بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

کلامِ محبت !

سلام ، صبح بخیر همنشین خوبم ، امیدوارم خوابِ راحتی داشتی و شاد و پر از انرژی باشی ، برای امروزتون برنامه دارید؟ امروز برای خوشحال شدن خودتون چکار میخواهید بکنید؟ رفتن به طبیعت؟ یه مرکز خرید ؟ خوردن یه بستنی ؟  ناهارِ خوب؟  چای دارچین یا زعفرونی با کیک شکلاتی یا نون خامه ای؟ دیدن عزیزی که مشتاقش هستید؟  زنگ زدن به یه دوست قدیمی؟ خرید یه شاخه گل برای خودتون یا کسی که دوسش دارید؟ پیاده روی با یه دوست با کلی غیبت از این و اون ؟ شکلک درآوردن برای کسی که از این کار شما میخنده؟ یا هنوز برنامه ای ندارید و منتظرید کسی براتون برنامه بذاره؟ فکر کنم خوبه که خودتون دنبالش باشید ، شادی و خوشی مثل غم و غصه مسریه و شما شروع کنید دور و بریاتون هم انگیزه میگیرن و همراه میشن ، حوصله نداری؟ باور کن همه یه روزایی اینجور میشن ، ولی راه که بیفتی حوصله هم همراهیتون میکنه !

***

پنجشنبه لباس ورزشی پوشیده دم در داره بالا پایین میپره و میگه بریم ورزش ! حقیقتش آخرین باری که اینکارو کردیم فشارش افتاد و برگشتنی یه جورایی کولش کردم و آوردم خونه (لبخند)، شب هم موقع رفتن هم همش میگفت ، آخ کمرم ، پاهام ، زانوهام  !  بارها گفتم چند تا چیز از جمله ورزش ، رژیم و عشق را با شدت شروع نکنید ، کم کم ، عاقلانه و با برنامه ، شروع انفجاری و ناگهانی هر چیز ، باعث پایان سریع و بی حاصل اون هم میشه ، از دید من ، خط وسط را بگیرید و از ابتدا تا انتها همون را ادامه بدید !

***

پنجشنبه ، دیشب که آمده بود میگفت فردا ناهار هوس جوجه کباب کردم ، صبح گفت نه ، قورمه سبزی میخوام ، الان میگه کباب کوبیده ! آخه من غول چراغ جادو ندارم که یه بشکن بزنم همه چی آماده بشه ، بعد با اون چشماش که مظلوم میکنه (مثل گربه شرک) وقتی به آدم نگاه میکنه ، خب چکار میشه کرد؟

https://s18.picofile.com/file/8437186850/5_.jpg

***

وقتی میبینی که خطایی که کردی ولی آن را نمیپذیری و او هم توجهی بهت نمیکنه ، مراحل زیر را طی میکنی :

1- به دوره کمون فرو میری و منتظری اون بهت پیامی بده و خودت را حاضر میکنی اگر منت کشی کرد چی بهش بگی.

2- صبر میکنی و میبینی خبری نشد و اون عکس العملی نشون نمیده ، کم کم عصبی میشی و توی خودت باهاش دعوا میکنی ولی باز چیزی بهش نمیگی و همچنان منتظری !

3- میبینی که با نبودنت اتفاقی نیفتاده و دورادور در جریان قرار میگیری که داره زندگی عادیشو میکنه ،حسابی بهم میریزی !

4- بالاخره طاقت نمیاری و یه پیام تند و تیز و تحریک کننده براش میفرستی !

5- بازم میبینی که پیامتو دیده ولی بازم نسبت به اون پیامِ شما بی تفاوته !

6- دیگه نمیدونی چکار کنی و مستاصل میشی و شروع میکنی به فرستادن پیامهایی با مضمون نزدیک به عذر خواهی و ببخشید !

7 - میبینی بازم جوابی نمیگیری  و با پیامهایی حاوی اشک و آه و معذرت خواهی مستقیم ، میری سراغش ....

از دیدِ من شماره 7 را اگر بجای شماره 1 انجام میدادی ، امکان گرفتن نتیجه بیشتر بود ، همین !

***

شام درخواستی پنجشنبه عزیز دلم

***

پنجشنبه عزیزم میگه همین خوبه ، شاتوت هم دوست دارم  ! یعنی انگار نه انگار که منم ممکنه از یه آهنگ خوشم بیاد ! 5 شنبس دیگه ، تا چند ساعت دیگه میره ، چی بگم؟ باشه همینو گوش میکنیم !

آهنگ مورد علاقه 5 شنبه !

***

میگه اگه نیام چی؟ اگه دیدی بعد 4 شنبه یه دفعه جمعه شد و من نیومدم چی؟ میگم تا ابد ، تا نفسی هست ، به شما فکر میکنم ، بلاگر بعد هر 5 روز از اول هفته  منتظرتونه و اگه تو تقویم هم نباشی ، توی دلش هستی ، تا همیشه !

پنجشنبه باز احساساتی شده ! میگه نمیخوام برم ، میگه 6 روز زیاده برای دیدن دوبارت ، میگم تحمل کن ، یه روز من میام پیشت، تو قصرِ روزها ، 6 روز پیشت میمونم وفقط  یه روز که میای پیش آدما ، از هم دوریم،  یکم فکر میکنه و میگه این خوبه ! آروم میشه و آماده رفتن ، منم دلم نمیاد ازش جدا شم ، اگه بدونید چجوری داره سرشو فشار میده و سفت بغل کرده ، بهش میگم میبایست بری ، کم کم وقتشه...من برم  پنجشنبه را راه بندازم ، بعد با یه غزل از حافظ پیشتون هستم !

بلاگر و حافظ


نظرات 7 + ارسال نظر
- جمعه 4 تیر 1400 ساعت 01:00

کو غزل ؟

گذاشتم ، فورمتش با تبلت یا گوشی باز میشه

- پنج‌شنبه 3 تیر 1400 ساعت 23:47

یه خورده چیپس و پفیلا واسه تو راهشم بزارید

اونا که هیچ ، مارشمالو هم گذاشتم براش !

همنشینِ خوبان پنج‌شنبه 3 تیر 1400 ساعت 23:21

خوش بحال ۵ شنبه ! خدا شانس بدا

خوش بحال بلاگر !

همنشینِ خوبان پنج‌شنبه 3 تیر 1400 ساعت 16:16

چه گربه نازی
این اخلاق ۵ شنبه شبیه منه ، میخوام برم خونه خواهر میگم یه لوبیا پلو پُر ملات چرب و چیلق برام درست کن دارم میام
به دوست جان میگم دلمه برگ مو با زرشک زیاد میخوام
به خاله میگم اگه واسم آبگوشت غلیظ بار میزاری تا بیام .... زن عمو میگه بیا میگم چی برام درست میکنی
می دونم الان تو دلتون یه چیزی گفتید شنیدم
همینه که هست ، سر غذا شوخی نداریم .


الان بعد خواب و چایی یه بستنی سنتی می چسبه ، به نظرم یه بستنی سنتی واسه ۵ شنبه
سفارش بدید

یعنی 5 شنبه ای هستید ولی خودتون نمیدونید ! من هر چی تو دلم باشه اینجا هم مینویسم ، میگم طبیعتِ شما همینه و طبیعی هم هستید !
بعد اون غذاها ، خواب ، چایی ، بستنی با تیکه های خامه ... باور کنید خودتون هم نمیدونید ، 5 شنبه ای اصیل هستید، مقاومت نکنید ! (لبخند)

lili پنج‌شنبه 3 تیر 1400 ساعت 13:56

سلام
مگه میشه پنج شنبه باشه و آدم انرژی نداشته باشه. این روز عزیز خودش منبع انرژیه. تازه من ممکنه روزای دیگه کسل باشم ولی بوی پنح شنبه که بهم میخوره پراز انگیزه میشم. هرکاریم بگه انجام میدم. عزیزمی پنج شنبه جان:بدجنس

سلام به همنشین همیشگی خوبم
وقتی اشتراکی میان افراد باشه که زمان آن نامحدود باشه مثل آمدن 5 شنبه ها ، این همنشینی هرگز از بین نخواهد رفت .
لی لی گرامی ، حضور 5 شنبه ایهای اصیل و وفادار باعث دلگرمی و حس خوب میشه ، ممنون از اینکه هستی ، ضمنا 5 شنبه هم سلام میرسونه ، میگه هفته دیگه باقالی پلو با مرغ درست کن ، یه سر میام پیشت ! (لبخند)

سارا پنج‌شنبه 3 تیر 1400 ساعت 12:28 http://15azar59.blogsky.com

یادمه یک بار موضوع انشا دبیرستان ازاد بود یکی از بچه های کلاس که الان هم نویسنده قابل و مشهوری هست اومد انشا خوند و شروع کرد به تعریف و تمجید از کسی با کت و شلوار قهوه ای روشن و شیرین بودن اون شخص و خلاصه حسابی ما رو برده بود تو حس و حال رمانتیک که اخرش فهمیدیم اون همه تعریف و تمجید و عشق در وصف نون خامه ای بوده انقدر بامزه و جالب دربارش نوشته بود که تا جمله اخر که گفت با تو هستم عزیزم ای نون خامه ای خوشمزه و شیرینم هیچکدوم حتی خانم معلم هم متوجه نشدیم حالا شما هم با این پست منو یاد اون دوستم انداختید و اون انشا انقدر تو خاطرم مونده که اون جمله اخر همیشه بادیدن نون خامه ای تو ذهنم تداعی میشه

کلا خانمها با نون خامه ای میونه خوبی دارند، یکی از روشهای موفق در زمینه گرفتن بله میباشد ! (لبخند)
ممنون از خاطره خوبتون

بارون پنج‌شنبه 3 تیر 1400 ساعت 12:02

سلام به شما همنشین پرانرژی و مهربون
عنوانی که گذاشتین خودش کلی انرژی همراهش داشت..
چه موارد خوبی گفتید، بله برنامه هم داریم، از گزینه هایی که شما گفتین پیاده روی با یه دوست و غیبت های لازمه رو دوست داشتم در برنامه داشته باشم، حیف شد..

آخی ! خیلی متاسفم ! یعنی الان میزان غیبت نکردنِ خونتون بالا رفته؟ فکر کنم زودتر با یه پلاستیک تخمه و یه دوست به فکر درمانش باشید تا کار دستتون نداده ! (لبخند)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد