عقیده دارم ذهن و فکر ما یک جریان است ، سیال است و اگر حرکت نداشته باشد از رودی زیبا و پر پیچ و خم به مردابی تبدیل خواهد شد.حتی داشتن افکاری زیبا هم به تنهایی کافی نیست،باید این ذهن زیبا را به دیگران هم برسانی،تا حرکت ذهن ها در مسیر پیوستن به هم و جاری شدن در روح و بطن دیگر انسانها نباشد ،همچنان سکون با شما خواهد بود.
نقاشی که میکشد،شاعری که میسراید،نویسنده ای که مینویسد و تمام کسانی که به نحوی فکر خود را به جریان افکار دیگران میرسانند، در حقیقت به خودشان کمک میکنند که روح و ذهنی پویا ، زنده و تازه داشته باشند .
خانه ای که در آن بسته باشد و رفت و آمدی در جریان نباشد،پر ازتار عنکبوت و متروکه خواهد شد.وقتی مینویسم خانه فکرم تمیز و مرتب ، پر از نور و روشنی است ،حس میکنم درختان و گلهای زیبا در حیاط منزل دارم و زندگی در آن جاریست.
افکار شما لزوما" شاید مورد تایید افکار دیگر نباشد و قطعا هم همین است ، ولی همین تضارب آرا و عقاید باعث جوش و خروش رودخانه ذهن شما و دیگران خواهد شد و افکاری جدید را به جریان ذهن ها اضافه خواهد نمود.
افکاری که به رودخانه فکر آدمها میپیوندد، نشانه زندگی و زنده بودن من است.
دنیای خودتون را دارین..
دقیقا، با نوشتن میتونین یه جهان اختصاصی برای خودتون درست کنید که فقط مال شماست .
با رویا ها و آرزوهاتون و یا با واقعیت ها و تجربه هاتون و از دیگران دعوت کنین در ساختن دنیاتون بهتون کمک کنن و شما هم به ساختن دنیای آنها.
نظر خیلی زیبا و مترقی در مورد نوشتن دارید.
من مینویسم که ذهنم را خالی کنم تا بتونم درست تصمیم بگیرم وقتی ذهنم پر هست از اتفاقای اطرافم تمرکزم را از دست میدم مینویسم هر چی هست بعد انگار اروم میشم
همه بدنبال آرامشیم !
فکر نمیکنم تا حالا کسی در مورد نوشتن و فکر کردن همچین پستی خونده باشه، اونقدر گیرا و قابل فکره حتی اونایی هم که ذوقی برای نوشتن ندارند یا به هر دلیلی نمینویسن یا فکر میکنن نوشتن مسؤلیت سختی باشه خودشون رو ملزم به فکر کردن و در نتیجه نوشتن کنند.
داخل یک دفتر نوشته بودم که انداختمش دور
قطعا موضوع اصلی داستان یادتان است ، اگر دوست داشتید به ایمیلی که در پروفایل هست ارسال کنید ، تا شاید بشه این داستان را از سالها انتظار خارج کرد .
از سال 96 که وبلاگ دارم و مشکلات و خوشحالیهامو مینویسم و کسانی هم کامنت میگذارند و به من اعلام میکنند که تنها نیستم حالم خیلی بهتر از قبل هست. عاشق نوشتن هستم. نخندید ولی بچه که بودم دوست داشتم یک رمان عاشقانه از یک زندگی رویایی که خودم دوست داشتم داشته باشم بنویسم حتی نصفش رو هم نوشتم
رمان را تا آنجایی که نوشتید در وبلاگ بگذارید ، شاید به کمک رودخانه فکر ها بتونیم تمومش کنیم !
راست میگین
باید مراقب دلمون باشیم که تار عنکبوت و غبار نگیره
باید حواسمون باشه که این باغچه زیبا را نگهداری کنیم
مشخصه امروز کار زیاد داری !
علیرغم مشغله فکری و کاری که دارم ، هر از گاهی به وبلاگ شما سر میزنم. بعضی از نوشته هاتون خیلی به دل میشینه از جمله همین متن
موفق باشید همیشه
ممنون
توضیحی در بخش نظرهای "بالن رنگی" اضافه کردم ، چون نظر داده بودید ، خواستم یادآوری کنم.