او درون شماست ، هم روحش و هم جسمش ، یکی از چشمهایتان متعلق به اوست ، هر چه میبینید او نیز میبیند ، یکی از گوشهایتان صدایی را که میشنوید به او میرساند ، قدمی که برمیدارید ، چیزی را با دست بلند میکنید ، همه و همه او در آن نقش دارد.
دستتان را بر روی دست دیگر بکشید ، شما دارید او را لمس میکنید ، حرف میزنید ؟ نصف فکر و یکی از لبهای شما متعلق به اوست ،
او هرگز نخواهد رفت ، او درون شما جاریست و زنده میماند ،او هرگز نمیرود ، با او تا ابد خواهید ماند ، هر وقت دلتان برایش تنگ شد ، دستهایتان را در هم چفت کنید و مانند کودکی بگویید ، دست مادرم را گرفتم.
زیبا بود...
و گاه با جنینی خوابیدن برگردین به انسان بی مسئولیت و بی غم دوران جنینی...
چقدر قشنگ بود، با خنده برلب و حس خوب گریه ام گرفت.
واسه همینه که هیچی نمیتونه جای پدر و مادر رو در قلب آدم بگیره.
خوب گفتین برا همینه مادرا همیشه تو ذهن و روحمون جاودانه میمونن
از حرف های مادرم : نمیشه دوباره برگردی تو شکمم ؟
پرسیدم چرا؟
گفت : پیشمی ، خیالم راحته و نگرانت نیستم ، میدونم صبحانه و ناهار و شامت بموقع میرسه ، دلم هم تند تند برات تنگ نمیشه.