بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

دکلمه : بی تو اما چه کنم ؟


این نوشته را بر اساس حس و حالیکه از یک اتفاق در سالها پیش و برای یکی از دوستان صمیمی من پیش آمد نوشتم.


توصیه میکنم اگر با فضای سنگین و غمگین مشکل دارید ، اینو گوش ندید.


امیدوارم هیچوقت گرفتار اینگونه لحظات سخت نشید.در ابتدای دکلمه توضیح مختصری در زمینه حادثه ای که منجر به نوشتن «بی تو اما چه کنم؟» شد ، دادم.


لطفا جهت دانلود اینجا را کلیک کنید

نظرات 7 + ارسال نظر
فرشته چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت 13:41

متاسفم

منم خیلی تحت تاثیرش بودم...که اینو نوشتم !

نغمه باران یکشنبه 1 دی 1398 ساعت 12:13 http://moon-diaries.blogfa.com

کامنتایی ک تایید میکنید نصفشون نیست

همه کامنتهای شما را جواب دادم !

نغمه باران یکشنبه 1 دی 1398 ساعت 12:11 http://moon-diaries.blogfa.com

چرا نصف کامنتای منو میخورید :/

؟

نغمه باران یکشنبه 1 دی 1398 ساعت 12:03 http://moon-diaries.blogfa.com

گیتار سه چهار ساله که دارم
ولی خب سه چهارسال هم هست بخاطر احترام به ابونغمه اموزشگاه نرفتم ک یاد بگیرم.
میگن بگو یه خانوم بیاد خصوصی تو خونه یاد بده. اونارو هم می پرونن⁦

در هر صورت تا کلاس را با یک استاد خوب شروع نکنید ، موفق نخواهید شد ، اگر خانواده هم با این قضیه مشکل دارند میتونید با استاد خانم ، کار بکنید.

نغمه باران یکشنبه 1 دی 1398 ساعت 11:55 http://moon-diaries.blogfa.com

انصافا محض رضای خدا این گیتارو به منم یاد بدید ⁦

توصیه میکنم هر سازی میخوای یاد بگیری اول بری سراغ نت خوانی ، به اون که مسلط بشی دیگه فرق نمیکنه چی بخوای بزنی ، البته نت های هر سازی معمولا برای همون ساز نوشته میشه ، یه گیتار تهیه کن ، یه کلاس خوب که تاکید روی نت داشته باشه و نزدیک خانه یا محل کارت هم باشه پیدا کن و تمرین ، تمرین و تمرین کن ، مشکلی هم داشتی اینجا بگو تا جایی که بتونم کمکت میکنم.

نغمه باران یکشنبه 1 دی 1398 ساعت 11:47 http://moon-diaries.blogfa.com

خیلی قشنگه
صداتونم قشنگه البته.
ولی یکم اصول دکلمه خوانی توش رعایت نشده.
اون صدای گیتاره؟ اونم خودتون میزنید؟

بله ، گیتار و اجرای خودمه ، توی هنر به اصول زیاد اعتقاد ندارم ، فروغ هیچ اصلی رادر نوشتن رعایت نمیکرد ، ولی با گنجاندن کلمات لطیف و زیبا ، در نهایت حس فوق العاده ای به خواننده میداد.

بارون شنبه 30 آذر 1398 ساعت 13:49

خیلی سخته.
ما آدما تا هستیم به خاطر مسائل کوچیک و بزرگ از هم دلخور میشیم و گاهی متنفر اما همینکه یکی از دنیا بره تازه میفهمیم اونقدرا هم زندگی ارزش این میزان پریدن به همدیگه و ناراحت کردن را نداشته.
امیدوارم برسه روزی که کمی با هم مهربان تر باشیم و بیشتر همدیگه رو درک کنیم چون هر آن ممکنه نفسی قطع بشه به راحتی یه پلک زدن.
حین نوشتن نظرم یاد داستان زن و شوهر پیر و قضیه خروپف افتادم، متن داستانو از اینترنت برداشتم بد نیست همه یه بار بخونیمش شاید آدمهایی در زندگیمون باشن که بخوایم بیشتر قدرشونو بدونیم و کمی از دلخوری هامون کم کنیم:

زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند.

پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت.

این بگو مگوها همچنان ادامه داشت تا اینکه یک روز ...

پیرمرد برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل می کند ضبط صوتی را آماده کرد و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط کرد.

پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش رفت و او را صدا زد، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته بود!

از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد