همش که نمیشه خبرای بد بدیم به هم ، سعی کنید از خوبیای زندگی هم به هم خبر بدیم ، خبرای خوب ، اینقده خوبه که حد نداره !
اینم از حکایت خبرای خوب آقای کارمند زاده :
- زنم وقتی منو میفرسته خرید ، دونه دونه میفرسته ، میگه برو تخم مرغ بگیر ، میگیرم میارم ، یادش میفته زردچوبه هم باید میگرفتم ، باز منو میفرسته خرید ،میدونین چی حدس میزنم؟ میدونم منو دوست داره و میخواد هی دور بشیم و دلتنگ هم و هی بیایم همو ببینیم ، هی بریم هی بیایم ، کیف میکنم ، اینقده خوبه !
- رفته بودم سوپر ، دیدم قیمت یه بسته شیر که تا دیروز 4500 تومان بود ، شده 5500 تومان ، خوشحال شدم که 6 یا 7 هزار تومان نشده ، اگر گرونتر میشد که نمیشد بری گاو بخری بیاری تو آپارتمان 50 متری ، تازه کجا بذاریمش ، شاید تو حموم ! تازه من بلد نیستم شیر بدوشم که ، از این فکرم خندم گرفت و خدا رو شکر کردم ، به همه چی بخندی اینقده خوبه !
- داشتم از سر کار که میومدم ، دم در اتوبوس گفتن بدون ماسک راه نمیدن ، گفتم از کجا بیارم ، یه اقایی گفت : از ماسک فروشی و پشتش خندید و دیگران هم زدن زیر خنده ! اینکه آدما اینقده بدون چشم داشت بهم کمک میکنن و خوشرو هستن اینقده خوبه !
- سر کار بودم مسئول کارگزینیمون منو صدا کرد و گفت ، اسم شما را کامپیوتر ایراد میگیره ، پرسیدم چرا ، گفت ما تو سرفصل لیستهامون ، ستون "نام خانوادگی کارمند "داریم ، چون فامیل شما کارمند زاده است ، خطای تکرار میده ، نمیتونی فامیلتو عوض کنی؟ من گفتم نه ، به این فامیل افتخار میکنم ، گفت اخه هزینه تغییر برنامه نویسی از تغییر نام شما خیلی بیشتره ، کامپیوتر هنگ کرده ، یه حس غرور خاصی بهم دست داد که کامپیوتر اداره بخاطر من هنگ کرده ، من کیم و چه آدم مهمی هستم ؟، شخصیت خاص بودن اینقده خوبه !
- رفتم خونه ، خیلی خسته بودم ، پسر تپل مپلیم داشت توپ بازی میکرد و به من گفت بابا جون میای بازی ، گفتم نه پسر گلم خیلی خستم ، افتادم رو مبل که کمی نفسم جا بیاد ، یدفعه یه توپ محکم خورد تو کله ام ، دیدم پسرم با زن عزیزم دارن دوتایی میخندن ، با اینکه سرم درد گرفته بود ، منم شروع کردم باهاشون خندیدن ، تو خونه محیط گرم باشه و دوستانه ، اینقده خوبه !
- داشتم ظرفارو میشتم که نازی جون (همسر گلم) داد زد ، کاری جون (مخفف کارمند زاده، وقتی اینجوری صدام میکنه تو دلم یه جوری میشه، کیف میکنم) سبزی خوردن و تخم مرغ تو یخچال هست ، ما میریم خرید ، شام هم بیرون میخوریم ، ضمنا یادت باشه سبزی ها رو قبل خوردن بشوری ، وقت نکردم بشورمشون !!! ، میمیرم برای زنایی که رعایت بهداشت برای همسرشون براشون در اولویته ، زن بهداشتی اینقده خوبه !
- تلفن زنگ زد ، باجناق عزیزم بود ، گفت جمعه خونه هستین ، میخواهیم با بچه ها یه سر بهتون بزنیم ، شاید ناهار هم موندیم ، باجناقم 4 تا بچه داره که یکم شیطون هستن ، چشم نخوره خودشم هیکل توپی داره (منظورم شبیه توپ گرد و قلمبه است !) ، از این خبر بهتر هم مگه داریم؟ با اینکه از خودم خوشم نمیاد که نهایتا سالی یه بار میتونیم بریم خونشون ، ولی اون منو خیلی دوست داره ، حداقل ماهی یه بار با بچه ها میان خونه ما ! کی میگه باجناق فامیل نمیشه؟ خیلی هم خوب میشه ، رفت آمد با فامیل اینقده خوبه !
- تلویزیون گفت حقوق کارمندا قراره 19 یا 20 درصد بیشتر بشه، اینا خوب اخبار نمیگن ، آخه 19 یا 20 ؟ اون یه درصد برام خیلی مهمه ! ، ولی بازم خبر خوبی بود ، البته نمیدونم چرا نازی جون هر ماه داره میگه خرجمون به 15 ماه هم نمیرسه ، بفرما ، اینم 20 درصد اضافه ، داشتم فکر میکردم با این 20 درصد چیکار میتونیم بکنیم ، یعنی میشه نازی جونو یه سفر خارجه ببرم ؟ یا یه ماشین خارجی بخرم ؟ یا یه خونه ویلایی ؟ خیالبافی گاهی اینقده خوبه !
یه سری اشعه آفتاب تقدیم تیلوی عزیز ! (لبخند)