بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

زندگی بدون بچه؟ میشه یا نمیشه

از دید من یکی از دلایل مهم ازدواج که ذاتی و فطری هم هست ادامه نسل و میل انسان به باقی ماندن و جاودانگیه ، در هر صورت یک سلول از پدر و مادر هیچگاه نمیمیره و تا زمانی که نسل او ادامه داره به فرزندان و فرزندان آنها منتقل میشه و زنده میمونه.

هستند زوج هایی که متاسفانه بنا به مشکلات جسمی قادر به فرزند آوری نیستند به مسائل علمی و پیشرفت های آن نیز کاری ندارم ، بحث من بر سر ادامه یا جدایی زندگی در اینگونه زوجها میباشد که در نهایت نتوانستند به نتیجه برسند و کودکی داشته باشند.

دیدم که وقتی اشکال از طرف زن بوده ، مرد ها سریعتر به جدایی  و ازدواج مجدد فکر کردند و در خانمها این قضیه کمتر بوده و علت هم شاید در تامین زندگی و مسائل مادی میباشد و تا حدودی مسائل حسی و روحی  ، چه بسا زنی که استقلال مادی خوبی داشته باشد و دید منطقی به زندگی هم مانند مردان بسرعت سراغ جدایی و ازدواج مجدد برود.

زوجی را تصور کنید که از هیچ نظری بغیر بچه با هم مشکل ندارند ، آیا میبایستی ادامه بدهند یا جدا شده و ازدواج دیگری داشته باشند؟

شاید بخش احساسی من بگه بدون بچه ادامه بدن ، یا کودکی را به فرزندی قبول کنند و یا ...، ولی بخش منطقی من میگه خیلی ها نمیتونند کس دیگه ای را جایگزین فرزند واقعی خودشون بکنند و به نظر من اگر جدا بشن و سراغ کس دیگه ای برن مناسب تر و معقول تر میباشد.

عده ای میگویند تکلیف و احساس طرفی که قادر به بچه دار شدن نیست چه میشود و او چه باید بکند؟ ماندن در زندگی که یک عمر با حسرت و غم باشد ، به اندازه کافی برای هر دو مشکل زاست و جدایی آنها حداقل میتواند یکی از آن دو را به آرامش و خواست خود برساند.

نظرات 11 + ارسال نظر
فرشته چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت 13:35

داشتم به این فکر میکردم که اگه خودم تویه همچین موقعیتی بودم چیکار میکردم و خب به این نتیجه رسیدم که با اقای x اینده صحبت کنم و کار عاقلانه رو انجام بدیم خب بالاخره احساسات مهمتره و ارزوی منم اینه که بچه ای داشته باشم که از خودم باشه و درونم رشد کرده باشه .با تفاهم تصمیم میگیریم

خوبه...منطق و عشق خوبه با هم...نه از این کم نه از اون کم !

_ چهارشنبه 8 بهمن 1399 ساعت 02:14

آقا بریم دنیا رو بگردیم؟

من قبلا شروع کردم !

بی اعصاب پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1399 ساعت 20:46

ما ادم ها فقط یک بار زندگی می کنیم
و اگه عاشق همسرمون باشیم خریت محضه که به خاطر بچه جداشیم
شما خودت رو بذار پای کسی که خدایی نکرده عقیمه
و عاشق همسرتی
همسرت هم عاشقته
حالا بذاره بره و بگه متاسفم من عشق به بچه دارم و میذارمت میرم!
یکم فکر کن برادر ! ادم اگه عاشق باشه سنگم از اسمون بیاد عشق ش رو رها نمیکنه ، کسی ک ب خاطر بچه بذاره بره عاشق نیست
الان این همه بچه ، چ گلی زدن ب سر ننه باباشون ک یکی دیگ بخواد بزنه
کاش تا درکی از عشق نداری نطق نکنی
کامنت نذاشتم ک بخوای تایید کنی و ج بدی
گذاشتم ک فک نکنی چون تریپ فلسفی برداشتی الان علامه دهری و هرچی بگی صحیحه و هر چی خواستی نشر بدی و میدونم برمیگردی میگی من نگفتم هرچی بگم صحیحه!
ولی این حرف دوتا دهن بین رو تحت تاثیر قرار میده
اونی ک شما بهش میگی عشق عشق نیس کشکه .

مسئله اینجاست که شاید تحت اون عنوانی که شما عشق میدونی، اصولا من اعتقادی بهش ندارم !

بارون دوشنبه 2 دی 1398 ساعت 10:09

بله شفتالوی عزیزم حق با شماست.

خانوم شفتالو یکشنبه 1 دی 1398 ساعت 22:22

بارون جان:

بنده مخالفتی با بطن قضیه نداشتم ها :)

فقط در حد یک پ.ن .بود . منظورم توان مالیِ هنگفت نبود بانو.

به هرحال کوله به دوش الان بخوای بری همین شهرستان بغلی، پول لازمی . :)

بارون یکشنبه 1 دی 1398 ساعت 14:29

منظورم «زن زندگی» بود که در کامنتتون نوشتین، آرزو زندگی خوب داشتم برای شما و همه، حالا فرقی نداره خانمی باشه یا نه. این آرزو میتونه برای آینده باشه، چیزی که مهمه پیشنهادتون بود که قابل احترام بود و خوب، منم درباره خوبی این پیشنهاد نظرمو گفتم.

وقتی مطلبی میخونیم مهم نیست از کی و کجا میاد درسته که حرف تجربه همیشه یه پله از حرفای دیگه جلوتره اما به نظرم اصل خود اون حرف هست ما میتونیم فکر کنیم به اون نوشته بعدش بپذیریم یا نقدش کنیم.
غیر اینه که نوشته ها برای تفکر بیشتر و همینطور آرامش ذهن نویسنده خلق شدن؟

دقیقا بارون عزیز ، وقتی با دقت بیشتری (بهمراه تفکر) به تجربیات دیگران نگاه کنی ، حداقل میتونی از تعداد خطاهای خودت کم کنی و هزینه غیر قابل جبران تجربه (عمر) را ندی.

بارون یکشنبه 1 دی 1398 ساعت 13:43

در رابطه با نظر خودتون؛
اولا اینکه جالب بود نظر گذاشتن برای نوشته خودتون، و دلیل این کار از خودشم جالب تر بود.
و دوم اینکه پیشنهادتون شایسته یکی از بهترین پیشنهادات تاریخ زندگی مشترک هست.
یه جورایی با شیرینی داشتن بچه و حس مادر و پدر بودن برابری میکنه.
حالا ما آرزو داریم که هر آنچه دل شما و خانمتون میخواد رقم بخوره، ولی خب در هر صورت با این پیشنهاد شما هیچی رو از دست ندادید تازه خیلی هم کیف میده دنیا رو بگردید فارغ از تجملات و غرق شدن در روزمرگی وکار و حرص و جوش و بقیه موارد و صد البته دونفره.
به شفتالوی عزیز؛ تمکن مالی مهم هست اما همونطور که آقای بلاگر گفتن داشتن یه همراه واقعی و رفیق خستگی ناپذیر مهمترین و به نظر من کافی ترین دلیل برای انجام این کار هست.
تمکن مالی مهم هست و اصلا نمیشه منکر شد اما میدونی مادیات از کی برای آدمها مهم شد از اونجایی که پول روی پول گذاشتن که زندگی بهتری داشته باشن اما زندگی کردن یادشون رفت، در واقع ما پول بدست میاریم که زندگی بهتری داشته باشیم نه اینکه زندگی رو فدای پول کنیم.
وقتی خودتو برمی داری و با همراهی یک نفر دل از مادیات میکنی و سفری نامعلوم را آغاز میکنی قطعا خیلی راحت تر از زمانی که به فکر ساختن خونه و زندگی و امکانات بودی میتونی از پس خودت بربیای منظورم اینه که میشه اگر خیلی رویایی فکر نکنیم و آدم روزهای سخت هم باشیم تمکن مالی خودمونو حفظ کنیم، به هر حال در هر شرایطی کاری برای انجام دادن هست مهم اینه که حالت خوب باشه چون در اون صورت از پس هر کاری برمیای.

بارون عزیز ، ممنون از نظرت ، من کجا نوشتم که خانمی دارم یا ندارم؟

کلا من وقتی چیزی میبینم یا میشنوم ، بهش فکر میکنم و توان اینو دارم که مثل شما یا دیگرانی که مینویسن ، فکرم را بنویسم .
تعداد کمی از نوشته هایم تجربه شخصی خودمه ، بیشترشون نگاه من به تجربیات دیگرانه و اینکه اگر برای من پیش بیاد براش چه راهکاری دارم.

خانوم شفتالو یکشنبه 1 دی 1398 ساعت 01:05

پیرو کامنت "خودتون" ذیل همین پست:

تیکه ی آخر کامنتتون رو خیلی قبول دارم. یه وقتا میگم مگه دو نفر آدم چی از زندگی میخوان؟! میشه خیلی چیزا رو جایگزینش کرد. منتها مردم ما همیشه فقط ذهنشون رو یه راه حل تمرکز داره.

"البته این دنیا گردی هم تمکن مالی میخواد ."

هم یه همراه خوب و خستگی ناپذیر

بلاگر شنبه 30 آذر 1398 ساعت 19:11 http://tosan35.blogsky.com

گاهی وقتی یه نوشته یا اثر هنری از ذهن آدم آزاد میشه ، رابطه اش با نویسنده قطع میشه و خودش یه هویت مستقل پیدا میکنه و حتی از طرف خالق اون اثر قابل نقد میشه !
نظر من راجب این نوشته اینه که چون نویسنده یه مرد بوده دیدش منطقی و واقع گرایانه بوده ، شاید از نظر حسی نتیجه گیریش درست نبوده ولی از نظر واقعیت ها و حقایق زندگی که متاسفانه اکثرا تلخ هستند درست باشه.
اگر روزی زن زندگی من که هیچ مشکلی باهاش نداشته باشم غیر بچه ، بصورت واقعی ببینم که نمیتونه برای من فرزندی بیاره ، بهش پیشنهاد میکنم فقط در یه صورت با او ادامه میدم که زندگی راحت و مرفه را رها کنیم و نفری یه کوله برداریم و بریم دنیا را بگردیم .

خانوم شفتالو شنبه 30 آذر 1398 ساعت 18:34

. یه بخشش برمی گرده به اینکه دیگران به خاطر ترحم دیگران ، دچار اختلاف میشن و جدا میشن. وگرنه خودشون شاید همدیگه رو دوست داشته باشن اما حرف و حدیث و تحریک دیگران ، زندگیشونو به هم بزنه.

میل به مادر شدن و پدر شدن، یه جور احساس قدرت و تکامل عاطفی، موجه شدن، به آدم میده. نمیشه منکرش شد. اینو وقتی ادم میفهمه که نوزادی رو بغل بگیره. اون وقت که دلش غنج میره متوجه میشه نمیتونه این میلو سرکوب کنه. البته باز هم استثنا هست.

اما جدا شدن دو نفر، که زمانی با دوست داشتن عمیق با هم ازدواج کردن،مگر به خاطر بچه بوده؟ یعنی فقط میخواستن با یک ماشینِ جوجه کشی وصلت کنن؟ تعبیرم نامناسبه،میدونم. اما خیلیا رو میشناسم که دوست داشتنشون رو با هیچی عوض نمیکنن. حتی زن هایی که با استقلال مالی باز هم پای همسرِشون میمونن. منطقی نیست به خاطر یک بچه که خدا نخواسته، بنا به حکمتش، قید دوست داشتن رو بزنن، که فردا روزی همون بچه میشه باعث دلشکستگیشون.

بارون شنبه 30 آذر 1398 ساعت 16:45

بحث در رابطه با این موضوع خیلی زیاده و نظر دادن اصلا کار آسونی نیست.
من فکر میکنم همش بر میگرده به شرایط زن و شوهر و اینکه تا چه میزان بچه براشون مهمه، یه وقت زن یا مردی بدون بچه نمیتونه زندگی کنه یعنی مهمترین هدفش از ازدواج فرزند آوری بوده چون توانایی بدنیا آوردن و بزرگ کردن یه بچه رو در شرایط خوب داره، مثلا دوست داره مادر بودن یا پدر بودن را با بچه ای که از خودش باشه تجربه کنه، که به نظرم حق طبیعی هر انسانی هست و در صورت علاقه زیاد به بچه نه اینکه نخواد زندگی رو ادامه بده بلکه نمیتونه و حق داره جدا بشه، بدون شک جدا شدن خیلی بهتر از ماندنی هست که آدمو از ذوق و شوق بندازه و به یه فرد غمگین تبدیل کنه، که در این صورت مطمئنا فردی که مشکل از اونه بیشتر از همه اذیت میشه.

دسته دوم زوج هایی هستند که بچه براشون اولویت نیست و طرف مقابلش از همه چی براش مهمتره و با میل خودش زندگی رو ادامه میده و خیلی هم کار زیبایی هست.
کلا به نظرم این موضوع یه توافق کاملا دو طرفه است و همه چیز بر میگرده به شرایط زندگی زن و مرد و میزان علاقه به بچه و مهمتر از همه اولویت بندی اونا برای کنار هم زندگی کردن.
اینم بگم که ما در اینجا از دخالتهای بیجای دیگران و نظر دادنشون درباره زندگی دو تا آدم عاقل و بالغ صرف نظر کردیم که خود این مسئله میتونه مشکل بزرگی باشه بخصوص زمانی که حرف این و اون برای زن یا مرد مهم باشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد