عجیبه که آدما از دریافت گل لذت میبرن ، از زیبایی ، عطر و طراوتش ، گلها به ما چه میدهند و ما با آنها چه میکنیم ؟ بخاطر لذتمان با چاقو یا قیچی به جانشان میفتیم !
دسته گلی را در نظر بگیرید که لای یک لفاف پلاستیکی یا کاغذی پیچیده شده یا در مقابل گلهایی که به ریشه خود چسبیده اند و عمر خود را طبیعی طی میکنن و به پژمردگی میرسند.
آیا اگر گلها میتوانستند با ما حرف بزنند ، چه میگفتند، آیا باز به سادگی گذشته میتوانستیم از شاخه جدایشان کنیم ؟ بگذریم از اینکه انسانها در دنیا با آنانی که حرف هم میزنند برخورد مناسبی ندارد !
در زندگی هم همین است ، برای بردن لذت ، کسی را از ریشه اش جدا نکنید ، اجازه بدهید او با فطرت و ذات خود بماند ، برای اینکه شما از نحوه یا شیوه زندگی طرف مقابلتان راضی نیستید و مایلید برای خودتان دسته گلی زیبا یا مجسمه ای آنچنان که خود میپسندید از او درست کنید ، او را از اصل جدا نکنید و بدانید اگر هم موفق شوید عمر آن چیزی که ساخته اید بسیار کوتاه خواهد بود .زیبایی و عشق را در آزادی ببینید و اجازه بدهید ذات و شخصیت هر کس در بستر آنچه هست رشد و تکامل داشته باشد .او و شما مهمترین دارایی خود را با هم به اشتراک گذاشتید ، عمر خود را ، شریک و همراه زندگی ، لایق بیشترین احترام ، توجه و محبت میباشد.