بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

بچگیا !


کاش میشد برگشت ، به روزای بی مسئولیت

کاش میشد هنوز بین خوب و بد نمیتونستیم فرق بذاریم


کاش هنوز جوری بود هر کی هر چی میگفت باورمون میشد


کاش هنوز برای رد شدن از خیابون دستی بود که میگرفتیم


کاش با یه قصه خوابمون میبرد


کاش صبح زودی بود که بزور بیدار میشدیم تا به مدرسه برسیم


کاش هنوز بزرگترا بودن کنارمون و نصیحتمون میکردن


کاش با یه نگاه دلمون میلرزید


کاش از ترس مشقای ننوشته دست و پامون میلرزید


کاش صبحونه شیرکاکائو و کیک میخوردیم


کاش چشممون خیره به یه کارتون میموند


کاش هنوز به دوستامون میگفتیم دوستم !

کاشکی وقتی بزرگ میشدیم یادمون نمیرفت یه روزی بچه بودیم !


نظرات 3 + ارسال نظر
بارون چهارشنبه 9 مهر 1399 ساعت 22:06

کاش...
من بیشتر از همه دلم برای سادگی دنیای بچگیا تنگ شده، خیلی زود بزرگ شدیم..

این روزهامون هم داره زود میگذره !
ممنون از اینکه با ما هستی

بارون چهارشنبه 9 مهر 1399 ساعت 22:05

کمتر آدم بزرگی این را به یاد می‌آورد که اول بچه بوده.
چرا بزرگ ترها همیشه کار دارند؟ چرا در دشت ها نمی دوند و شکل ابرها را حدس نمی زنند؟ و چرا فکر می کنند بچه ها چیزی نمی دانند؟
هر کس که دوران بچگی خودش را به یاد بیاورد، احتمالاً یادش می آید که چقدر دنیای آدم بزرگ ها به نظرش گیج کننده می آمده: ساکنان دنیای بزرگسالی، همه چیز را بیش از حد جدی می گیرند و درباره ی هر موضوعی به توضیح نیاز دارند. عجب دنیای خسته کننده ای!

آدم‌ بزرگ‌ ها عاشق عدد و رقم اند، وقتی با اونا از یک دوست تازه حرف بزنی، هیچ وقت ازتون در مورد چیزهای اساسی سوال نمی‌کنن،
هیچوقت نمی‌پرسن آهنگ صداش چطوره؟
چه بازی‌هایی رو دوست داره؟
پروانه جمع می‌کنه یا نه؟
می‌پرسن چندسالشه؟
چندتا برادر داره؟
وزنش چقدره؟
پدرش چقدر حقوق می‌گیره؟
و تازه بعد از این سوالاس که خیال می‌کنن طرف رو شناختن!
اگه به آدم بزرگا بگی که یک خونه قشنگ دیدم از آجر قرمز که جلو پنجره‌هاش غرق گل شمعدونی و بومش پر از کبوتر بود، محاله بتونن مجسمش کنن.
باید حتما بهشون گفت یک خونه چندمیلیون‌تومانی دیدم تا صداشون بلند بشه که وای چه قشنگ!
نباید ازشون دلخور شد.
بچه ها باید نسبت به آدم بزرگها گذشت داشته باشند.

«شازده کوچولو»

ممنون از شما و آنتوان !

سارا چهارشنبه 9 مهر 1399 ساعت 19:38 Http://15azar59.blogsky.com

تنها دلیل برگشتنم به بچگیم دیدن دوباره پدرمه وگرنه هیچ وقت دوست ندارم به اون زمان برگردم
من گذشته ام رو از سال ۷۷ تا ۸۹ دوست دارم نه قبلش رو دوست دارم نه بعدش رو

هر زمانی که دوست دارید به آن برگردید ، قطعا دوره ای بوده که مسئولیت زندگی کمتر بر دوش شما بوده.
سپاس از نظر شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد