بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

مهربونی؟

قلابشو انداخته بود تا برای ناهارش یه ماهی بگیره ،داشت کمی هم نون واسه اردکهای برکه پرت می‌کرد و از غذا دادن بهشون لذت میبرد، احساس می‌کرد مهربون بودن خیلی خوبه و چقدر آرامش داشت! شاید نمی‌دونست قلاب تیز و فلزیش وقتی میره تو دهن یه ماهی چقدر درد و خفه شدن ماهی رو خاک چه زجری داره!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد