بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

سیاره 2 نفره !

داشتم فکر میکردم اگر یه زن و مرد را تنها در یه سیاره دیگر رها میکردند .

اگر از هم خوششان نمیآمد چه؟

اونا مجبور به بودن با هم بودن ؟

آیا این جبر باعث میشد که کشش حسی بین آنها بوجود بیاید؟

آیا مشکلاتی مانند وفاداری ، حرفهای دیگران و ... در میانشان نبود؟

وقتی از هم خسته میشدند چه میکردند؟

رفتارهای آنها به سمت خوب بودن میرفت یا بد شدن؟


بین تنهایی و اجبار کدام را انتخاب میکردند؟


چشمهایم را بستم و این تصور را در ذهنم داشتم ، برای من جالب نبود که به هر علتی مجبور باشم کاری را بکنم ، ارزش داشتن اختیار حداقل برای من بسیار زیاد است ، انتخابِ من تنهایی بود !

نظرات 3 + ارسال نظر
بارون یکشنبه 11 آبان 1399 ساعت 15:47

نمیدونم چطور اما بی شک انتخاب من در گرو انتخاب طرف مقابل نیست!

سپاس از نظرِ شما

بارون یکشنبه 11 آبان 1399 ساعت 15:16

قطعا گزینه هیچکدام

یعنی چطور؟ هم باشی و هم نباشی؟ اگر طرفِ مقابل تنهایی را انتخاب کرده باشه ، فقط یک گزینه دارید !
جبر به تنهایی
سیاره 2 نفره این مشکلات را هم داره !

قاصدک یکشنبه 11 آبان 1399 ساعت 14:22

وقتی از کسی ناراحت باشم شاید منم همین حرف شما رو بگم ولی همین تنهایی مطلقی که شما گفتید رو من قبلا بارها تصور کردم.
من فکر می کنم این دو تا آدم اگه از اول هیشکی رو به غیر از هم نمیدیدن حالا هر کدومشون هر جور آدم آنرمالیم بود بعد از یه مدت به هم علاقمند میشدن و معیارایی که الان داشتن رو اصلا اون موقع به هیچ عنوان نداشتن
وفاداری...
طرف هر چقدرم اوضاش خراب باشه اونجا راهی به جز وفاداری نداره (تازه به نظر من کسی که تو اینجور شرایطی باشه اصلا نمیتونه اوضاشم خراب باشه)
اصلا ملاکی برای زیبایی و ... نداشتن که هنوز بگن این بده یا خوب و انسان به نظر من ذاتا از تنهایی خوشش نمیاد
شاید اگه یه انسان وحشی و خطرناک هم بود که فقط اون موجود زنده وجود داشت من که مجبور بودم پیش همون آدم باشم چون بهتر از تنهایی مطلق بود
خیلی پیش اومده که تصور کردم اگه جایی باشم که هیشکی غیر از خودم نباشه چیکار باید کرد، سخته شاید با اولین موجود زنده یا حتی غیر زنده ای که پیدا میشد دوست میشدم
قبلنا تصورم به این رفته که مثلا آدم اگه بره فضا و به هر طریقی امکان برگشتش نباشه ولی امکان حیات اونجا باشه چی میشه؟ بعد از یه مدت دیوانه وار شاید به دنبال یه موجود حتی با کمترین شباهت به خودش میگرده که تنهای تنها نباشه.

سپاس از نظر کاملِ شما و این نشون میده که گاهی آدمها حتی بدون اینکه شناخت یا حتی مشابهت های جنسیتی و فرهنگی داشته باشن ، میتونن به یک چیز فکر کنن !
و یه چیز دیگه را هم که فکر کردم و به نظرم مشکل عمده ای رسید این بود که از اونجا چطور وبلاگ را بروز کنم ؟!(لبخند)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد