بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

داستان کوتاه : لباس عروس

فروشنده لباس عروس پرسید،برا دخترتون میخواید؟

نه برای خودم میخوام !

 ۷۵ساله بود۵۰سال پیش با علی ازدواج کرد،به هم قول داده بودن سالگرد۵۰ سالگی ازدواجشون باز لباس عروس بپوشه،سال پیش علی بخاطر سرطان تنهاش گذاشت،شب آخری که باهم بودن از زهره خواست سالگردشون با لباس عروس سر مزارش بیاد...

نظرات 3 + ارسال نظر
نهال زندگی یکشنبه 31 اردیبهشت 1402 ساعت 10:40

سلام.نوشته جالبی بود...

سلام ، ممنون نهال گرامی

توسن دوشنبه 12 دی 1401 ساعت 15:16

اصلن مارمولکی مارمووولککک

ممنون از نظرتون

توسن دوشنبه 12 دی 1401 ساعت 12:04

تو سالگردشون اگه کیک و شیرینی میدن میشه ادرسشو بفرستی برم ی فاتحه بدم توورووو خدااا

بله حتما ، لطفا یادداشت کنید ، تهران پلاک 6 ، سفارشتون رو کردم ، منتظرتون هستن ! (لبخند)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد