مطالب نوشته شده در وبلاگ بلاگر ( Blogger Blog) عقاید شخصی من میباشد و لزوما ممکن است تجربه مناسب یا نظر مفیدی برای سایرین نباشد.
شرایط و نحوه زندگی هر کس میتواند تجربه های متفاوتی از زندگی برای او داشته باشد.
نظرات شما قطعا" برای من عزیز و محترم خواهد بود .
کل نوشته ها در این وبلاگ و نظراتی که در دیگر بلاگها میگذارم نوشتن فکرم میباشد،مگر در دادن اطلاعات خاص که با ذکر منبع مشخص میکنم.
با احترام ، بلاگر
ادامه...
چند سال بعد روزی که فکرش را هم نمیکنیم توی خیابان با هم روبرو میشویم. تو از روبرو میآیی. هنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت قدم برمیداری فقط کمی جا افتادهتر شدهای. قدمهایم آهستهتر میشود. به یک قدمیام میرسی و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز میکنی. درد کهنهای از اعماق قلبم تیر میکشد و رعشهای میاندازد بر استخوان فقراتم. هنوز بوی عطر فرانسویات را کامل استنشاق نکردهام که از کنارم رد شدهای.
تمام خطوط چهرهات را در یک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت میکنم. میایستم و برمیگردم و میبینم تو هم ایستادهای! میدانم به چه فکر میکنی! من اما به این فکر میکنم که چقدر دیر ایستادهای! چقدر دیر کردهای! چقدر دیر ایستادهام! چقدر به این ایستادنها سالها پیش نیاز داشتم قدمهای سستم را دوباره از سر میگیرم... تو اما هنوز ایستادهای... خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند اما مطمئناً بازگشتها بدترند. حضور عینی انسان نمیتواند با سایه درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!
آدمکش کور مارگارت_آتوود
متن زیبایی بود ، البته به این هم اعتقاد دارم اگر سالها پیش هم می ایستاد ، شاید در جریان زندگی واقعی از ایستادن خود پشیمان میشد ! متاسفانه نرسیدن ها باعث بوجود آمدن این تصور در ما میشود که اگر بهم میرسیدیم چه میشد ؟! از دید من اتفاق خاصی نمی افتاد و مانند دیگران بد و خوب های زندگی را تجربه میکردیم. سپاس از شما و مارگارت !
گذشته رو گاهی باید توی همون گذشته باقی گذاشت..... به نظر من روابطی که تموم شده رو با وجود همه ی زیبایی ها و شیرینیهاشون حتی..... نباید دوباره از سر گرفت..... عشق قدیمی مربوط به زمان قدیمه.... وگرنه این همه ازش نمیگذشت شروع دوباره ی بعضی چیزها حتی به اندازه ی چند دقیقه نه تنها دست آوردی برامون نداره که همه ی خاطرات قشنگ گذشته رو عادی و بی ارزش میکنه....
با نظر شما موافقم ، چیزی که تموم شده اگه هم برگرده ، هیچوقت بخوبی گذشته نمیشه و پایدار نخواهد بود ، منظور من از این نوشته بیشتر برمیگرده به اینکه کسایی که دارن سراغی از گذشته میگیرن ، دنبال بازگشت یا یادآوری خاطرات نیستند ، افراد دیگه برای ارتباط در دسترس نبودن و بفکر دوستان گذشته افتادن که ساعاتی را با او خوش باشن ! سپاس از حضور و نظر از دید من درست شما
ارتباط درست با آدم حسابی و دوست داشتن و علاقه ای که هست با نفر چندمی و رزرو هیچگاه یه جا با هم جمع نمیشن، چون اصلا همخوانی ندارن. ما آدمها خیلی خوب میتونیم تشخیص بدیم اون طرف خط ارزش جواب دادن داره یا نه. آدمهای خوش اشتها راه برای پیدا کردن به قلبها ندارن چه برسه به قدیمی شدن و ماندگار شدنش. رابطه های پخته و درست و مهمتر از همه با آدم درست اگه سرانجام هم نداشته باشه همیشه مورد اطمینانن.
سلام بارون با تجربه ،حس میکنم حرفاتون وزنشون بیشتر شده ، خوشحالم !
شما عشق قدیمی من هستید؟ یا من عشق قدیمی شما؟؟؟؟؟ بعد این جناب عشق چقدر هم رزرو دارن؟ ولی من ته دلم فکر میکنم اگه اسمش عشق قدیمی هست و به یه نفرت تبدیل نشده ، پس میشه اندازه چند دقیقه با یه دوست چای نوشید البته اگه اینقدر رزرو داره به نظر نمیاد من کلا زیاد براش جذاب باشم و فکر نکنم اصلا بهم زنگ بزنه
یه عادت دارم ، توی عید اگه حس کنم یه پیام تبریک «Send to all» برام اومده جوابشو نمیدم ، فقط جواب کسایی را میدم که حس کنم اختصاصی برای من پیام تبریک فرستادن. وقتی برات فرق نکنه اون با چه انگیزه ای بهت زنگ زده ، بین من و عشق قدیمی تفاوتی وجود نداره ! شخصا برای من افتخاری هست یه چای با یکی از همنشین های خوب مجازی بخورم.
عشق قدیمی؟ چرا قدیمی شده؟ ارزش اینو نداره که مثل یه دوست تو یه کافه با هم یه چای بخوریم؟ یه روزگاری عشقمون نبوده؟
حتی اگه بدونی براش فرقی نمیکرد شما باشی یا یه عشق قدیمی دیگه ؟ حتی اگه بدونی شما هم بهش جواب نمیدادی به رزرو چهارم زنگ میزد؟ خوبه ، اگه اینجوره پس بریم چای بخوریم ، مهمون من !
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
چند سال بعد روزی که فکرش را هم نمیکنیم توی خیابان با هم روبرو میشویم.
تو از روبرو میآیی. هنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت قدم برمیداری فقط کمی جا افتادهتر شدهای.
قدمهایم آهستهتر میشود. به یک قدمیام میرسی و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز میکنی. درد کهنهای از اعماق قلبم تیر میکشد و رعشهای میاندازد بر استخوان فقراتم.
هنوز بوی عطر فرانسویات را کامل استنشاق نکردهام که از کنارم رد شدهای.
تمام خطوط چهرهات را در یک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت میکنم. میایستم و برمیگردم و میبینم تو هم ایستادهای!
میدانم به چه فکر میکنی!
من اما به این فکر میکنم که چقدر دیر ایستادهای!
چقدر دیر کردهای!
چقدر دیر ایستادهام!
چقدر به این ایستادنها سالها پیش نیاز داشتم
قدمهای سستم را دوباره از سر میگیرم...
تو اما هنوز ایستادهای...
خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند اما مطمئناً بازگشتها بدترند.
حضور عینی انسان نمیتواند با سایه درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!
آدمکش کور
مارگارت_آتوود
متن زیبایی بود ، البته به این هم اعتقاد دارم اگر سالها پیش هم می ایستاد ، شاید در جریان زندگی واقعی از ایستادن خود پشیمان میشد !
متاسفانه نرسیدن ها باعث بوجود آمدن این تصور در ما میشود که اگر بهم میرسیدیم چه میشد ؟! از دید من اتفاق خاصی نمی افتاد و مانند دیگران بد و خوب های زندگی را تجربه میکردیم.
سپاس از شما و مارگارت !
گذشته رو گاهی باید توی همون گذشته باقی گذاشت..... به نظر من روابطی که تموم شده رو با وجود همه ی زیبایی ها و شیرینیهاشون حتی..... نباید دوباره از سر گرفت..... عشق قدیمی مربوط به زمان قدیمه.... وگرنه این همه ازش نمیگذشت
شروع دوباره ی بعضی چیزها حتی به اندازه ی چند دقیقه نه تنها دست آوردی برامون نداره که همه ی خاطرات قشنگ گذشته رو عادی و بی ارزش میکنه....
با نظر شما موافقم ، چیزی که تموم شده اگه هم برگرده ، هیچوقت بخوبی گذشته نمیشه و پایدار نخواهد بود ، منظور من از این نوشته بیشتر برمیگرده به اینکه کسایی که دارن سراغی از گذشته میگیرن ، دنبال بازگشت یا یادآوری خاطرات نیستند ، افراد دیگه برای ارتباط در دسترس نبودن و بفکر دوستان گذشته افتادن که ساعاتی را با او خوش باشن !
سپاس از حضور و نظر از دید من درست شما
وزن این حرفا نشون میده پست هله هوله خیلی کارساز نبوده، آخه شما میگی وزنشون زیاد شده
چیزی که میتونه خیلی وزین باشه و در عین حال بدون هیچ وزنی، سخن گفتنه !
ارتباط درست با آدم حسابی و دوست داشتن و علاقه ای که هست با نفر چندمی و رزرو هیچگاه یه جا با هم جمع نمیشن، چون اصلا همخوانی ندارن. ما آدمها خیلی خوب میتونیم تشخیص بدیم اون طرف خط ارزش جواب دادن داره یا نه.
آدمهای خوش اشتها راه برای پیدا کردن به قلبها ندارن چه برسه به قدیمی شدن و ماندگار شدنش.
رابطه های پخته و درست و مهمتر از همه با آدم درست اگه سرانجام هم نداشته باشه همیشه مورد اطمینانن.
سلام بارون با تجربه ،حس میکنم حرفاتون وزنشون بیشتر شده ، خوشحالم !
شما عشق قدیمی من هستید؟
یا من عشق قدیمی شما؟؟؟؟؟
بعد این جناب عشق چقدر هم رزرو دارن؟
ولی من ته دلم فکر میکنم اگه اسمش عشق قدیمی هست و به یه نفرت تبدیل نشده ، پس میشه اندازه چند دقیقه با یه دوست چای نوشید
البته اگه اینقدر رزرو داره به نظر نمیاد من کلا زیاد براش جذاب باشم و فکر نکنم اصلا بهم زنگ بزنه
یه عادت دارم ، توی عید اگه حس کنم یه پیام تبریک «Send to all» برام اومده جوابشو نمیدم ، فقط جواب کسایی را میدم که حس کنم اختصاصی برای من پیام تبریک فرستادن.
وقتی برات فرق نکنه اون با چه انگیزه ای بهت زنگ زده ، بین من و عشق قدیمی تفاوتی وجود نداره !
شخصا برای من افتخاری هست یه چای با یکی از همنشین های خوب مجازی بخورم.
عشق قدیمی؟
چرا قدیمی شده؟
ارزش اینو نداره که مثل یه دوست تو یه کافه با هم یه چای بخوریم؟
یه روزگاری عشقمون نبوده؟
حتی اگه بدونی براش فرقی نمیکرد شما باشی یا یه عشق قدیمی دیگه ؟ حتی اگه بدونی شما هم بهش جواب نمیدادی به رزرو چهارم زنگ میزد؟
خوبه ، اگه اینجوره پس بریم چای بخوریم ، مهمون من !