بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

اینوریا ، اونوریا

مادر شما : این چه وضع خونه داریه،شوهرت از دستت چی میکشه ، چقدر خونت کثیفه ، غذات شور شده بود ، بلد نیستی یه چیز درست بخری ، برو یه لیوان آب برام بیار و ...

جواب شما : چشم مامان ، ببخشید ، درستش میکنم ، شما خودتو ناراحت نکن ، واسه فشار خونتون خوب نیست .

حسی که میگیرین ، توی دلتون: مادرمه ، دلش بحالم میسوزه ، حق داره خوب ، حواسم رو باید خوب جمع کنم ، با تجربس دیگه ، یه چیزایی میدونه ، خیلی دوسش دارم ، یه لحظه هم غصه و غمشو نمیتونم تحمل کنم.

نتیجه: اصلا بهتون بر نمیخوره ، حتی اگه بدترشم بهتون بگه ، قهر نمیکنین ، نسبت بهش جبهه نمیگیرین و شب پشت سرش به همسرتون هیچی نمیگین و ...


مادر شوهر: دخترم یه خورده خونه رو تمیز میکنی ، پسرم وسواسیه ، بی زحمت یه لیوان آب میدی ، منو میرسونی خونه لطفا، غذاتو کم نمکت تر درست کن ، فشار خونم بالاست ، اون گلدونها رو گرون خریدی و...

جواب شما : خونه تمیزه که ، از این بیشتر نمیتونم والا ، پسرتون از اول باید چشاشو باز میکرد و با یه جاروبرقی ازدواج میکرد ! مامان جان آب تو یخچاله ، دستم بنده ،من برسونم ؟ یه آژانس برات میگیرم،،بهتر از این بلد نیستم، میخوای شما درست کن بفرست برا پسرت یا بگو پسرت از رستوران سفارش بده ، دلم خواست بخرم ، بخاطر یه قرون کمتر و بیشتر نمیتونم منتظر دستور باشم.


حسی که میگیرین ،توی دلتون : وای تورو خدا، چقدر میخوای دخالت کنی؟ چه گناهی کردم که باید این حرفارو بشنوم؟ مگه کلفت آوردین ؟ چه دشمنی با من دارین؟ مگه من دخالتی تو زندگیتون میکنم؟ و...

نتیجه: خیلی بهتون بر میخوره ، شب تا اونجایی که میتونین پشت سرش به همسرتون میگین ، چه بسا یه مدتی سرسنگین باشین و قهر کنین ، چند تا مطلب ریز را هم بزرگنمایی میکنین که خودتون مظلوم تر دیده بشین و ...


حرف من اینه که هر دو مادر هستن ، تقریبا هم حرفایی که زدن شبیه هم بود ، چه اشکالی داره که مادر خودتون نباشه ، مادر کسی که نیمه زندگیتونه ، مادر بزرگ بچه ها هست یا خواهد شد، این مطلب را بخاطر مادر ها ننوشتم ، بخاطر شما که در آینده یا حال حاضر با این قضیه مشکل دارید نوشتم ، اگر میخواهید خودتون اذیت نشین ، به کسای دیگه هم به چشم اینوریا ! نگاه کنید نه اونوریا.

مثلا با کوچکترین حرف خواهر همسرتون بهم میریزین،  ولی  اگر یه دوست معمولیتون همون حرف را بهتون میگفت ، بر نمیخورد و چیزی ازش بدل نمیگرفتین ، یعنی مادر یا خواهر همسر نزدیکیتر محسوب نمیشن؟ و ارتباطشون با شما کمتر از این حرفاس؟

توصیه میکنم اینبار که از اونوریا حرفی شنیدید ، به این فکر کنید که اگر اون حرف را اینوریا میزدن ، مثلا مادر یا خواهر خودتون ، آیا ناراحت میشدین؟ اگر نمیشدین اینجا هم نشین ، اونوریا اگر حرفی میزنن که گاهی هم میتونه اشتباه باشه ، آیا تا حالا اینوریا اشتباه نکردن؟ چرا اشتباه اونا رو بدل میگیرین و اینا را نه ؟! این موضوع دوطرفه است و پیشنهاد من اینه هم مرد هم زن  رعایت کنند.


نظرات 8 + ارسال نظر
سارا دوشنبه 12 اسفند 1398 ساعت 16:10 https://naghashihayesara.blogsky.com/

هیچ کی مامان آدم نمیشه

اون که بله ، ولی هیچ چیز هم جایگزین آرامش در زندگی نمیشه .

دختر غریبه دوشنبه 12 اسفند 1398 ساعت 13:15

منظور من محبت الکی نبود
باید رو خودمون کار کنیم تا سر جنگ با کسی نداشته باشییم

منظور شما را درک کردم ، منظور من اون داستانی بود که مادر شوهر بزور همه را جمع میکرد برای غذا خوردن ، او میخواست محبت کنه ولی با اجبار .

دختر غریبه دوشنبه 12 اسفند 1398 ساعت 11:58 http://strangergirl66.blogfa.com

من واقعا درک نمیکنم که چرا تفاوت رفتاری دارن حالا بجز استثناعاتی که هست

بنظر من میشه با محبت هر آدمی رو جذب خودمون کنیم ...مادر شوهر هم رو میشه جذب کرد
اگه دخالت میکنه میتونیم با یه چشم گفتن بگذریم از این موضوع و اگه درست باشه گوش بدیم
خوبیمونو بخوان باید گوش داد حتی اگه مادرشوهر و خواهر شوهر باشه... اشکالش چیه؟


و
بعضی مادر شوهر ها هم هیچوقت تو زندگی عروساش دخالت نمیکنن اما بازم عروسایی هستن که دور برمیدارن از محبت مادرشوهرشون و زندگی رو الکی تلخ میکنن

و
من یه خانمی رو میشناختم که میگفت مادرشوهرش اجازه نمی ده تنها با شوهرش غذا بخوره یا سفارش غذا بده و همه پسرا و عروسا باید سرتایم برای شام برن خونه مادرشوهر و اگه یکی دیر بیاد بقیه تا ۱۲ شب هم شده باید منتظر بمونن که اون یه نفر بیاد ... حتی بچه ها هم باید گرسنگی رو تحمل میکردن
و من با این چهره

کلا هر چیز با زور باشه به دل آدم نمیچسبه ، حتی محبت !

ماهی دوشنبه 12 اسفند 1398 ساعت 05:20 http://bestmoment.blogfa.com/

خب این خیلی طبیعیه. ناخودآگاه هرکسی به حرفای خونواده همسرش نمیتونه مثل خونواده خودش نگاه کنه. اصلا دست خودم آدم نیست. یکی از راههاش هم به نظرم اینه که دو طرف به خونواده هاشون بگن اگه قصد تذکری نصیحتی چیزی داری به خودم بگو، من به همسرم میگم.
البته کسی از اینکه بگن "بی زحمت یه لیوان آب میدی" یا "منو میرسونی خونه" و این جور چیزا ناراحت نمیشه. اما واقعا خونه رو تمیز کن پسرم وسواسیه!! رو نمیشه تحمل کرد.

زیبا یکشنبه 11 اسفند 1398 ساعت 15:56 http://manvaeshgh.blogfa.com

همه حرفهای شما رو قبول دارم و بارها خودم با خودم تکرار کردم اما گاهی از ذات پلید اونوریا اطلاع کامل داری و بارها و بارها از دور و نزدیک شاهد برهم زدن زندگیت توسطش بودین.
این حرفها اگر واقعا مادرانه زده بشه حرفهای شما کاملا درسته اما اگر کسی رفتاری رو برای برهم زدن زندگی دو نفر انجام بده به ابن علت که به روزهای شیرین دوران مجردی بچش برگرده به هیچ وجه درست نیست.
اصلا نگین هیچ مادری زندگی بچش رو به هم نمیزنه چون توی هر موضوعی استثنا وجود داره و هزارتا دلیل و مدرک هم موجوده

قطعا در هر موردی استثنا وجود داره ، ممکنه مادری هم باشه که بیماری روحی داشته باشه و نیاز به درمان یا کمک ، بحث ما روی اکثریت آدمهاست نه روی موارد معدود و انگشت شمار.

آوریل یکشنبه 11 اسفند 1398 ساعت 15:34 http://khaterat-e-yekzan.blogfa.com/

فکر کنم منظورم رو خوب نرسوندم. ممنون که وقت گذاشتید و خوندید.

ممنون از شما

پیشاگ یکشنبه 11 اسفند 1398 ساعت 13:53

نگاه خیلی مهمه تو هر قضیه ای
نگاه فیزیکی و احساسی و جنسیتی رو باید کنار گذاشت نگاه باید عقلی باشه
با حرفات موافقم
اما بسیار زیاد تو نوشته هات تفکیک جنسیتی کرده بودی

چون من مرد هستم و قاعدتا نگاهم هم به مسائل مردانه است ، در عنوان وبلاگ هم نوشتم ، تجربه های مردانه زندگی !
خانمها هم میتوانند تجربه های زنانه زندگی را بنویسند که فکر میکنم عقب هم نباشند و شدیدا" در خیلی از وبلاگها ، مشغول نوشتن هستند !
معمولا موضوعاتی که هردو جنسیت در آن دخیل هستن ، جمله ای در نوشته ها دارم ، مثل بدون نگاه جنسیتی یا در این نوشته مرد و زن رعایت کنند (جمله اخر) از دید من ، به موضوعاتی مشابه" اینوریا و اونوریها " در زندگی روزمره ما بیشتر خانم ها را درگیر خودش میکندو شدت آن در آقایان کمتر است.برخورد یک مرد با مادر یا خواهر زن را نمیشود با مادر یا خواهر شوهر مقایسه کرد ، حداقل شدت آتش توپخانه کمتر است !

آوریل یکشنبه 11 اسفند 1398 ساعت 12:53 http://khaterat-e-yekzan.blogfa.com/

با کلیت حرفتون موافقم. فقط یک نکته رو از یاد نبریم، ما پندها و نصایح کسی رو گوش می دیم که به وقتش بهمون محبت هم کرده باشه، نه این که فقط در زمان نصیحت در لباس مادر ظاهر بشه و بقیه مواقع به چشم رقیبی که پسرش رو یا برادرش -یا دخترش و خواهرش، فرقی نمی کنه- رو از چنگش درآورده با طرف برخورد کنه. در حقیقت این یک تعامل دو طرفه ست که انسان های دانا و بی غرض، برای داشتن یک زندگی آروم و شاد حتما رعایتش می کنن. اما بعضی آدم ها، تابع کلیشه هایی مثل مادرزن/ مادرشوهر یا عروس/ داماد هستن. به طور کل به نظر من وقتی آدم واقعا کسی رو دوست داره، قاعدتا باید خونواده اش رو هم دوست داشته باشه.

اگر منظور شما محبت نکردن مادر شوهر مثلا به عروس باشه ، اون به پسر خودش و همسر شما در وقتش محبت کرده .
منظور کلی من اینه که حرفهایی را که از خانواده طرف مقابل میشنویم، همه را با غرض و منظور نبینیم.
با آن قسمت که حتما وقتی کسی را دوست داری "باید" همه را دوست داشته باشی موافق نیستم ، دوست داشتن و علاقه یک روند متقابل و دو طرفه است ، ولی یادمان باشد که نمیشود یک پسر یا دختر را از خانواده اش جدا کرد و در نهایت پس از ازدواج میبایستی که با آنها هم به نحوی زندگی کنیم.
خوبه که آدما به این قضیه قبل از ازدواج فکر کنن ، فقط به اینکه همسرشون چطور آدمی هست نگاه نکنند ، خانواده او را نیز بشناسند و ببینند میتوانند با آنها نیز ارتباط مناسبی داشته باشند یا نه.بدون خانواده موافق با ازدواج شما ، از هر طرف که باشد ، زندگی آسانی نخواهید داشت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد