بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

طنز : شب جمعه

با سلام و عرض ادب و احترام خدمت اهالی مجرد وبلاگ خوان ، بدون ناراحتی و عذاب وجدان این شب را سپری کنید بدلایل زیراگر متاهل بودید :


- الان در حال آماده شدن برای عرض دستبوس مادرزن یا شوهر بودید و در درون دلتان از شادی در حال پر پر زدن بودید !

- مرد بودید میبایست ساعتی چند منتظر آماده شدن همسر گرامی دم در این پا و اون پا میکردید و هرنیم ساعت یکبار فریادی میکشیدید که کجایی پس، و دقیقا  میشنیدید که :الان میام !

- زن که بودید از لباسهای خز همسر ایراد میگرفتید و دقیقا میگفتید : میخوای آبروی منو جلو عمه زری ببری! این کت دیگه برات کوچیک شده ، شکمت چقدر گنده شده!

- خانه که بودید و میخواستید چندی را با آرامش از هیاهوی بیرون و ترافیک بگذرانید ، یا اهل و عیال گیر میدادند که دلمون ترکید و نمیریم بیرون؟ انگار در طول هفته پایشان در غل و زنجیر بوده ! یا کنترل تلویزیون را با حسرت نگاه میکردید که در دستان همسر زیبارویتان است یا در دستان فرزندان نمک شناستان !

- مرد خونه ، آقاتون ، تاج سرتون ، پاهاشو انداخته روی مبل زیرپایی و داره اخبار گوش میده یا مسابقه فوتبال میبینه و اصلا متوجه تغییر رنگ موتون یا تمیزکاری خونه برای عید نشده ، انگار اصلا نیستید و وجود ندارید فقط گاهی که دلتون داره میترکه و یه چیزی میگین دقیقا این صدا را میشنوین : سیس ، دارم تلویزیون نگاه میکنم !

- شب دیر تر میشه و وقت خواب ، زن که باشین ظرفا رو میشورین و جمع جور میکنین و میرین به خودتون میرسین که دیگه برین بخوابین ، در اتاق را که باز میکنید ، میبینید الهه عشق شما ، شاهزاده قصه هاتون ، رو تخت افتاده و دقیقا داره میگه : خر و پوف ! نصف شکم گندش هم از زیر رکابیش زده بیرون و دستاشو معصومانه رو سینش گذاشته ، دلتون نمیاد بیدارش کنید و یه گوشه کز میکنید و میخوابید ، مرد هم که باشید و دیگه میخواهید برید بخوابید و شب جمعه خوبی داشته باشین ، درست همون موقع میبینین زیباروی دوست داشتنیتون ، عشق و امید زندگیتون ، همونی که گنجیشک کوجولوی من یا عجقم و علوسکم ! صداش میکردید طی یه اس ام اس از آشپزخونه بهتون اطلاع میده امشب ناگهانی زودتر از موقع... شدم ،پس من میرم پیش بچه ها بخوابم ! البته فراموش نکرده بود براتون چند تا استیکر قلب و ماچ و عرض شرمندگی  بفرسته ،دست از پا درازتر با قلبی آکنده از ناکامی بخواب کپه میشوید.

****

مجردان محترم این شمه ای بود از آنچه در شب جمعه ها در خانه متاهلین گرامی اتفاق میفتید ، زیاد دچار خسران نشدید.


شام شب جمعه بلاگر ، پیتزای خونگی دستپخت خودم ، بدون اینکه بخوام حتی یه تیکش را هم به کسی بدم و شریک شم :



نظرات 8 + ارسال نظر
بانوی ایرانی یکشنبه 4 اسفند 1398 ساعت 18:33

جدا از مزایایی که برای شب جمعه مجردها گفتین، تو این روزها بحث خونه تکونی هم اضافه کنین خیلی عالیه! خوش به حال اوناییکه درگیر خونه تکونی نیستن

مجردها لطفا توجه کنید ، به گفته بانو ، مجردها درگیر خونه تکونی هم نیستن، پرچمشون بالاست ، بانوی ایرانی ،عوض اینکه مجردها را به راه راست هدایت کنی، تشویقشون میکنی مجرد بمونن؟!

Baran شنبه 3 اسفند 1398 ساعت 22:11

به به.چه کاسه و بشقاب قشنگی و
خوش رنگی.

از کارای سفال لعاب دار خوشم میاد

ترلان شنبه 3 اسفند 1398 ساعت 12:03 http://my-memories-t.blogfa.com

همین الان سر کلاس نشستم اینو دیدم دارم میمیرم از گشنگی

امیدوارم اتفاق بدی براتون نیفته !
سعی کنید خودتون رو به اولین رستوران برسونید و تجدید قوا کنید ، و متاسفم که من عقیده دارم پیتزا را نباید با کسی شریک شد ، حتی با کسی که میخواهید زندگیتونو باهاش شریک شین !

خانوم شفتالو جمعه 2 اسفند 1398 ساعت 09:53

بیشتر از خود پست، عکسش رو دوست داشتم. البته نه پیتزا. فضاش رو.
کتابخونه یِ کوچولو، فضای رنگی و حسِ خوبِ آرامشِ شب که تو تاریکی پنجره س.

+انقدرم ازاین محصولات سحرخیز و گلستان نخورید. ادویه س یا سوپ آماده یا چی؟!

چای و دمنوش های کیسه ای

کفشدوزک پنج‌شنبه 1 اسفند 1398 ساعت 22:31

خب به تو چه که نظر میدی؟ کی ازت چیزی پرسید؟

جهت یه موردتحقیقاتی برای پست قبلی ، ,وبلاگ نویسی ، سخت یا آسان؟ میتونین رو این موارد بررسی کنین !

حوا پنج‌شنبه 1 اسفند 1398 ساعت 21:32 https://havayebiadam1.blogsky.com/

نوش جان .وقتی مرد زنشو واقعا ببینه مگه یه زن چی بیشترازاین میخواد گرچه واقعا بعضی زنها روهم درک نمیکنم یااینقدر توقع از شوهرشون دارند که تحمل ندارند شوهرشون نود دقیقه فوتبال نگاه کنه یااینقدر هواسشون به مهمونی شب جمعه هاست که یادشون میره مرد همه هفته رو کار کرده دلش میخواد پنجشنبه یه استراخت کامل داشته باشه ‌‌‌‌‌‌‌کاش ادمها میدونستند زندگی مشترک فقط یکی دوروز اول زندگی نیست .خیلی خوب اشاره کردین .اینجوری مجردها چیزخاصی رو ازدست نمیدند.

آفرین حوا ، آدم حق داشت که عاشقت بشه !

Mim پنج‌شنبه 1 اسفند 1398 ساعت 20:58

بعله..
نوش جان

چاره ای نداری غیر از این که همین را بگی ، ولی بدت نمیومد بگی یه تیکش را هم میخوای !

پویا پنج‌شنبه 1 اسفند 1398 ساعت 18:46 https://imyou.blogsky.com/

خدایا شکرت خدایا شکرت

خوشحالم که تونستم نجاتت بدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد