بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

از شروع تا پایان !

این چند خط را بخوانید و تصور کنید پایان یک داستان است :

کیوان با خشونت او را هل داد و گفت : برو و دیگه هرگز نمیخوام ببینمت ، همینجور که اشک از چشمهای شیوا جاری بود و میان هق هق گریه بهش گفت از اول میدونستم که مردِ این راه نبودی ، میدونستم یه روزی منو تنها میذاری !

***

تفسیر شما از این دوخط اینه که کیوان مردیِ که احساساتِ دختری را به بازی گرفته و بعد رهاش کرده؟ شاید خطوطِ قبل این داستان این باشه که کیوان بعد 6 ماه تازه متوجه شده که شیوا یه بار ازدواج کرده و یه بچه هم داره ! و تا حالا این موضوع را از او پنهان کرده بوده.ازدواج قبلی یا داشتن فرزند به خودی خود مسئله ای نیست ولی پنهان کردنِ این موضوع برای کسایی که با نیت ازدواج به هم نزدیک شده بودند ، مسئله هست !

***

از دیدِ من وقتی کسی مورد ضرب و جرح قرار میگیره ، خصوصا در روابط خانوادگی ، دیگران دیگه نمیپرسن چی شد؟ چرا به اینجا رسید و علت و انگیزه چی بود؟ چون ریشه مشکل دیده نمیشه و همه به نقطه نهایی ماجرا که درگیری فیزیکی میباشد نگاه میکنند ، و فرد مضروب هم منهای این قضیه که خودش تا چد در وقوع این ماجرا نقش داشته ، مظلوم دیده میشه و دیگران براش دل میسوزونن!

خیانت هم همینه ، قطعا مذموم و ناپسنده ولی مسئله اینه که اگر ریشه یابی نشه و علل و انگیزه پیدا نشه ، مشکلی حل نمیشه ، اینکه فرد خائن یکسره محکوم بشه و به هیچ قسمت دیگه ماجرا و چرایی رسیدن او به این نقطه پرداخته نشه ، قطعا چیزی عوض نمیشه ، در نهایت ممکنه احتیاطِ فردِ خائن بیشتر از گذشته بشه و بتونه خطای خودش را بیشتر پنهان کنه.

اینکه بگیم کسی مریضه و بیماری جنسی داره و میره خیانت میکنه هم ،  چیزی را حل نمیکنه ، آدم مریض ، علتی برای بیماریش وجود داره و ممکنه طرفِ دیگه ماجرا هم خودش در این مسئله نقش داشته باشه و حتی اگر اسم بیماری را هم بر روی آن بگذاریم میبایست بدنبال درمانی برای آن باشیم نه اینکه یکسره او را محکوم نماییم .

منظورم اینه خیانت یا درگیری فیزیکی ، یک پدیده آنی  و یک اتفاق در همان لحظه نیست ، یک رونده ، یه مسیره که با اتفاقاتی شروع میشه و به این موارد ختم میشه !

خوبه که همه داستان را بخوانیم ، از شروع تا پایان!

نظرات 2 + ارسال نظر
لیمو چهارشنبه 8 تیر 1401 ساعت 13:01

بنظر من هیییییچ دلیلی برای ضرب و جرح و قتل وجود نداره.
حتی بدترین اتفاق ها هم نباید به خشونت منجر بشه.
برای این مثال کسی که دروغ گفته گناهش نابخشودنیه حالا چه بزرگ و چه کوچیک و حتی اصطلاحا مصلحتی. مطمئنا اگر من باشم حتی بدون دعوا ازش جدا میشم چون فرد لیاقت عصبانیتم رو هم نداره اما این دلیلی نمیشه که بکشمش یا بزنمش!

یا به روحش زخم بزنم؟!
قطعا برخورد فیزیکی مذموم و ناپسنده و غیر قابل پذیرش با هر توجیهی ، منظورم از این نوشته این بود صرفا به پایان داستان توجه نشه ، چون اگر اینطور باشه باز هم تکرار خواهد شد !
سپاس از نظرتون

بارون یکشنبه 7 شهریور 1400 ساعت 16:39

اونقدر که ما آدمها در شکل گرفتن هر رفتار، هر اتفاق و پیشامد و حتی هر پدیده ای تأثیرگذاریم هیچ چیزی نمیتونه اونقدر موثر باشه.
و جالب اینجاست که اصلا هم نمی‌خوایم بپذیریم و مدام انکار میکنیم اونقدر که به یه باور تبدیل شده که ما هیچ کاره ایم، در حالی واقعا اینطور نیست، یه نفس کشیدن ساده می‌تونه جون یه آدم دیگه رو بگیره پس کلام و رفتار و چیزی که هستیم می‌تونه عامل خیلی چیزها باشه، مشکل اینه عادت کردیم همه چی رو از روی ظاهر ماجرا قضاوت کنیم.

سپاس از نظر و نگاه دیگه ای به موضوع پست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد