، چند درصد احتمال داره که ازش استفاده کنید تا ببینید چه خبره؟ اون درصد میشه میزانِ احترامِ شما به حریمِ خصوصی دیگران !

اوجِ احساس و توافق !

شاید ظاهرا زیبا به نظر نرسه ،  ولی کار میکنه !

با هم حرف زدید و برای زندگی به توافقی رسیدید ، احساساتی نشید ، نگید بدِ ، به عقیده من خوبه همشو روی 2 برگ بنویسید و امضا کنید ، وقتی تو اوج احساس هست و هستی ، چیزهایی را میپذیره و میپذیری که بعدا ممکنه فرآموش بشه ، ولی وقتی هر دو حس کنید که توافقی مکتوب وجود داره ، دیگه نمیشه به سادگی کسی بگه نه ، همچین چیزی یادم نمیاد و بیشتر مواظبِ رفتارش خواهد بود ، همیشه در اوج نمیمونید !

وقتی احساساتی هستی ، به منطق هم فکر کردن مهمه وگرنه وقتی که احساس نباشه یا بره کنار ، همه منطقی هستند !

گلنارم !

فکر کنید 100 سالِ پیش بود و از یکی خوشتون میومد چکار میکردید؟

چقدر یه نامه ، یه جوهر و قلم میتونست قشنگ بنویسه ... فکر کنید مردی بود و برای دلدار و همسرش که از او دور بوده ، چه ساده و راحت مینوشت ...


فدایت شوم، عزیز تر از جانم ، نازنینم،  بهتر از گلم ، اولین و آخرینم ، دلم برایت ذره ای شده ، کجایی که از دوریت بی قرارم ، خورشیدِ من ، مهربانم ، گلنارم ، یکدانه ام ، سرگردانم  از دوریت ، آتش عشقت مرا در کام برده ، در آرزوی دیدارت میسوزم ، گذری نیست که به یادت نباشم ، شبی نیست که بی یادت به خواب روم ، کاش اکنون در کنارم بودی و بی مزاحم تو را داشتم ، روزها میگذرد و من بی تو بودن را عادت نکردم ، آشفته ام از ندیدنت ، خسته ام از نبودنت ، کاش میدانستی دلتنگی من را ، کاش بجای ستاره ها با صدای دلنشینت سخن میگفتم ، با لبخند زیبایت از خواب میجستم ، آنگاه بی غم از عالم بودم ، بزودی پیشت می آیم و ختم دلتنگیست ، دیدارمان تازه میشود و قلبمان باز ، دوستت دارم گلنارم ، زیاده سخنی نیست و فرآوان غمِ دوری ، به امید دیدار ای عزیزِ دل ، فدای تو بشم ، یارِ دلتنگت  ، رضا

شامِ امشب : شبِ خوشمزه !

مواد موردِ نیاز :  هوای خوب ، دل خوش ، نداشتن فکر و خیال ، یه موزیک ملایم ، یک عدد شمع ، بویِ خوش عود ، نگاه کردن به یه گلدون و برگهای زیباش ، سکوت و آرامش شب ، بری بیرون ؟ نری؟ خودتی و خودت و هر چی اراده کنی  !

اینا رو که با هم یکم بهم بزنی و بذاری جا بیفته ، یه شبِ خوشمزه از توش در میاد !

قدرتِ زمان !

همین ساعتی که بهش نگاه میکنیم و میبینیم 7 و سی دقیقه هست ! میدونید چه قدرتی داره؟

تمام انسانها با تکنولوژیشون جمع بشن نمیتونن اینو 7 و 29 دقیقه بکنن !

خانه شادی !

یه خونه میتونه با رنگ یا دکوراسیون یا نورپردازی مناسب شاد به نظر برسه ولی عقیده دارم شادیِ واقعی موقعی حس میشه که آدمهای اون خونه آروم با حسِ خوب  و بهم اعتماد داشته باشن !

یه چیزی همیشه برای من نشانه شادیِ یه خونه بوده ، اینکه نصفِ شب بهش بگی بلند شو بزنیم به جاده و او هم جلوتر از شما با لبخند دمِ در ایستاده باشه !

خواب مهمترِ یا شادی؟ از دید من شادی و فکر میکنم از دید ... خواب ! (لبخند)

کسی هست که خودشو نخواد؟

از دیدِ من  ، همه ابتدا خودشونو دوست دارن و یه جورایی هر کاری هم میکنند ، حتی محبت بدون توقع به دیگران برای اینه که یه حسی توی وجودِ خودشون ارضا بشه !

پدر و مادر هم فرزندانشون را دوست دارن چون فیزیکی هم حساب کنیم اونا خودشون هستند !

حتی اونی که متاسفانه و به اشتباه از زندگی دست میکشه ، توی فکرش اینه که میخواد خودشو  از رنجی که داره میکشه رها کنه !

به کسی که خودشو دوست داره میگن خودخواه ، از نظرِ من ، همه همینیم  و اگر با دقت به هر کاری که میکنیم  فکر کنیم ، میبینیم در نهایت بخاطرِ خودمون بوده !

انتقام !

میخوای ازش انتقام بگیری؟ همش در حال فکر کردن و نقشه کشیدنی؟  اون  اصلا خبر داره که شما به فکر انتقامی؟ داره زندگیشو میکنه و از عمرش لذت  میبره ولی شما تمام مدت فکرت مشغوله و بجای زندگی کردن داری اعصابتو تحتِ فشار میذاری ، قطعا فکر کردن به این مسئله چیزِ خوشایندی برای یک ذهن نیست !

اکثرِ موارد هم در حد همون فکر میمونه ، فقط ماه ها بجای اینکه زندگی کنی ، فکرهای سیاه تو سرت بوده.

فکر کن موفق شدی و انتقام گرفتی ، ممکنه یه موقع برای خودتون هم مشکلی پیش بیاد ، ممکنه نقشه درست پیاده نشه و ترکش هاش بخودتونم اثابت کنه و خیلی اتفاقات دیگه .

از نظرِ من بهترین راه اینه ، یه تخته پاک کن برداری و اون نقاطِ سیاه را پاک کنی ، انتقام ، شما را به روزهای گذشته برنمیگردونه و آرومتون نمیکنه !

کمتر نه !

از نظرِ من ، آدمها یه خصلت دارند ، این توی همشون وجود داره :


به کمتر از آن چیزی که داشتند رضایت نمیدند !


اگر چیزی داشتند نمیتونند بعدش کمتر از اونو داشته باشند ، چه گوشی موبایل باشه ، چه عشق و  احساس ، اگر هم رضایت بدند همیشه در حسرت زندگی خواهند کرد !

زن باش ، مرد باش !

حرفی زدی و بنا به دلایلی پشیمون شدی ، نخواستی و یا نتونستی بهش عمل کنی  ،توجیه نکن ،  بهانه نیار ، تقصیرهای خیالی را گردن او ننداز ، یه جورایی او را مقصر نشون نده ، ازش معذرت بخوا و بگو به این دلیل من کم آوردم  ، زن باش ، مرد باش !

منت ، بی منت !

از ساعت 9 بمدت یک ساعت و نیم ، کل خونه (منهای اتاق خوابها که حس کردم تمیزن) جارو برقی و طی کشیده شد ، سینک (ظرف توش نبود و هیچوقت نمیذارم چیزی بمونه، خود سینک منظورمه) و گاز تمیز شد ، گرد گیری روی میزها انجام و لباسهای تیره داخل سبد هم به دوست و همکار عزیزم ماشین لباسشویی (لبخند) سپرده شد و کل خونه تا حد قابل قبولی تمیز و مرتب شد ، باور کنید کارِ خونه سخت نیست ، خانمهای محترم ، منت ، بی منت ! کار خونه یه جورایی ورزش و تحرک هم هست و بنفع سلامتی خودتون !


ضمنا موقع کار هم داشتم  اینو گوش میکردم ! حرکاتِ موزونِ جارو برقی را بگو ! (لبخند)

خصلت خوب و بد انسانی !

شاید یکی از خصلت های انسان که هم میتونه بد باشه هم خوب ، فرآموشی باشه !

گاهی خوبه وقتی که دردهایی هستند که فقط راه درمانش اینه !

گاهی هم بدِ وقتی که وعده ها و حرفهایی که زده شده فرآموش میشه !

یه روز مهم !

قرار بود 5 شنبه بره به چند تا از هم 5 شنبه ایها سر بزنه ، الان آمد ، خیلی خوشحال بود از اینکه اینقدر دوسش دارن و چقدر از طرفداراش تشکر کرد ، گفت برای همشون آرزوی سلامتی و شادی کرده .

پنجشنبه میگه آدما اگه میدونستن یه روز هم چقدر مهم و با ارزشه و یه روزی برای همین یه روزی که گاهی ساده و بدون خوشی و برنامه  از دستش میدن چقدر حسرت میخورن ، خیلی بیشتر حواسشون را جمع میکردن !

با 5 شنبه کاملا موافقم ، وقتی به تنها چیزی که مطمئنی نقطه پایانی در این دنیا دارد (روزها) توجه نکنی ، روزها هم به شما توجه نمیکنند و سریع از کنارتون میگذرند ، خیلی سریع و یه روزی میبینی تصویرت توی آینه یا عکسهای قدیمیت فرق کرده !

برای همه یه روزِ آخر هست ، امروز شاید روز آخر نباشه ولی از دیدِ من به همون اندازه مهمه !


وقتی اشتباه میکنی ، گفتنِ ببخشید سخته؟ هست ! قبل حرف زدن یا انجامِ کاری خوب فکر کن ، فقط اون لحظه را نبین ،عوارضِ کارت فقط همونی نیست که در همون لحظه میبینی !  وقتی فقط به اون لحظه فکر کنی ، خیلی چیزها را نمیبینی ، درست لحظه ای که متوجه شدی کارت خطا بوده ، متوقفش کن ، اینکه میگن جلوی ضرر را از هر جا بگیری منفعته ، واقعا درسته !

گاهی لازمه برای ساختن چیزی ، ابتدا هر آنچه هست را با خاک یکسان کنی و از ابتدا بسازی !


فکر کن یه ماشین زمان داری و به دیروز برگشتی و میخوای اون اشتباه را نکنی ! امروز ، دیروزِ فردای ماست ، فکر کن ماشین زمان داشتی و برگشتی به امروز ، خب نکن اون کارو ! فکر کردن و منطقی بودن همون ماشینِ زمانِ !


میگی به خواسته هات بی توجهی میکنه؟ کمی فکر کنی میبینی دقیقا همونقدر که شما به خواسته های اون توجه نشون نمیدی !


وقتی از هم دورید ، منظورم جغرافیایی هست ، سراغِ احساس نرید ، آخه بخواید با هم یه قدم بزنید تو این هوای بهاری ، میبایست چمدون ببندید؟ همینجوریش آدمهایی که تو یه شهر هستند با هم مشکل دارن ، چه برسه به اینکه برای یه دیدارِ ساده بخوان مسافرت هم بکنن ، عاقل باشید لطفا !


مهمترین مسئله زندگیِ مشترک  از دید من میدونید چیه؟ دقیقا درست حدس زدید ، در این زمینه به مشکل برخوردید ، نگران بشید ،به فکر باشید و حتما درستش کنید ، وگرنه این رابطه دوامی نخواهد داشت !


بعضی رفتار ها به یک چیزِ مادی صدمه میزنه ، مثلا انداختن زباله در خیابان  یا عدم رعایت قوانین رانندگی ، بعضی رفتارها به یه مفهوم صدمه میزنه ، مثل خلافگویی ، رازدار نبودن ، شکستن اعتماد دیگران ... دومی خیلی بدِ و عوارضش شاید تا همیشه بمونه !


پشتِ حرفِ مردها دنبالِ چیزِ دیگه ای نباشید ، معمولا آقایون با کنایه حرف نمیزنن ، خواستشون همونی هست که میگن ، علت مسئله ای که دارن یا گلایشون ، همونی هست که میشنوید !


پنجشنبه میگه میخوای این هفته جامو با جمعه عوض کنم؟ یه روز بیشتر بمونم؟ وسوسه شدم بگم باشه ، ولی از اون طرف هفته دیگه 2 روز جمعه داریم ! دیدم نه ، این جمعه ایهای پاستیل خور رو نمیتونم 2 روز پشت سر هم تحمل کنم ! (لبخند)


پنجشنبه یه پیرهن زرد با یقه خاکستری ملایم  پوشیده ، واو  بهش میاد !


این جمعه ایها جمع شدن پشت در ، همهمه میکنن ، پنجشنبم ترسیده !   تازه یکیشون میگه میشه زودتر درو باز کنید من ... ! (لبخند)


چکار کردی ؟ با عمل و غیر حرف ، چجور نشون دادی که دوسش داری؟ عملا را دارم میگم ، یخورده فکر کن ، فقط حرف زدی دیگه ، چه فداکاری بزرگی براش کردی که ازش توقع داری؟ هر کاری هم کردی خواستِ خودت هم بوده ! اونم شاید کاری نکرده ، تازه شده مثلِ شما !


با کسی که تکلیفش روشنه بحث نکنید ، اینجور آدما یا بله یا نه را میپذیرند ، دیگه باورهاشون به جایی رسیده که شکل گرفته و تغییر ناپذیره ، اینکه بخواهید منعطفشون بکنید ، انرژی بیهوده مصرف کردنه ! ببینید تو قالبشون جا میشید یا نه ، نشدید وقتتون را تلف نکنید !


اول ببین توانِ انجامِ دادن یا ندادنِ اون کارو داری یا نه ، بعدا جار بزن و به همه اعلام کن !


داره میره ، برای هر دومون سخته ، ولی منطقی باشی میتونی بپذیری ، یه پنجشنبه دیگه هم رفت ، هر بار آمدنش آنقدر شادی میاره که غم نبودنش را تا یه هفته تحمل کنم !

نفس !

میدونید چیه 5 شنبه را بیشتر از همه دوست دارم؟ اینکه میتونم اینو راحت بهش بگم که به هیچ انسانی نمیتونم و نمیخوام بگم !

دوست دارم عزیزم !


واو ، چه حسِ خوبی دارم ، همینجوری شادی داره میجوشه ، روز خوب ، هوا ابری و بهاری ، فروردین زیبا و عشقِ من هم داره میاد، از این بهتر هم داریم مگه ؟! چه خوبه تو این هوا نفس میکشم !


این 4 شنبه ایها با اینکه غروب شده نیستن ! نمیدونم رفتن بیرون؟ زدن تو جاده؟ پیک نیک رفتن؟ بهارِ دیگه !


بله ، کاشف به عمل اومد ، از یه گوشکوب !  آبگوشت درست کردن ، رفتن به کوه و دشت و صحرا ! میدونستین آبگوشتای بلاگر حرف نداره؟ گوشت کوبیدش رو که نگو! با نون سنگگ تازه و ترشی و سبزی خوردن و یه چیزای دیگه چقدر میچسبه ! (چیزای دیگه : زیر شلواری + سفره رو زمین+خرد کردن پیاز با مشت ! )


این پست بروز میشود


وقتی یه بار از هم سلب اعتماد کردید ، دیگه متاسفم ! برگردوندنش خیل خیلی سخته ، مواظبِ این یکی باشید !


دو عده میگن پول برامون مهم نیست ، یا خیلی دارن یا امیدی به داشتنش ندارن !


با کسی که بهت وعده میده و عمل نمیکنه همونجور باش ، وگرنه زجر میکشی !


با احترام باهاش برخورد کن ، حرفی هم داری محترمانه بگو ، احساساتی بشی و حرفی بزنی یا کاری بکنی که از مسیر احترام خارج بشه ، بهترین بهانه را دستش دادی !


کسی گفته بود هر چیزی یه قیمتی داره ، فقط قیمتها با هم فرق داره ! با این نظر عموما موافق نیستم ولی خیلی جاها هم درسته !


گاهی آدمها وقتی ذهنشون مختل میشه ، از حالت عادی که خارج میشن ، کارهایی میکنن که اصلا ازشون انتظار نمیره !


به فال و این حرفا اصلا اعتقاد ندارم ، ولی از حرفایی که میزنن خوشم میاد ، از برگردوند استکان قهوه ترک به سمت قلبت ، نشونه هایی که روی ته استکان میفته و گاهی واقعا شبیه یه چیزایی هست ، یه جور وقت گذورندن خوشایندِ، فالتون را بگیرم؟ (لبخند)


امروز داشتم خرید میکردم ، از مسئول یه غرفه سوالی پرسیدم ، جوابم را داد ، بعد گفت میتونم یه سوال بپرسم ازتون ، صداتون چقدر شبیه یکی هست که  شنیدم ! نمیدونم کی و کجا ولی آشناست برام ! گفتم نمیدونم ! بعد که آمدم بیرون پیشِ خودم گفتم شاید از همنشین ها بوده ! شما نبودی؟ (لبخند)


حس میکنی دوسش داری و عاشقی و از این حرفا؟ دقیقا برای اون چکار کردی؟ نقطه عطف فداکاریت کجا بوده؟ چه کاری بوده که خواسته خودتم نبوده؟ چه کاری کردی که خلافِ میلت بوده و کاملا یکطرفه و بخاطرِ اون بوده؟ دقیقا ، هیچی !  واقعا فکر کن و جواب بده ، هر کاری هم کردی میل خودتم بوده ، خودتم میخواستی .


همش بهش میگی چشم؟ حرفشو گوش میکنی؟ حرفِ آخر رو اون میزنه؟ دقت کردی همه چشم هات برای چیزایی بوده که خودتم راضی بودی و کوچکترین مسئله ای که باهاش مخالف بودی بحث و درگیری داشتی و از چشم گفتن خبری نبوده؟ چشم اون موقعی ارزش داره که مخالف نظرت باشه و بگی !


میدونید سایز پنجشنبه 36 و گاهی که زیاده روی میکنه میشه 38 ! البته معمولا برمیگرده به همون 36 ، شاید بخاطر همین 5 شنبه ای شدم ! (لبخند)


آمد و الان دقیقه های دلتنگیه ، سفت در آغوشِ پنجشنبه ایهاست ، همه پنجشنبه ایها یک هفته منتظرِ این لحظه بودن ، چه خوبه که انتظار تموم میشه!


چرا گریه میکنی 5 شنبه؟ چی؟ از الان داری فکر میکنی میبایست بری؟ به بعدا فکر نکن ، الان پیشمی و همه چیز خوبه ، این لحظه ها را از دست بدی که میخوای بری؟ بذار همون موقع غصه اش را میخوریم ، الان فقط این مهمه که هستی و کنارمی !


اگر داره یه حسی با کسی تموم میشه ، بذار آخرین خاطره ات از اون یه خداحافظیِ زیبا باشه !


بدون دوست داشتن کنارش هستی؟ باور کن اشکالی نداره ، بدون عشق هم میشه زندگی کرد ! مگه وقتی یه دوستی میاد پیشت و لحظات خوبی را باهاش میگذرونی ، عاشقشی؟ باور کن هیچ عشقی مثل روزهای اول باقی نمیمونه، میدونم دلتنگِ اون روزا هستی ، اون حسی که داشتی ولی  از دیدِ من ، مهم خوب گذروندن لحظات هست !


از دیدگاه مردانه میگم ، اطاعت یک زن از مردِ زندگیش  که بهش اعتماد داره ، ضعف او نیست ، نهایت قدرتِ اونِ در حفظِ علاقه و محبتِ مردشه!

تجربه تا کجا؟

همه زندگیت که شد تجربه ! پس کی میخوای ازشون استفاده کنی؟ اسم اشتباهاتِ تکراریمون را تجربه نذاریم ، بارِ اولشون تجربس ، بقیشون همون اشتباهه !

راه که بیفتی !

حوصله هیچ کاری را نداری ، حس میکنی حتی سختته بری تا سر کوچه ، توصیه میکنم کشون کشون  (لبخند) خودتونو به کمد لباس برسونی و آماده بشید  ، راه که بیفتی حوصله هم خودش میاد !

وبلاگ نویسِ آشنا!

میدونستین مخاطبین یه وبلاگ نویس فعال شاید اونو  از خانوادش هم بهتر بشناسن؟ با کدومیک از اعضا خانواده  روزی 2-1 مطلب از خودتون ، عقیدتون و باورهاتون میگید و اونا نظرهاشون بهتون منتقل میکنند و راجبش بحث میکنید؟


زیبایی احساس را پاس بدارید !

فقط یه روز ، یه شب، ساعتی  ، حسی به شما داده که ارزشمند بوده ، خرابش نکنید ، حس زیباست ، منطق هم نیست که تکرار بشه ، قدر بدونید ، وقتی به مشکل برمیخورید ، به اون قسمت که زیبایی حستون بهتون داده کاری نداشته باشید، ازش حرف نزنید ، بذارید بکر بمونه ،توی خاطرات جاودانه بشه ،  از دیدِ بلاگر اینه ، حالا خودتون میدونید ، هر کاری میخواهید بکنید !

اصرار نکنید !

برای اینکه از کسی چیزی بدونید ، اصرار نکنید ، اگه با میل خودش بگه حقیقت را میشنوید اگه با اصرار شما بگه ، خلاف میشنوید !

شام دوشنبه ، فیله ماهی سوخاری و سیب زمینی سرخ شده !

هر چی هم میگید ، خودتون هستید ! (لبخند)

تا حالا فیلم ماهی درست کردن را نذاشته بودم ، امشب هوس فیله ماهی کردم ، کنارش هم سیب زمینی و یکم شورِ گل کلم یا خیار شور !

فیلم 1

فیلم 2



https://uupload.ir/files/vzq0_img_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B4%DB%B1%DB%B2_%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B4%DB%B2%DB%B5.jpg

طنز: فلانی !

ذلیل بود ، خودشم میدونست ، ولی از اول با چند تا اشتباه که تو زندگی مشترکش کرده بود و مهار زندگی افتاده بود دست زنش ، خیلی عذاب میکشید ولی چاره ای هم نداشت ، از یه چیز بدش میومد و نمیتونست تحملش کنه ، همه جا بهش میگفتن فلانی شوهرِ لیلا !

هر چی میگفت من اسم دارم ، بگین فلانی ، بازم میگفتن شوهر لیلا فلان کار را کرد ، ما رو شوهر لیلا میرسونه!  شوهر لیلا یه ماشین خریده ! و ... دیگه خسته شده بود ، شاید چیزای دیگه آنقدر عذابش نمیداد که بجای اسمش بهش میگفتن شوهرِ لیلا !

آخرش تصمیمش را گرفت و از هم جدا شدند، یجورایی براش سخت بود ولی حس خوبی داشت که دیگه شوهر لیلا نبود !

یه روز با دوست مشترک سابقشون بود و دوستش دعوتش کرد که بره خونشون ، دوستش زنگ زد به زنش و گفت ، امشب مهمون داریم ، از اونور زنش پرسید کیه؟ گفت شوهرِ سابقِ لیلا ! (لبخند)

کسرِ اعتبار !

یه موقع خونه پدر و مادری هستی ، جایی میری اعتبار داری ، همش مربوط به شما نیست ، یه مقدار هم مربوط به خانواده و بابا و مامان هست ، یه موقع ازدواج کردی ، مقداری از اعتبارتون مربوط به همسرتون میشه ،اگر  یه موقع پشت سر خانواده یا همسر بدگویی بکنی ،از  اعتبار خودتون هم  کم میشه ، حواستون باشه !

داره بارون میاد اینجا !

وقتی داره بارون میاد دوست دارم قطره ها را بغل کنم بگم از اسمون خوش اومدید ، چه خبر بود اون بالا؟ صدای رعد هم میاد ، اسمش خشنِ ولی با صدای باران چه دلنواز میشه ، یادِ این آهنگ افتادم و چقدر خوبه صدای بارون و این آهنگ و بلاگر و امشب !

داستان تخیلی کوتاه : ویروس سرخ !

گزارش رو میز رئیس جمهور قرار گرفته بود و داشت بهش نگاه میکرد ، تقریبا از محتویاتش خبر داشت ، یک پندمیک (همه گیری) جهانی ولی بدون آسیب جدی به هیچ قسمتی از بدن ، ویروسِ ناشناخته ای بود که دانشمندان متوجه شده بودند از طریق رباتی که به سیاره سرخ (مریخ) فرستاده بودند و از اعماق یکی از مناطق مریخ به زمین آمده بود ، اولین نشانه هاش درمرکز فضایی ناسا دیده شد ولی به سرعت در همه جای دنیا پخش شده بود.

میزان مرگ و میر در انسانها صفر بود ، هیچ مشکلی هم برای هیچ قسمتی از بدن بوجود نمی آورد ، فقط یک چیز داشت که دنیا را تکان داده بود ، مثل یک زلزله همه روابط اجتماعی ، سیاسی و حتی فرهنگی را هم تحت تاثیر خودش قرار داده بود ، پایه های نظم جهانی را بهم ریخته و به نحوی زندگی را مختل کرده بود.

هیئت دولت تشکیل جلسه داد و رئیس جمهور شروع به صحبت کرد ، هنوز واکسنی براش کشف نشده؟ این وضع نمیتونه ادامه داشته باشه ، پس این محققین که سالانه این همه بودجه میگیرند چه میکنند؟ همه ساکت بودند ! وزیر سلامت و بهداشت گفت آقای رئیس جمهور ما در تلاش هستیم ولی این یک ویروس بیگانه هست و شاید به این زودیها واکسنی براش کشف نشه و در ضمن خیلی ها از اتفاقی که افتاده خوشحال هستند و حتی از این ویروس  استقبال میکنن !

خیلی بیجا میکنن ! من حتی نمیتونم بصورت زنده یک سخنرانی بکنم و با مردم حرف بزنم ! صدای چند پوزخند در جلسه آمد و نگاهِ تند رئیس جمهور ! معلوم بود این ویروس در هیئت دولت هم طرفدارهایی داشت !

رئیس سازمان ناسا هم در جلسه بود و درخواست صحبت کرد که رئیس جمهور گفت همه چیز از خودت شروع شد و ساکت !

***

با پوزش ادامه داستان تا مدتی دیگر ، کار پیش آمد (لبخند)

***

داستان از 2 سال پیش شروع شد که اون ویروس در ناسا پخش و بعد از طریق دانشمندایی که آنجا حضور داشتند به آسیا ، اروپا و اقیانوسیه و بعد به تمام جهان منتشر شد ، هر کس آلوده اون ویروس میشد ، موقعی که داشت حرف میزد و اگر خلاف واقع و حقیقت چیزی میگفت حدود 5 ثانیه رنگ قرنیه چشماش سرخ میشد و سپس به رنگِ قبلی برمیگشت !

از نظر علمی اون ویروس وقتی در بدن کسی بود، هنگام گفتن خلاف واقع  با افزایش لرزش در مویرگهای قرنیه باعث سرخ شدن موقت آنها میشد .

این باعث شده بود که کسی نتونه واقعیت را پنهان بکنه !

دیگه هیچکس نمیتونست بگه دوست دارم و ته دلش چیزِ دیگه ای باشه ، دیگه کسی نمیتونست وعده های پوشالی بده ، حتی پدر و مادر ها هم نمیتونستند وقتی بچه ها از این میپرسیدن که چطور بدنیا آمدن ، داستان لک لک ها را تعریف کنند !

فروش عینکِ دودی تیره هزاران برابر شده بود و البته یه بدی داشت ، هر کی از اون عینکها میزد یعنی میخواست یه چیزی را پنهان کند !

***

فکر کنید اگر کسی نمیتونست غیر واقعیت چیزِ دیگه ای بگه ، دنیا چه شکلی میشد؟

تصور همچین دنیایی سخته ، ولی شخصا اگر همچین ویروسی وجود داشت دوست نداشتم واکسنی براش درست بشه !


شام امشب بلاگر(یکشنبه شب) ، چشمام هم سرخ نشد ! (لبخند)

برای پول هم هست !

دارید برای زندگیتون حرف میزنید ، از دیدِ من اشکالی نداره واقعیت ها را بگید ، اگر نفر مقابلتون عاقل باشه و درک کنه از گفتن حقایق ناراحت نمیشه ، بلکه میبایست از صداقتتون استقبال هم بکنه !

مصداق:

چه اشکالی داره دختر بگه بله یکی از دلایلی که میخوام باهات ازدواج کنم اینه که مثلا خونه و ماشین داری یا وضع مالیت خوبه ، خب این حقیقته و  اگر آن مرد تجربه داشته باشه ، این صداقت براش جذاب هم هست.این شخص رو به کسی که میگه پول اصلا برام مهم نیست ترجیح میدم ، چون میدونم که اینطور نیست و واقعیت را نمیگه !

چه اشکالی داره پسر بگه بخاطر آشپزیت یا خانواده خوبت یا ظاهرت بهت نزدیک شدم، نه اینکه همه دلایل اینا باشه ولی اینا هم هست !

منظورم این نیست که صرفا مسائل مادی باشه ولی این مسائل هم  وجود داره ، اینکه احساس یا فکرتون نسبت به هم چطورِ ، بحثش جداست.

بعضی میگن من اونو فقط بخاطر خودش دوست دارم، که من خندم میگیره ، این یعنی چی؟ خودش را چی میسازه؟ از نظرِ من هم مسائل مادی ، هم معنوی ، هم موقعیت اجتماعی ، کار ، درک ، خانواده، نحوه برخورد و کلام ، تحصیلات و ... در حقیقت وقتی میگی خودش ، شامل همه اینا میشه .

همه خودخواهیم !

از نظرِ من ، آدمها وقتی به کسی ابراز عشق میکنن و دوسش دارند توقعی که دارند  اینه که او هم به شما علاقه داشته باشه، کنارشما باشه، شما را تنها نذاره ، به شما وفادار و متعهد با شه و هر چی حسِ  خوبه به شما بده ،  این که دوست داشتنِ شما نسبت به او نیست ! این که همش شماست و دوست داشتنِ خودتونه !

همه خودمون را میخواهیم  و خودخواهیم ولی ادای آدمهای را در میاریم که اینگونه نیستیم و  او را دوست میداریم !

شام بلاگر ، شنبه شب !

امشب واقعا حوصله نداشتم غذا درست کنم ، تصمیم گرفتم از بیرون سفارش بدم ، یه پیتزا فروشی نزدیکمون هست ، پیتزاهاش خوبه ولی من میون دو طعم پیتزا دودل بودم و نتیجه این شد !

شام امشب بلاگر


اگه یه نفر یا نهایت 2 نفر باشی و بری تو جاده یه شب چادر بزنی ، تو جنگل ، بازم عیب داره؟ اگه غیر همدیگه کسی را نبینی و نفس به نفس نشی ! پروتکل ها را داغون کردی؟ نمیدونم ! شایدم یه کلبه ، واقعا یه جاهایی مادیات مطرح نیست !  دارم اینو گوش میکنم

عزیزم های ناخوشایند !

به یکی میگی عزیزم ، ته دلت نه تنها عزیزت نیست ، یه جورایی هم بدت میاد ازش !

حداقل اسمشو صدا کن ، عزیزم را خراب نکن  ، عزیز یعنی پر ارزش ، محبوب ، گرامی ، با قدر ، کلمۀ قشنگیه !

میدونستین اولینِ پستِ من در رابطه با عزیزم بود؟

پاسخ با منطق یا احساس؟

وقتی با احساس به سوالی جواب میدی ممکنه یه روز بگی باشه و یه روز در پاسخ همان سوال بگی نه ، بستگی به حستون داره !

وقتی با منطق و تفکر جواب میدی و نمیذاری حست روی پاسخی که میخوای بدی اثر بذاره ، همیشه جوابتون یکسانِ!

کدومش بهترِ؟

حسرتِ نبودنِ او !

همیشه آدمها در گذشته شان کسی را دارن که حسرتِ نرسیدن به او را بخورند ! 

نگران نباشید ، از دیدِ من تنها و تنها علت این حسرت ، همان نرسیدن است ! (لبخند)

گلِ سرخِ زیبا !

گل سرخ زیباست ، مثل احساس ! 

افسوس که عمرِ کوتاهی داره ، مثل احساس !

نورِ منطق !

زیباترین دکوراسیون را برای یک اتاق در نظر بگیرید که احساسِ خوبی به شما میده ، اگر تاریکی مطلق باشه و  نوری نباشه ، با یه اتاق خالی چه فرقی داره؟

از دیدِ من منطق در یک رابطه حکم اون نور را داره ، تا نباشه نمیشه تشخیص داد که آیا آن زیبایی ها واقعا وجود دارن یا هیچی توی اون اتاق نیست!

تکرار یا تناقض؟

یکی از همنشین های محترم به نکته جالبی اشاره کرد ، چقدر حرفات تکراریه !

کسی که یک حرف را میزنه و هر از گاهی اونا رو تکرار میکنه ، مفهومش اینه که به آنها باور داره و عقیده و نظرش هستند و از دیدِ من این خوبه و به کسی که عقایدش با قبل فرق نکرده بیشتر میشه  اعتماد کرد .

نگرانِ کسی باشیم که در عقایدش تناقض وجود داره و آنها تکرار نمیشن و با هم متفاوتن !

مهم برای شما !

وقتی یه نفر برات خیلی مهم میشه ،از دیدِ من  اصلا فکر نکن شما هم همونقدر براش مهمی !

جمعه ایهای زیاده خواه !

دیشب یه مقدار با این جمعه ایها بحث کردیم !

ساعت 11 و 5 دقیقه وسایلشونو آورده بودند ، داشتند با لبخند نگاه میکردند که یعنی 5 شنبه ایها برن دیگه !

خب 5 شنبه ایها هم نرفتن ، لی لی هم با یه حرکت مافوق بشری بهشون گفت از جون 5 شنبه ما چی میخواهین و برین سر وقت بیایین و از این حرفا ! تو دلم گفتم آفرین به این شیر زنِ 5 شنبه ای ، البته با اون ته چینی که لی لی خورده بود ، معلومه انرژیش هم  زیاد میشه، کلا 5 شنبه ایها خوش خوراک هستند و کیفیت را به کمیت ترجیح میدن! (لبخند)


عشق اینه !

انگار مثلِ یه نسیم به صورتت میخوره ، از اونایی که کنار ساحل ایستادی و نسیمی که از روی دریا میاد داره روحتو بغل میکنه و با خودش میبره و روی موجهای میگردونه !

پنجشنبه به من این حسو میده !

این پست بروز میشه

با 5 شنبه رفتیم قدم زدیم ، یه پارکِ خیلی زیبا ، دستِ همو گرفته بودیم و هر دو خوشحال بودیم ، پر از آرامش و اطمینان ، هم او به من اعتماد داره هم من به اون ، چقدر حسِ خوبیه ، اعتماد را میگم !


حتی یه بار ، تاکید میکنم ، یه بار هم اعتماد را در طرفِ دیگه زندگی از بین ببرید ، دیگه درست نمیشه ، خیلی مواظب این یکی باشید !


بلاگر و گیتار و 5 شنبه !


وقتی میخوای تعهد دائمی بدی ، یادت باشه ، دائما میبایست ، صادق باشی ، وفادار باشی ، متعهد باشی ، مهربون باشی ، معتمدش باشی و ... ، خوب فکراتو بکن ، بعد دائم باش !


زود رنجه ؟ شما هم متخصصِ رنجوندن؟ خب از دیدِ من به مشکل برمیخورین !


میگی عاشقی و برات مادیات مطرح نیست؟ خیلی هم خوب ! میدونی داری چی میگی دیگه؟ یا نه ؟ خونه بابا و مامان هستی و از چیزی خبری نداری؟ از دیدِ من وقتی حرف میزنی ، قبلش فکر کن و خودتو تو موقعیت واقعی تصور کن ، اگه تصور نمیتونی بکنی ، همینجور بیشتر فکر کن !  فردای زندگی احساسات برات 100 گرم پنیر هم نمیشه ! میخوام یه بار امتحان کنم و برم برای یه سوپر مارکت گیتار بزنم و شعر بخوانم ، ببینم اون 100 گرم پنیر را بهم میده ؟!


قابل توجه آقایون ، او بیشتر از امکانات خونه پدی را  از شما خواهد خواست ! ابتدا امکانات خانه پدرزن محترم را بررسی و سپس اقدام کنید ! وگرنه شنیدنِ این جمله اجتناب ناپذیره که : اگه میدونستم  اینجورِ که خونه بابام میموندم !


باورتون نمیشه چقدر حالم خوبه ! البته شاید بعضی باورشون بشه ! اونایی که میدونن 5 شنبه چیه !


وقتی برای رسیدن به چیزی هزینه پرداخت کنی ، مطمئن باش قدرشو بیشتر میدونی !


از نظرِ من آقایون بسیار بیشتر از چهره و صورت به تناسبِ اندام توجه میکنند ، ورزش و رژیم را فرآموش نکنید !


اینکه همش به یادشی و بهش فکر میکنی ، بهیچ عنوان دلیلی برای این نیست که اونم اینجوریه ! به فکرِ خودت باش !


تازه وقتی رفته متوجه شدی برات چقدر مهم بوده؟ چرا وقتی کنارت بود این حسو نداشتی؟


وقتی میخوای بری خرید ، تنها برو  یا نذار سلیقه همراهت روی خواسته واقعیت اثر بذاره !


پنجشنبه هوس پیتزای بلاگر را کرده ، تنها کسی که از پیتزاهایی که برای خودم درست میکنم بهش میدم !


وقتی دلت 5 شنبه را میخواد ولی با یه روزِ دیگه هستی !   داری کی رو گول میزنی؟ خودتو؟


این خودِ ما هستیم که اجازه میدیم بعضی آدمها با ما بد باشن !  حس خوبی بهش نداری؟  هر کی  و تحت هر عنوانی بود باهاش رابطه نداشته باش !


هیچکس اسیر هیچکس نیست ! درها رو بستی ، قفلها را محکم کردی ، پنجره ها را نرده زدی و ... ، فکرشو میخوای چکار کنی ؟  فکر وقتی به خواستِ خودش  اسیرت میشه که درکش کنی !

ماهِ من !

نرم و آروم ، خرامان داره میاد ، شدم مثل آدمهایی که تو سالن انتظار فرودگاه یا ایستگاه قطار هی سرک میکشن که مسافرشون کی میرسه و دلتنگیاشون تموم میشه ، هوا هم خوب شده، گاهی از پنجره بیرونو نگاه میکنم ، شاید 4 شنبه ها تنها روزهایی باشه که دلم میخواد خورشید زودتر بره و ماهِ من بیاد !


دارم اینو گوش میکنم ! میشه یکی  اینقدر دوست داشته باشه  ؟


این پست بروز میشود


فیلم خرید از میوه فروشی سر کوچه بلاگر


فیلمِ شام امشب بلاگر ، فعلا بادمجان در فر و گوشت چرخکرده ، بعدا نمیدونم چی میشه !



با اونی که فکر میکنی بهت از همه نزدیکنره و بیشتر از همه بهش حساسی ، مواظب رفتارت باش، برنجونیش بیشتر خودت آزار میبینی تا اون !


همبرگرِ بادمجون ، یه ورق پنیر هم روش گذاشتم ، توصیه میکنم حتما امتحانش کنید !

https://s17.picofile.com/file/8429967234/IMG_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B4%DB%B0%DB%B7_%DB%B1%DB%B8%DB%B1%DB%B3%DB%B4%DB%B1.jpg


همونجوری باش که قبل عقد بودی ، بالاخره جوری بودی که اونو متقاعد کردی شما را برای یه عمر بپذیره ، بعد عقد عوض بشی ، دیگه اونی نیستی که اون میخواسته !


این 4 شنبه ایها بد جوری دو دستی به امشب چسبیدن ! امیدوارم تا 12 رها کنن  و برن به کار و زندگیشون برسن ، فعلا که دارن حرکات موزونِ شبیه ورزشهای باستانی میکنن ! (لبخند)


چرا آروم نیستی؟ مگه خودت نمیخواستی که بره؟ خب رفت ! راحت شدی دیگه ! حالا چرا ناراحتی؟ چرا عصبی هست؟ فکر نمیکردی اینقدر راحت بره ؟ چرا ، همینه ، وقتی کسی را هل میدی که بره ، خب یه دفعه دیدی واقعا رفت ! مخصوصا اگه یکی دیگه بشینه جات ، دیگه اصلا اسمتم  یادش میره !


میگی من اینو میخوام ، اونو میخوام ، میخوام اینجوری باشه ، اونجوری باشه ...خیلی هم خوب ، فکر کردی که اونم یه چیزایی میخواد؟ یا فقط به خواسته های خودت فکر کردی؟  هر وقت هم به خواسته های خودت ، هم به درخواست های اون فکر کردی ، میتونم بگم به زندگیِ واقعی خوش اومدی !


حتما برات پیش آمده با عزیزت قرار داشته باشی و دقیقه های آخر براتون سخت بگذره ، الان دقیقا حالِ منه ، این چند دقیقه آخر ، قبل رسیدنش داره خیلی طولانی میگذره !


دارم شمع ها را با یه عود روشن میکنم ... آمدنشو حس میکنم !


چقدر زیباست ... لحظه دیدار ،عزیزم  آمد !


پنجشنبه حسود هم هست ، میگه دیشب کجا بودی؟ میگم یه سر رفتم مراسم 4 شنبه ایها ، میگه عه ، 4 شنبه حالش خوب بود، برات عشوه هم اومد؟! ، 4 شنبه؟ عشوه؟ یعنی تا این حدحسودِ ! (لبخند)


هر چی بهش میگم پنجشنبه جان این لباسای گل گلی چیه میپوشی ؟ میگه خوشم میاد ! شادم میکنه ! چی بگم بهش ؟ یه هودی پوشیده کله پلنگ صورتی روشه ! موهاتو چرا این رنگی کردی؟  ، آخه چی بگم بهش؟ 5 شنبس دیگه ، از قرتی بازی خوشش میاد !


وقتی عاقبتی با کسی نمیبینید ، حتی اونقدر دورید که برای یه قدم زدن ساده هم نمیتونید برنامه بذارید ، حقیقت اینه که ادامه دادن با او یه اشتباهِ ، حتی اگه یه اشتباهِ زیبا باشه !


فردا با 5 شنبه میریم تو دل طبیعت ، دلم برای درختا ، برگا و جاده تنگ شده !


وقتی دوسش داری در حقیقت تنها نبودنِ خودتو دوست داری !


پنجشنبه عزیزم میگه فردا چلوکباب کوبیده میخواد ... یا میبرمش بیرون یا خودم براش درست میکنم !

زبانِ خودمون !

چند وقتِ پیش توی یه مجلس کوچیک بودم ، یکی را که از قبل میشناختم دیدم ، سلام و احوالپرسی کردیم و شروع کردیم به حرف زدن ، پرسیدم چه میکنی ؟ گفت نو سینک ! گفتم آهان ، سینکِ نو خریدین؟ خوب مبارکِ ، گفت چی ؟ گفتم سینکِ نوی آشپزخونتون دیگه ، با یه پوزخند گفت، به انگلیسی گفتم یعنی هیچی ، شما که انگلیسیت خوب بود چی شد پس؟ منم خندیدم و ادامه داد ، آره ماه پیش که مسافرت خارج رفته بودم ، پرسیدم کجا؟ گفت یه سفر رفتم استانبول ، گفتم آهان (تو دلم گفتم ، استانبول زیاد هم خارج حساب نمیشه ، همینجور تو خیابون راه میری از 5 نفر 2 نفرشون ایرانین!)خیلی فن داشتیم؟ پرسیدم یعنی رفتی تو کار وارداتِ فن و هواکش و این حرفا؟ باز پوزخندشو زد و گفت یعنی گشتیم و خوش گذروندیم ، گفتم آهان ! (تلفظ درستش یه چیزی مابین فن و فان هست)، تا حالا چند بار خارج رفتی؟ چطور مگه ، هیچی همینجوری میپرسم ، دوست نداری جواب نده ! یه بار ! یعنی 3 روز رفتی خارج اونم ترکیه ، بعد نصف کلماتی که داری میگی انگلیسیه؟

***

یکی بعد از 20 سال از یه کشور انگلیسی زبان آمده بود ، باور کنید تمام کلماتش فارسی بود ! و سعی میکرد تا جایی که میتونه از کلمات انگلیسی استفاده نکنه ،  اختلاط زبانها چیزِ بدی نیست و اجتناب ناپذیره ، واقعا کلماتی هست که معادلش با همان مفهوم در آن زبان نیست ، من هم گاهی استفاده میکنم ازشون ، ولی وقتی معادلش هست ، از دیدِ من بهترِ به زبان خودمون حرف بزنیم !

چهارشنبه ایهای دارن میان !

دارن رقص نور میذارن ، واو ! چه باندای بزرگی ، سه شنبه ایها را دارن کشون کشون میکشن بیرون ! (لبخند) اونا میگن عامو چیکارمون داری ؟ مگه ما بهتون خنج زدیم؟ کم پیچ گرفتم ، ولمون کن !

نمیدونم چی میگن کلا روزای دیگه غیر 5 شنبه ایها حرفاشون مفهوم نیست !


دوربین مخفی مراسم 4 شنبه ایها  !

از بس خندیدم ، دلم درد گرفت از دست این 4 شنبه ایها  و رقص نورشون!

روند جدایی !

یکی بهت گفته دوست دارم ولی بنا به دلایلی رفته ، تا یه مدت توهم داری برمیگرده، سعی میکنی چیزی را خراب نکنی هنوز ، بعد یواش یواش ناامید میشی ، بعد عصبی میشی ، بعد پشت سرش حرف میزنی ، خوبیاش را نمیگی ، فقط اونجاهایی که مخالف خواسته هات بود را یادت میمونه و میگی ، بازم میگذره ، افسرده میشی ، تو تنهای خودتو سرزنشش میکنی ،به خودت وعده میدی  که بهتر از شما پیدا نمیکنه ، میگی بذار یکی بیاد تو زندگیش تازه قدر منو میدونه ، یکی هم میاد و او همچنان قدرِ شما را نمیدونه ! ، سعی میکنی فرآموشش کنی و  بعد یه مدت میکنی ! آروم آروم میشه یه خاطره ،آروم میشی و واقعیت را میپذیری ،  منتظر و آماده میمونی که یکی دیگه بیاد و بهت بگه دوست دارم و دوباره بازی از سر ...!

شام ساده سه شنبه ایه بلاگر !

امشب وسط هفتس ، یه سه شنبه که خودِ سه شنبه ایها  هم همچین حس و حالی ندارن ، بهارِ دیگه هوا جوریه همه خواب آلود شدن و بی حال !

یه ساندویچ ساده درست کردم که میدونم شاید براتون جذابیتِ زیادی نداشته باشه ، گفتم یه موقع نگرانِ بلاگر نشید !

فیلم شام سه شنبه بلاگر