به چشماش سرمه زده بود ، ماتیک ملایم ، موهاشو درست کرده بود ، همونجور که او میخواست ، دل تو دلش نبود ، به فکر سینی چایی بود که یه موقع آبرو ریزی نکنه و نریزه ، چادر نماز مادرش را اتو کرده بود و آماده بود که علی که آمد سرش کنه ، جلوی مادر و خواهر شوهر که نمیشد بی چادر بیاد !
بابا نشسته بود و ادای روزنامه خواندن را در میاورد ولی عاطفه میدونست فقط داره ادا در میاره و استرس داره ، فقط یه دختر داشت و 2 پسر ، دخترشو خیلی دوست داشت و عزیزِ بابا بود ، عاطفه هم به باباش عشق میورزید ، مادرش که فرشتۀ مهربونی بود ، ولی علی رو یه جور دیگه دوست داشت ، خیلی مرد بود ، تو بازار کار میکرد ، تازگی برای خودش کار میکرد و وقتی عاطفه را دیده بود ، موقعی بود که از راه مدرسه میومد خونه ، دل بهش داده بود و یه روز بالاخره تو کوچه مدرسه عاطفه اینا یه نامه بهش داده بود و حسشو گفته بود ، عاطفه 17 سالش بود و سال آخر که دیپلم میگرفت ، گاهی شبها با تلفن تا نزدیک صبح با هم حرف میزدن ، از آینده ، از اسم بچه هاشون ، اگه پسر شد آرش ، دختر که شد مه رو !
صدای زنگ آمد ، عاطفه قلبش شدید میتپید ، چشماشو باز کرد و از خاطرات بیرون اومد ، گوشی درب باز کن را برداشت ، یه پسر شیرین 8 ساله میگفت مامان بزرگ باز کن منم ، عاطفه با گوشه روسریش قطره اشکِ گوشه چشمشو پاک کرد و میدونست که هیچکس نمیدونه اونروز سالروز خواستگاری علی بود ، 41 سال پیش در همین روز و سال پیش او رفته بود و عاطفه را تنها گذاشته بود !
من میو میو
آخه امروز یکم خلاقیت به خرج دادم مغزم خستش شده
احتمالا بعد ناهار نخوابیدید !
نمیدونم چطور میتونم این فاجعه را تفسیر کنم !
امیدوارم دیگه براتون پیش نیاد ! (لبخند)
حالا که کامنتارو میخونم متوجه شدم
من فکر میکردم کلا بهم نرسیدن و شب خاستگاری علی مرده و حالا عاطفه با یکی دیگه ازدواج کرده...
نه ، علی یه سال پیش رفته ، با هم ازدواج کردن و 40 سال زندگی کردن ، اون روز سالگرد خواستگاری علی از عاطفه بوده ، فکر کنم من میو میو یا شما میو !
فیلمی سراغ دارید معرفی کنید این روزا ببینیم
Passengers
خوبه که ازدواج کردند ، نوه هم دارن !
بله
ممنون از همراهیتون
منمتوجه نشدم درست یعنی علی با عاطفه ازدواج کرده بود و الان فوت شده بود یا اینکه فقط خواستگاری کرده بود و دیگه نتونسته بود باهاش ازدواج کنه ؟
ازدواج کرده بود ولی الان دیگه نبود !
من ک همیشه از این شوخیا باهات میکنم احساس کردم اندوهیدی
اندوهیدی؟
نه ، متاسفانه متن لحن نداره !
اصلا توقع این پایان تلخ رو نداشتم
متاسفم ولی نویسنده بیشتر از همه چی به اون حسی که میاد سراغش فکر میکنه.
اصلانشم قشنگ نبود
اصلانشم ایحساساتی نشدم
ن از کیک خامه حرفی زدی ن حلوا
این ک نشد
در هر صورت ممنون از اینکه خواندیدن
امیدوارم اونهایی که واقعی همو دوست دارن بی هم نرن، با هم برن..( البته بعد از سالها خوشبختی)
خیلی قشنگ بود
سپاس از شما