عقیده دارم قدم اول را با منطق بردارید ، حس خوب هم پشتش می آید ، یعنی چی که احساس منطق ندارد ؟ توی رویا که زندگی نمیکنید، زندگی واقعی اتفاقا فقط منطق را میشناسد و احساسی هم اگر باشدبا منطق درست خود را هماهنگ میکند.یه امتحان ساده ، برین به سوپر محلتون ، از صبح تا شب از حافظ و سعدی ، اصلا از شاهنامه ، یا فروغ و سهراب و نیما براش بخونین ، ببینید یه بسته پنیر بهتون میده؟!
شروع یک رابطه است و با هم تفاهم ندارید؟ هر روز یک اختلاف و درگیری دارید؟ مثلا شروع یک آشنایی هست و هنوز برای هم عادی نشدید و تازه هستید ولی نمیتونید همو تحمل کنید؟
فردای زندگی که هیجان ها فروکش کنه و یه سری مسائل براتون یکنواخت بشه ، تازه چشمتون باز میشه و چیزایی را میبینید که هیجانهای حسی، قبلا نمیذاشت که ببینید.
مسائل و کمبودهای منطقی زندگی ، هیچوقت براتون عادی نمیشه ، برعکس ظاهر و موارد حسی که چند ماه که بگذره دیگه براتون چندان اهمیتی نخواهد داشت ، مسائل منطقی زندگی تا همیشه دغدغه شما خواهد ماند.
این چیزایی که اینجا ساده مینویسم را ساده نگیرید !
یاد سریال ارایشگاه زیبا افتادم که اقای دست فروشه دائم به اسد و اقای ستون زاده میگفت:
"انسان باید منطق داشتَه باشد"
حرف درستی میزده ، احساس صرف و بدون تفکر ، فقط مدت کوتاهی میتونه زیبا بمونه !
ممنون از حضور و نظر شما
سلام ممنون بابت حضور در وبم
افرین عالی بود پستتون
سپاس از حضور شما
ببخشید خواستم نظرمو کامل تر کنم به عقیده من آدما باید با منطق پیش برن و همدیگه رو خوب بشناسن و بر حسب وجود شباهت های اساسی همدیگه رو انتخاب کنن. من فکر میکنم هیچ آدمی دقیقا شبیه کس دیگه نیست و اختلافات جزئیی همیشه هست و مطمئنا اگه شروع با منطق باشه و هنوز احساسی در جریان نباشه اتفاقا اوایل آدما با اختلاف سلیقه هایی رو به رو میشن که با درک طرفین قابل چشم پوشیه چون از نظر اونا اساسی نبوده و رفته رفته در طی زندگی هم احساس زیادتر میشه و هم اختلاف سلیقه ها کمتر؛ البته این تجربه شخصی خود من بود که گفتم.
به طور کلی نظرمو بگم: به نظرم اگه آدما با احساس شروع کنن و منطق رو خیلی در نظر نگیرن اوایل زندگی عشق و است و صفا ولی رفته رفته احساسات کمتر و زندگی چهره واقعیش رو نشون میده. ولی اگه با منطق شروع بشه اوایل یه کم شاید سخت تر باشه چون احساسی در میان نیست و اختلافات جزئی هم بزرگ به نظر میاد چون تسهیل گری در میان نیست ولی رفته رفته زندگی شیرین تر میشه و احساس پر رنگ تر میشه
بهترین حالت هم اینه که انتخاب منطقی باشه و حالا به هر شکلی احساس هم قبل شروع زندگی زیاد شده باشه.
من هم پاسخ به نظر شما را کاملتر میکنم :
اگر لذت کوتاه مدت و هیجان موقتی در روابط خود میخواهید، بدون در نظر گرفتن آینده ، با احساس شروع کنید ، اگر یک رابطه پایدار و مداوم میخواهید با نگاهی به آینده ، با منطق آغاز کنید و اگر به احساس رسیدید ادامه دهید.از احساس نمیشه به منطق رسید(چشمهای عقل بسته است) ، ولی از منطق میشود.
در اینکه انسانها شخصیت های متنوع و گوناگونی دارند بحثی نیست ،میشود که یک شروع منطقی داشت ، زمانی را برای آشنایی گذاشت (از دید من حداقل 6 ماه الی یکسال) و بعد تصمیم نهایی را گرفت.شاید آدمها بتوانند درون خود را 2-1 ماه پنهان کنند ولی در یک بازه زمانی مناسب و دقت کافی و دور بودن از هیجانهای حسی ، میشود احتمال انتخاب مناسب را بیشتر کرد. البته به این اعتقاد دارم تا 2 نفر زیر یک سقف زندگی نکنند و چند سال هم نگذشته باشد ، نمیشود قاطعانه در مورد خوب یا بد بودن آن رابطه اظهار نظر قطعی کرد.
سپاس از حضور و نظر شما
موافقم
سپاس از حضورتون
حرفتون کاملا درسته ولی سخت..
یه نگاه کاملا منطقی میخواد.
( اگر قبل تر ها همچین چیزی به من میگفتن گارد میگرفتم، اما الان برام قابل قبول تره و فکر میکنم اگر بخوام منصفانه نظرمو بگم خیلی خیلی درست تر و به واقعیتهای زندگی نزدیک تره، در حالی که برای من در بیشتر موارد احساس بر منطق حاکم بوده و نمیخوام بگم خوب نیست اما منطقی که به احساس منتهی بشه عاقلانه تر و پایدارترهست)
اینجا هستیم تا همین حرفهای ساده ولی مهم را بهم بزنیم ، پذیرفتن یا عدم پذیرش دیدگاه من ، مهم نیست ، فقط میشه به اینها هم فکر کرد ، همین !
حضورتون باعث پر محتوی شدن اینجا میشه ، ممنونم