ذلیل بود ، خودشم میدونست ، ولی از اول با چند تا اشتباه که تو زندگی مشترکش کرده بود و مهار زندگی افتاده بود دست زنش ، خیلی عذاب میکشید ولی چاره ای هم نداشت ، از یه چیز بدش میومد و نمیتونست تحملش کنه ، همه جا بهش میگفتن فلانی شوهرِ لیلا !
هر چی میگفت من اسم دارم ، بگین فلانی ، بازم میگفتن شوهر لیلا فلان کار را کرد ، ما رو شوهر لیلا میرسونه! شوهر لیلا یه ماشین خریده ! و ... دیگه خسته شده بود ، شاید چیزای دیگه آنقدر عذابش نمیداد که بجای اسمش بهش میگفتن شوهرِ لیلا !
آخرش تصمیمش را گرفت و از هم جدا شدند، یجورایی براش سخت بود ولی حس خوبی داشت که دیگه شوهر لیلا نبود !
یه روز با دوست مشترک سابقشون بود و دوستش دعوتش کرد که بره خونشون ، دوستش زنگ زد به زنش و گفت ، امشب مهمون داریم ، از اونور زنش پرسید کیه؟ گفت شوهرِ سابقِ لیلا ! (لبخند)
خنده ی زیاد
ممنون از حضورتون
چه نازک نارنجی!
کسی که به خاطر اینجور موضوعی جدا بشه حقشه
خوشمان آمد
اگه آشنای ما بود بعد جدا شدن منم همونجوری صداش میکردم
ممنون از همراهیتون
به این میگن انتقام سخت لیلا
بیچاره فلانی ! (لبخند)
ای واااای
دقیقا ! (لبخند)
حالا بیا و درستش کن.. اینجور که معلومه لیلا خانوم همراه همیشگیشه
چیکار داشتن اذیتش میکردن بنده خدا رو؟ خب اسم خودش رو میگفتن یه آقا هم میزاشتن اولش، الان داشت خوش و خرم زندگی میکرد..
لبخند