مطالب نوشته شده در وبلاگ بلاگر ( Blogger Blog) عقاید شخصی من میباشد و لزوما ممکن است تجربه مناسب یا نظر مفیدی برای سایرین نباشد.
شرایط و نحوه زندگی هر کس میتواند تجربه های متفاوتی از زندگی برای او داشته باشد.
نظرات شما قطعا" برای من عزیز و محترم خواهد بود .
کل نوشته ها در این وبلاگ و نظراتی که در دیگر بلاگها میگذارم نوشتن فکرم میباشد،مگر در دادن اطلاعات خاص که با ذکر منبع مشخص میکنم.
با احترام ، بلاگر
ادامه...
هر کدوم جایی هستن که باید بودن موفق شاد و بانشاط با یه زندگی خوب من هم رها و آزاد خداروشکر هیچ کدوم از کسایی که احساسی بهشون داشتم رو دیگه نمیبینم البته از همون اول هم هیچ کدوم نمیدونستن که احساسی بهشون دارم در حد خوددرگیری و یه احساس بی منطق که سعی کردم اجازه جولان بهش ندم و آخرش هم با هزار بدبختی خلاص شدم ازش. الان که خیلی بزرگ شدم علاوه بر اینکه با آدما خیلی صمیمی نمیشم هیچ ویژگی رو هم خیلی بزرگ و خاص نمیدونم که کشته مرده کسی بتونم بشم. شاید زیادی پخته شدم و در مرز سوختنم.
یکم زیرشو بکش پایین سر نری ! لبخند متوجهم چی میگی و کاملا درکتون میکنم. زمان خیلی چیزا رو تغییر میده ، میانسالی رو دوست دارم...اشتباه کمتر و تجربه بیشتر.
آدم شدیدا احساسی بودم تا حدی که وقتی بچه بودم و محل زندگیمون عوض شد ماه ها به یاد دوست دوران بچگی گریه میکردم و از بس سر احساس زیاد اذیت شدم الان سال هاست دیگه فرق کردم انگار احساس رو جراحی کردم انداختم دور دردسرش بیشتر از خیرش بود سال هاست خشک و بی احساس به نظر میام. (شاید هم علتش این باشه که فاصلم رو با آدما بیشتر کردم که به هیچ علت درگیر احساس نشم)
حالا نگفتی...الان کجاست؟ لبخند ممنون از نظرتون
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
بیهوده نیست بودنش نعمت بزرگیه..
اما خب الان اینجوری شده که میگن: بیخیال قبلیا پیش به سوی بعدیا..
حمله...! لبخند
هر کدوم جایی هستن که باید بودن موفق شاد و بانشاط با یه زندگی خوب من هم رها و آزاد خداروشکر هیچ کدوم از کسایی که احساسی بهشون داشتم رو دیگه نمیبینم البته از همون اول هم هیچ کدوم نمیدونستن که احساسی بهشون دارم در حد خوددرگیری و یه احساس بی منطق که سعی کردم اجازه جولان بهش ندم و آخرش هم با هزار بدبختی خلاص شدم ازش. الان که خیلی بزرگ شدم علاوه بر اینکه با آدما خیلی صمیمی نمیشم هیچ ویژگی رو هم خیلی بزرگ و خاص نمیدونم که کشته مرده کسی بتونم بشم. شاید زیادی پخته شدم و در مرز سوختنم.
یکم زیرشو بکش پایین سر نری ! لبخند
متوجهم چی میگی و کاملا درکتون میکنم. زمان خیلی چیزا رو تغییر میده ، میانسالی رو دوست دارم...اشتباه کمتر و تجربه بیشتر.
آدم شدیدا احساسی بودم تا حدی که وقتی بچه بودم و محل زندگیمون عوض شد ماه ها به یاد دوست دوران بچگی گریه میکردم و از بس سر احساس زیاد اذیت شدم الان سال هاست دیگه فرق کردم انگار احساس رو جراحی کردم انداختم دور دردسرش بیشتر از خیرش بود سال هاست خشک و بی احساس به نظر میام. (شاید هم علتش این باشه که فاصلم رو با آدما بیشتر کردم که به هیچ علت درگیر احساس نشم)
حالا نگفتی...الان کجاست؟ لبخند
ممنون از نظرتون