بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

داستان کوتاه : ویروس حقیقت

یکسال پیش بود که این ویروس لعنتی آمد ، اولش با یه سرگیجه کوتاه شروع میشد و 24 ساعت بعد اثر خودشو میذاشت ، بخاطر این ویروس فروش عینک دودی توی دنیا ملیونها برابر شده  ، نظم و انظباط به هم ریخته و آدمها عصبی و پرخاشگر شدن ، تقریبا خانواده ای نیست که از هم پاشیده نشده باشه ، سرایتش هم خیلی سریع بود ، در عرض 1 ماه نصف دنیا و بعد 3 ماه همه آدمها حامل این ویروس بودند و حتی از مادر به جنین هم منتقل میشد.

غیر از آن سرگیجه که چیز مهمی نبود یه اثر وحشتناک رو آدما میذاشت ، وقتی حقیقت را نمیگفتی ، رنگ مردمک چشمت قرمز میشد !

دانشمندا خیلی تحقیقات کردند و متوجه شدند ، این ویروس بر روی  سیستم عصبی انسان اثر میکنه و با ارتعاش پیدا کردن رشته های عصب بینایی ،  رنگ رنگدانه های مردمک چشم را برای 30 ثانیه تغییر میده و قرمز میکنه ،مشابه دستگاهی که قدیمها با نصب کردن آن شخصی را راستی آزمایی میکردن، متاسفانه  نتونستن براش واکسن یا درمانی پیدا کنن ، یعنی یه بار موفق شدند ولی ویروس با یه جهش و ساختن یه سوش جدید ، ادامه پیدا کرد و اتفاقا قرمزی رنگ چشمها را بیشتر هم کرد.

حتی بعضی ها خواستند با عمل جراحی رنگ چشمشون را دائمی قرمز کنند که نشه تشخیص دادچه زمانی خلاف میگن و کی حقیقت ، ولی ویروس باهوش تر از این حرفا بود ، رنگ چشم آدمهای عمل کرده بعد از گفتن دروغ ، سفید میشد و نشون میداد که آنها سعی داشتند از گفتن حقیقت فرار کنند .

دنیا طور دیگه ای شده  ، تصور کنید هیچکس نمیتونه چیزی را پنهان کنه ، همه مجبورن حقیقت را بگن ، ولی عوض اینکه جرم و جنایت کمتر بشه ، بیشتر و عصبانیت و تشنج فراگیر شده.

دیگه وقتی میخوای از خونه بری بیرون باید حقیقت را بگی که کجا میری، کسی به راحتی نمیتونه به دیگری بگه دوست دارم و عاشقتم و فقط تو توی زندگیم هستی! ، هیچ مدیر و مسئولی نمیتونه وعده های دور از واقعیت بده ، وقتی میخوای خرید کنی ، فروشنده نمیتونه بگه این جنس اصل هستش و قیمتش مناسبه ، یا رستوران که میری نمیتونه بگه ما کاملا بهداشت و کیفیت را رعایت میکنیم و خیلی اتفاقات دیگه که خودتون میتونین راجبش فکر کنید ! کلا نظم بهم ریخته  ، جوری دنیا را تغییر داده  که انگار همه چیز را خراب کرده  و میبایست از اول ساخته بشه  !

عینک دودی نماد افرادی شده ، که میخوان از حقیقت فرار کنن.

شاید چیز خوبی باشه که همه حقیقت را بگن ، ولی یه جورایی دلم واسه آن دنیایی که گاهی هم گریزی میزدیم تنگ شده ، شما چطور؟!

(داستان کوتاه تخیلی از بلاگر)

نظرات 8 + ارسال نظر
زن تنها شنبه 27 اردیبهشت 1399 ساعت 18:35

این چه مسخرهبازیه واسه پستات رمز میذاری

؟

مریم شنبه 27 اردیبهشت 1399 ساعت 16:20 http://maryamistyping.blogfa.com/?

کاش واقعا همچین ویروسی بود..

Bahar شنبه 27 اردیبهشت 1399 ساعت 14:45 http://Www.afterrain.blogsky.com

چقدر خوب میشه اگه اینجوری بشه، من این بیماری رو دوس داشتم

به همه عواقبش فکر کردین ؟
از دید من سریع حستون را گفتید ، مدتی راجبش فکر کنید و همه جوانب آن را در نظر بگیرید ، سپس جواب بدید.
انسانهای احساساتی به این بیماری علاقه دارن ولی ممکنه همیشه اینجور نمونن ، یه روزی شاید خود شما هم چشماتون قرمز بشه !
با سپاس از نظرتون

بارون شنبه 27 اردیبهشت 1399 ساعت 14:24

اولش خواستم بگم چه خوب میشد اگر دنیا این شکلی بود، اما بعد دیدم نه اصلا خوب نیست، نه اینکه ما آدما مجازیم که دروغ بگیم اما قرار نیست جواب سوالهایی که به شخص سوال کننده مربوط نیست داده بشه، اینطوری آدما میزان کنجکاویشون سر به فلک میزاره، دنیا هر شکلی که باشه آدم دروغگو بازم کار خودشو میکنه، حالا یا با عینک یا بی عینک

حالا شما واقعا آدرس وبلاگ نداری؟
عینک را دربیار ببینم ! (لبخند)
***
شاید هم خوب میشد ولی صدها سال طول میکشد تا نظم جدید مستقر شود.

دختر غریبه شنبه 27 اردیبهشت 1399 ساعت 14:13 http://strangergirl66.blogfa.com

بله .. من اون کامنت رو خوندم و باعث شد نظر بدم راجع به جواب شما ... چون یه جورایی مربوط شد به نظرم که هر دروغ یه رنگ و جواب شما رو مثال زدم
اما این بین کسانی هستن که ایده نمیگیرن تقلید میکنن ...مگه نه؟

و اما اون داستان
.
.
.

دختر غریبه شنبه 27 اردیبهشت 1399 ساعت 13:45 http://strangergirl66.blogfa.com

میدونین اگه برای هر دروغ رنگ خاصی در نظر گرفته میشد جالبتر میشد

مثلا کسی که از نوشته های شما ایده گرفته و دروغ بگه که ایده نگرفته چشماش بشه سبز خوش رنگ یا آبی جذاب

آن مطلب برای تیلوی عزیز طنز بود و عقیده دارم وبلاگ نویسها کار درستی میکنن که که از هم ایده میگیرن هم من از دیگران هم دیگران از من ، ذهن و فکر را مثل رودخانه هایی تصور کنید که زیباییشان دوچندان میشود وقتی به هم میپیوندند و دریایی زیباتر را تشکیل میدهند.باشکوه تر از به هم آمیختگی دریای فکر انسانها نمیشناسم.

دختر غریبه شنبه 27 اردیبهشت 1399 ساعت 13:41 http://strangergirl66.blogfa.com

تصور چشمای قرمز دروغ گفته شده منو یاد تصورات بچگیم انداخت ... آدم بد هارو چشم قرمزی وحشتناک میدیدم با موهای بلند مشکی!

و خب باید گفت
تصور خوبیه که هیچکس نتونه دروغ بگه اما این طور زندگی تنها چیزیش که میتونه برای من جذاب باشه و اون قسمتی بود که نوشتین
" کسی به راحتی نمیتونه به دیگری بگه دوست دارم و عاشقتم و فقط تو توی زندگیم هستی!"

من حاضرم در مورد هر چیزی دروغ بشنوم جز این مورد

کاش تو این دنیای چشم قرمزی فقط چشم اینطور افراد قرمز میشد و قرمز میموند تا همیشه تنها بمونن

یه خانمی بود که مچ همسرشو در یه مکان شامل انواع اقسام مواد افیونی و نوشیدنی های آنچنانی و رفقای مرد ناباب گرفت ، رفت اتاقها را گشت و بعد شوهرشو بوسید و گفت خدارو شکر که زنی بهمراه شما نبود ! یعنی برای خانمها فقط اون قضیه مهمه ...
البته یادش رفته بود صندوقچه تو انبار رو بگرده ! (لبخند)

تیلوتیلو شنبه 27 اردیبهشت 1399 ساعت 13:09 https://meslehichkass.blogsky.com/


هیچی بعید نیست

فکر کن ، اگه اینجوری میشد و من میپرسیدم تیلو راستشو بگو چقدر از نوشته های من ایده گرفتی و شما میگفتی هیچی ، چقدر قرمزی چشات دیدن داشت ! (لبخند)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد