مطالب نوشته شده در وبلاگ بلاگر ( Blogger Blog) عقاید شخصی من میباشد و لزوما ممکن است تجربه مناسب یا نظر مفیدی برای سایرین نباشد.
شرایط و نحوه زندگی هر کس میتواند تجربه های متفاوتی از زندگی برای او داشته باشد.
نظرات شما قطعا" برای من عزیز و محترم خواهد بود .
کل نوشته ها در این وبلاگ و نظراتی که در دیگر بلاگها میگذارم نوشتن فکرم میباشد،مگر در دادن اطلاعات خاص که با ذکر منبع مشخص میکنم.
با احترام ، بلاگر
ادامه...
من همیشه دلم میخواست تنها تو یه دشت بزرگ باشم که هوای قشنگ داره و گلای ریز و باد بهاری؛ مثل دوران بچگی حس کامل رهایی و لذت از زندگی رو بچشم و بشینم و به صدای باد و طبیعت و پرنده ها گوش بدم و آسمون و ابرا و سایه درختا و بازی برگا رو تماشا کنم.
بسیار هم عالی ، معلومه که حس بهار زودتر به شما رسیده ! (لبخند) سپاس از نظر خوبتون
سلام اگه از نظر مادی ومکانی بخوام بگم دوست داشتم الان توی شهر خودم شیراز عزیزم، پیش مادرم وپدر جانم باشم وچند روزی دور از دغدغه های زندگی با اونا بگذرونم وبه هیچی فکر نکنم. از نظر معنوی دوست دارم روحم به درجه اعلای بزرگی برسه واز تمام جهات مادی وخودخواهی دور بشه تا جایی که مادیات در این دنیا فقط جنبه گذرا داشته باشه وبیشتر در جهت پرورش روحم تلاش کنم. امیدوارم منظورم را رسونده باشم.
بله ، متوجه شدم ، امیدوارم به هر دوشون بزودی برسید. سپاس از همراهیتون
من همیشه دلم میخواست تنها تو یه دشت بزرگ باشم که هوای قشنگ داره و گلای ریز و باد بهاری؛ مثل دوران بچگی حس کامل رهایی و لذت از زندگی رو بچشم و بشینم و به صدای باد و طبیعت و پرنده ها گوش بدم و آسمون و ابرا و سایه درختا و بازی برگا رو تماشا کنم.
بسیار هم عالی ، معلومه که حس بهار زودتر به شما رسیده ! (لبخند)
سپاس از نظر خوبتون
سلام
اگه از نظر مادی ومکانی بخوام بگم دوست داشتم الان توی شهر خودم شیراز عزیزم، پیش مادرم وپدر جانم باشم وچند روزی دور از دغدغه های زندگی با اونا بگذرونم وبه هیچی فکر نکنم. از نظر معنوی دوست دارم روحم به درجه اعلای بزرگی برسه واز تمام جهات مادی وخودخواهی دور بشه تا جایی که مادیات در این دنیا فقط جنبه گذرا داشته باشه وبیشتر در جهت پرورش روحم تلاش کنم. امیدوارم منظورم را رسونده باشم.
بله ، متوجه شدم ، امیدوارم به هر دوشون بزودی برسید.
سپاس از همراهیتون
بلاگر ی چن وقته حرفای احساسی میزنی

بنظرم دعام جواب داده
دلت لرزیده
خودمو که نگفتم ، من دوست داشتم همینجا که هستم بودم !
ممنون از همراهیتون
این مطلب رو که خوندم یاد این شعر سهراب افتادم؛
خانه دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت
به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت
نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا
سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
میروی تا ته آن کوچه
که از پشت بلوغ سر به در می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا، خشخشی میشنوی:
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا
جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه دوست کجاست.
+ قطعا جایی که دوست آنجاست..
سهراب به من نزدیکه