بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

چرا مینویسم؟

عقیده دارم ذهن و فکر ما یک جریان است ، سیال است و اگر حرکت نداشته باشد از رودی زیبا و پر پیچ و خم به مردابی تبدیل خواهد شد.حتی داشتن افکاری زیبا هم به تنهایی کافی نیست،باید این ذهن زیبا را به دیگران هم برسانی،تا حرکت ذهن ها در مسیر پیوستن به هم و جاری شدن در روح و بطن دیگر انسانها نباشد ،همچنان سکون با شما خواهد بود.


نقاشی که میکشد،شاعری که میسراید،نویسنده ای که مینویسد و تمام کسانی که به نحوی فکر خود را به جریان افکار دیگران میرسانند، در حقیقت به خودشان کمک میکنند که روح و ذهنی پویا ، زنده و تازه داشته باشند .


خانه ای که در آن بسته باشد و رفت و آمدی در جریان نباشد،پر ازتار عنکبوت  و متروکه خواهد شد.وقتی مینویسم خانه فکرم تمیز و مرتب ، پر از نور و روشنی است ،حس میکنم درختان و گلهای زیبا در حیاط منزل دارم و زندگی در آن جاریست.

افکار شما لزوما" شاید مورد تایید افکار دیگر نباشد و قطعا هم همین است ، ولی همین تضارب آرا و عقاید باعث جوش و خروش رودخانه ذهن شما و دیگران خواهد شد و افکاری جدید را به جریان ذهن ها اضافه خواهد نمود.


افکاری که به رودخانه فکر آدمها میپیوندد، نشانه زندگی و زنده بودن من است.

نظرات 8 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 6 اسفند 1398 ساعت 01:14 https://naghashihayesara.blogsky.com/

دنیای خودتون را دارین..

دقیقا، با نوشتن میتونین یه جهان اختصاصی برای خودتون درست کنید که فقط مال شماست .
با رویا ها و آرزوهاتون و یا با واقعیت ها و تجربه هاتون و از دیگران دعوت کنین در ساختن دنیاتون بهتون کمک کنن و شما هم به ساختن دنیای آنها.

آوریل دوشنبه 5 اسفند 1398 ساعت 23:30 http://khaterat-e-yekzan.blogfa.com/

نظر خیلی زیبا و مترقی در مورد نوشتن دارید.

سارا(چیکسای) دوشنبه 5 اسفند 1398 ساعت 18:40 http://15azar59.blogsky.com

من مینویسم که ذهنم را خالی کنم تا بتونم درست تصمیم بگیرم وقتی ذهنم پر هست از اتفاقای اطرافم تمرکزم را از دست میدم مینویسم هر چی هست بعد انگار اروم میشم

همه بدنبال آرامشیم !

بارون دوشنبه 5 اسفند 1398 ساعت 14:36

فکر نمیکنم تا حالا کسی در مورد نوشتن و فکر کردن همچین پستی خونده باشه، اونقدر گیرا و قابل فکره حتی اونایی هم که ذوقی برای نوشتن ندارند یا به هر دلیلی نمینویسن یا فکر میکنن نوشتن مسؤلیت سختی باشه خودشون رو ملزم به فکر کردن و در نتیجه نوشتن کنند.

زیبا دوشنبه 5 اسفند 1398 ساعت 10:49 http://manvaeshgh.blogfa.com

داخل یک دفتر نوشته بودم که انداختمش دور

قطعا موضوع اصلی داستان یادتان است ، اگر دوست داشتید به ایمیلی که در پروفایل هست ارسال کنید ، تا شاید بشه این داستان را از سالها انتظار خارج کرد .

زیبا دوشنبه 5 اسفند 1398 ساعت 10:37 http://manvaeshgh.blogfa.com

از سال 96 که وبلاگ دارم و مشکلات و خوشحالیهامو مینویسم و کسانی هم کامنت میگذارند و به من اعلام میکنند که تنها نیستم حالم خیلی بهتر از قبل هست. عاشق نوشتن هستم. نخندید ولی بچه که بودم دوست داشتم یک رمان عاشقانه از یک زندگی رویایی که خودم دوست داشتم داشته باشم بنویسم حتی نصفش رو هم نوشتم

رمان را تا آنجایی که نوشتید در وبلاگ بگذارید ، شاید به کمک رودخانه فکر ها بتونیم تمومش کنیم !

تیلوتیلو دوشنبه 5 اسفند 1398 ساعت 10:37 https://meslehichkass.blogsky.com/

راست میگین
باید مراقب دلمون باشیم که تار عنکبوت و غبار نگیره
باید حواسمون باشه که این باغچه زیبا را نگهداری کنیم

مشخصه امروز کار زیاد داری !

بانوی ایرانی دوشنبه 5 اسفند 1398 ساعت 09:53

علیرغم مشغله فکری و کاری که دارم ، هر از گاهی به وبلاگ شما سر میزنم. بعضی از نوشته هاتون خیلی به دل میشینه از جمله همین متن
موفق باشید همیشه

ممنون
توضیحی در بخش نظرهای "بالن رنگی" اضافه کردم ، چون نظر داده بودید ، خواستم یادآوری کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد