بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

داس و گندم

هنوز نرسیده بودم

هنوز خوشه هایم بارور نبود

هنوز بسوی خورشید قد نکشیده بودم

هنوز میخواستم در نسیم کشتزار بچرخم و برقصم !

دوستانم مترسکان مسخره و کلاغهای سیاه بودند

چون تو در کنارم نبودی !

تویی که بیش از هر چیز دست نوازشت را

مهرت را میخواستم

میخواستم نانی بشوم بر سفره زندگی !

زود مرا چید

داس خشم تو !!!

نظرات 2 + ارسال نظر
سارا(چیکسای) دوشنبه 12 خرداد 1399 ساعت 21:23 http://15azar59.blogsky.com

امان از جهل و جهالت

و از خشم

تیلوتیلو دوشنبه 12 خرداد 1399 ساعت 16:11 https://meslehichkass.blogsky.com/


و درد را از هر طرف بخوانی درد است
و این قصه تمام زوایاش درد است و درد است و درد

شاید معدود مواردیست که خیلی غمگین بود ، خیلی
او بهار را کم دیده بود، خیلی کم، خیلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد