بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

طنز : تصمیم راسخ رژیمی !

با آنکه ورزش را به ابتدای سال 1400 موکول کرده بودم که هم عدد رندی بود هم شیک و باکلاس ، ولی دیدم اینجور نمیشه ، باید وزنمو کم کنم ، تصمیم گرفتم با توجه به اراده قوی و محکمی که داشتم یه رژیم سخت را شروع کنم ، باز طبق معمول تقویم را نگاه کردم ، امروز 5 شنبه بود و فردا هم که تعطیل ، از شنبه میتونستم شروع کنم ، امروز چندم بود؟ 9 مرداد 99 ، شنبه میشه 11 مرداد 99 تاریخش خوب نیست ، یعنی رند  نیست ، یعنی بذارم حداقل سر ماه؟ بخودم گفتم این بازیها چیه ؟ ارادت کجاست؟ تا کی تن پروری ؟ دیگه تصمیمم راسخم را گرفتم،  از 15 مرداد شروع میکنم ! حداقل وسط ماهه !

سعی کردم در این چند روز باقی مانده اصلا به رژیم فکر نکنم ، گفتم من که میخوام از پانزدهم سرسختانه رژیم را رعایت کنم، پس بذار این چند روزه حسرت به دل نمونم ، دوست نداشتم بخاطر یه رژیم روحم دچار مشکل بشه و تبدیل به یک انسان عقده ای بشم و ... بگذریم دارم از اصل ماجرا دور میشم ، یه لیست از غذاهایی که تازگیا کم خورده بودم تهیه کردم که تو این چند روزه بخورم و ازشون زده بشم ، دیدم 34 تا غذا شد ، البته قورمه سبزی تازه خورده بودم ولی خب دوستش داشتم ، لازانیا را یه ماهی میشد نخورده بودم ، از لوبیا پلو و باقالی پلو با ماهیچه تا رست بیف و پیتزا در لیستم بود !

یه مشکل داشتم من کلا تا پانزدهم نهایت 14 وعده غذایی ناهار و شام داشتم ، 34 تا غذا را چطور میخوردم؟ گفتم میشه که صبحانه هم چلو خورشت بخورم ولی بازم کم میومد ، گفتم خب عصرونه ها را هم بجای نون پنیر گردو یا نون خامه ای و پسته و بادوم ، که معمولا ساعت 5-4 میخوردم میشه که غذاهای تو لیست را بخورم ، وقتی اراده و علاقه باشه ، هیچ مشکلی جلوی انسان تاب نمیاره ، بعد از حل کردن این مسئله بغرنج ، منتظر پانزدهم ماه و شروع اون تصمیم بزرگ موندم !

صبح روز پانزدهم ، از خواب بیدار شدم ، با اینکه دیشب حتی بیشتر از معمول هم شام خورده بودم ولی چون توی ذهنم میدونستم رژیم سرسخت دارم ، صبح احساس گرسنگی غیرعادی میکردم ، بلند شدم و در یخچال را باز کردم ،مغز گردو ، پنیر لیقوان پر چرب ،  ظرف عسل و کره و حلواارده و چند تا تخم مرغ درشت هم بود که همگی داشتند بهم چشمک میزدند و میگفتند بیا ما رو بخور !  بهر حال فقط بسته پنیر کم چربی را که دیروز خریده بودم را برداشتم  و آخرین نگاه را به سایر موادی که معمولا برای صبحانه میخوردم کردم و با اراده ای که فقط مخصوص خودمه در یخچال را بستم. یه نون تست خشک از مدل های دهن زخم کن(بجای نون بربری کنجدی ) برداشتم و کمی پنیر روش مالیدم و چای را هم با یک قاشق بجای 5 قاشق شکر شیرین کردم و صبحانه رژیمیم را خوردم.یادتون باشه همه چیز به اراده خودتون برمیگرده ، حدودا 1 ساعت از شروع رژیمم گذشته بود ، بلند شدم مسواک زدم ، تو آینه یه نگاهی کردم ، یعنی از  دیروز لاغرتر شده بودم؟ خودم که چیزی حس نکردم !!

رفتم تلویزیون را روشن کردم و یکم نگاه کردم ، یه خانم داشت با اشتها طرز پخت فسنجون با بوقلمون را آموزش میداد !! خاموش کردم ، انگار یه گمشده داشتم ، انگار با عشقم بهم زده بودم ، هنوز 2 ساعت نشده بود و به این فکر میکردم که افسردگی قطعا یکی از عوارض جانبی رژیم های سختی مثل همینی است که من گرفتم !

ساعت 11 شده بود ، حس کردم شکمم به التماس افتاده ! همش غر میزد ، هه هه فکر کرده من از اوناش هستم که با غر غر او اراده ام ترک برداره ، یه مشت محکم بهش زدم که دردم هم گرفت ، گوشیمو برداشتم و پیامهام را چک کردم ،تا حالا ندیده بودم رستورانها با منو پیام تبلیغاتی بفرستند ! جالبه آدم میخواد یه کاری میخواد بکنه کائنات و زمین و زمان دست به دست هم میدن که کارشو خراب کنن ، رفتم تو اینستا که یکم زمان بگذره ، همه پیج ها که میومد جلوم مال رستورانها یا کباب و جوجه و ... بود ، شک کردم که نکنه اینستا متوجه شده من رژیم گرفتم و مخصوصا این پستها را ردیف کرده جلوم ! خصوصا یه آقایی بود که یه شقه گوسفند را داشت بریون میکرد و موقع آماده کردن غذا فقط به دوربین نگاه میکرد ، عجب برشته شده بود ، یه لحظه به خودم آمدم و چشمامو بستم ، ولی بدتر شد ، توی فکرم یه چیزی مثل قطار آمد که انواع غذا ها روش بود و داشت از جلوم  رد میشد.برای ناهار باید 100 گرم سینه مرغ پخته با 4 قاشق برنج میخوردم ، مرغ پخته بود و از دیروز برنج تو یخچال داشتم ، وقتی 4 تا قاشق را تو بشقاب کشیدم ، خندم گرفت ، مگه من گنجشکم؟

ساعت نزدیک 1 شده بود ، سرم گیج میرفت ، شکمم غر میزد ،اولین قاشق را که گذاشتم دهنم ، حالم بد شد ، بیخود نبود همیشه من ران مرغ میخوردم ، سینه آب پز مرغ مزه کاه میداد ! انگار داشتی مقوای پخته میخوردی ، آخه این چه زندگییه ، اشک تو چشام جمع شد ، به خودم گفتم دارم با خودم چکار میکنم؟ حالا یخورده شکم داری ، اصلا مرد بدون شکم ، مرد نیست که !

یکم فکر کردم ، این کارا چیه من میکنم ؟ رژیم بدون ورزش که اثری نداره ، ورزش را که گذاشتم برای سال 1400 ، خب همون موقع رژیم را هم باهاش شروع میکنم !

شما قضاوت کنید ، رژیم بدون ورزش شدنی هست؟ مشغول الذمه هستید فکر کنید  اینا را بخاطر این میگم که ارادم سست شده یا گرسنگی بهم فشار آورده ، بحث عاقلانه تصمیم گرفتنه ، اصلا سال 99 برای رژیم و ورزش رند نیست !

نظرات 9 + ارسال نظر
نرگس یکشنبه 19 اردیبهشت 1400 ساعت 17:50 http://girlbad1370m.blogfa.com/

ازدیدمن چه مردچه زن باید به اندامش اهمیت بده همیشه تغذیه سالم ورزش هرروز روزانه رژیم درست چه لاغرچه چاق فرقی نداره بعد بااین که میگن مردشکم داشته باشه اصاموافق نیستم چرابادشکم داشته باشه انقدگفتن جاافتاده که مرد شکم داشته باشه

دقیقا ، روز اول که مرد و زن همو میبینن ، به اون شکل پسندیدند همو ، صورت و گذر عمر را نمیشه کاری کرد ولی اندام را میشه !

دختر غریبه شنبه 11 مرداد 1399 ساعت 00:25

من‌میگم مرد داستان شما کلا رژیم نگیره و راحت غذاشو بخوره ...

میبینم که شما و مرد داستان در رابطه با رژیم نگرفتن هم عقیده شدید ، این مشکوک به نظر میرسه ! (لبخند)
ممنون از حضورتون

آسایش جمعه 10 مرداد 1399 ساعت 13:18 http://as6468.blogsky.com

آخه واس وزن کم کردم که نباید اینجوری رژیم گرفت
شما بشقاب غذاتو کوچیکتر کنی مثلا اگه 15 قاشق غذا میخوردی بکنش 14 تا دو روز بعد بکنش 12 تا
کم کم باید حجم غذا رو کم کنید تا اذیت نشید اگر یه لیوان نوشابه میخورید بکنید نصف لیوان
اینجوری معده یهویی شوک نمیشه که اذیت بشید
حجم معده ام کم میشه یواش یواش
گاهی اوقات بجای برنج نان بخورید

+ در ضمن سینه مرغ خیلی خوشمزه است من اصلا ران نمیخورم :)

مطلب طنز و تخیلی هست ، نمیدونم چرا جدی گرفته میشه؟
ممنون از اطلاعات و راهنمایی شما

بارون پنج‌شنبه 9 مرداد 1399 ساعت 22:43

الان چیپس نداریم اما پفیلا و تخمه داریم، آلوچه هم که جای خودشو داره

خوراکیهای مخفی؟
من برم تا سر کوچه یه خرید مختصر بکنم ، به همنشین های مجازی امیدی نیست !

بارون پنج‌شنبه 9 مرداد 1399 ساعت 22:32

چیپس نداریم
من که هیچ وقت از خوراکی های خوشمزه نمیگذرم، میشه همیشه خورد اما کم خورد.

یعنی باورم بشه ؟ باشه میپذیرم !
سپاس از اینکه چیپس نداشتید !

بارون پنج‌شنبه 9 مرداد 1399 ساعت 22:12

آخ آخ بد شد که
امیدوارم نشون دهنده راه فرار نبوده باشه، صرفا یه طنز از روزانه ها بود.
هیچ شکی در خوبی و ارزشمند بودن رژیم درست و اصولی و سالم زندگی کردن نیست.

حالا که دیگه کار از کار گذشته ، یخورده چیپس با ماست موسیر دارین؟

بارون پنج‌شنبه 9 مرداد 1399 ساعت 20:54


خیلی عالی بود، البته می دونین که پرچم تپل مپلا همیشه بالاست..

کلا این رژیم خیلی ناقلاست همین که تصمیم می گیری و اسمش رو میاری مثل ماهی شروع میکنه از دست آدم لیزخوردن.

یکی از دوستام سه ماهه میخواد رژیم بگیره که برای تولد بچه اش و جشنی که دارن لاغر کرده باشه، البته فقط در حد حرف و تصمیم مونده و ما چیزی از عمل کردن نمی بینیم،
از صبح ساعت 8 میگه گشنمه، بیسکویت، کیک، و... میخوره، یعنی کل خوراکی های خودشو میخوره حالا از ساعت 10 میگه شماها چی دارید؟ اونا را هم نوش جونش میخوره، نزدیک ساعت 1 میپرسه ناهار چی دارید ؟ بعد خودش با یه ذوقی میگه آخ جون من که فلان غذا رو پختم و بی صبرانه منتظر هست که وقت رفتن برسه، تازه هر چه چرب و چیلی تر ذوقش هم بیشتر بعد این دوست عزیز و مهربونم که عامل روحیه شده برای ما، عادت نداره شام سبک بخوره میگه از غذاهای حاضری و سرد خوشم نمیاد شام فقط باید فست فود خورد( خودش هم از سرآشپز بین المللی بیشتر تبحر داره در آشپزی)
خلاصه اینکه از وقتی رژیم ایشون مطرح شده من دیگه به طور کل فکر رژیم از سرم خارج شده
میگم فکر بدی هم نیست برم بهش بگم امسال که گذشت و تولدت بچه ات از راه رسید برنامه ریزی کن برای سال 1400 که هم شیکه هم باکلاس، بلکه اینقدر ریاضت و سختی نکشه.

فکر میکنم همکارا جمع شن و یه بلای سر این همکار بیارن ، افرادی که اینجور از غذا حرف میزنن ، باعث سست شدن اراده افرادی مثل شما خواهند شد که قصد جدی و تصمیم راسخ برای رژیم دارن!
یعنی قبول کنم که ایشون عامل رژیم نگرفتن هستن؟ یا بهانه ای برای فرار از رژیم؟؟؟
ممنون از حضور و نظر شما در زمینه نشون دان دادن راه فرار برای کسایی که میخواستن رژیم بگیرن !

سین پنج‌شنبه 9 مرداد 1399 ساعت 20:50 http://bskys.blogfa.com

سلام :)
منم تو دوران قرنطینه تصمیم گرفتم و تونستم وزن کم کنم. و به نظرم ورزش تسهیل میکنه و باعث میشه فرزتر بشی. پوستت هم شل نمیشه و متناسب لاغر میشی. ورزش هم سنگینش لازم نیست اصلا. روزی نیم ساعت پیاده روی یا رقص اوکیش می‌کنه.
راستی من شمارو تو قسمت لینک های وبلاگم نوشتم :) خواستین منم اضافه کنین. = )

سلام همنشین گرامی ، جالبه که موضوع طنز هست و مخاطبین محترم تجربه های جدیشون را میگن ، احتمالا اگر موضوع جدی بود ، نظرات به سمت طنز میرفت !
خوبه که هم ورزش میکنین و هم مواظب کالریهای ورودی هستین و کاملا درسته که ورزش بهمراه رژیم باعث میشه پوست دچار مشکل نشه .
از افراد دم بخت میخوام رژیم را به قبل از ازدواج محدود نکنن و در فردای زندگی و پس از امضا کردن سند ازدواج هم ادامش بدن !
سپاس از حضور و نظر خوب شما

ستاره پنج‌شنبه 9 مرداد 1399 ساعت 19:01

سلام توسن جان، پرسیدی رژیم بدون ورزش اصلا شدنیه؟ میخوام از تجربه خودم برات بگم.... توی این دو سال اخیر به خاطر بیماری سختی که برام پیش اومد و دوز های بالای پالس تراپی و کورتون.... تقریبا هفت هشت کیلو به وزنم اضافه شدو این برام افسردگی زیادی به همراه داشت.... به علت عدم تعادلی که دارم به سختی میتونستم کمی تردمیل برم و ورزش کنم که همون هم باعث تشدید سرگیجه هام میشد.... خلاصه اینکه موفق به کم کردن وزن نمی شدم تا اینکه ماه قبل رژیم اسپند و شروع کردم.... صبح ها ناشتا یه قاشق اسپند میخورم.... توی یه ماه گذشته راحت تر از چیزی که فکرش رو بکنی پنج کیلو کم کردم و میخوام یکی دو ماه دیگه هم ادامه اش بدم....
رژیم بدون ورزش هم ممکنه و اتفاقا اسونتر هم هست..... اسپند اشتهای ادم و کن میکنه و کلا به غذا بی میل میشی.....

سلام ستاره عزیز ، امیدوارم زودتر خوب بشی ، این طنز بود ، برای لاغری صرفا باید مواظب میزان ورودی کالری به بدنمون باشیم ، از اینکه اسپند را بخوریم و لاغر بشیم چیزی نمیدونم و توصیه نمیکنم تا مطمئن نشدم !
ولی اعتقاد دارم حتی بیشتر از ورزش ، کنترل خوردن غذاهای پر کالری میتونه به تنظیم وزن ما کمک کنه ، یادمون باشه برای سوزوندن یه کف دست نون بربری باید یک ساعت پیاده روی سریع بکنیم و از دید من بهترین روش برای کنترل وزن کم خوردن هست.
کسی به من گفت من آب هم میخورم چاق میشم ! که حرف اشتباهی است ، کالری آب یا چای (بدون قند) صفر است، بهش گفتم پس آب هم نخور !
سپاس از حضور و نظرتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد