دیشب 5 شنبه که رسید ، گفت میدونی چی شد؟ گفتم چی؟ گفت تو کوچه بلاگر اینا که میومدم یه جا مرغ بریون گذاشته بودن چقدر بوش خوب بود ، چقدر خوشگل بود ، چقدر خوشمزه به نظر میرسید ، چقدر ... گفتم متوجه شدم ، مرغ بریون میخوای ؟ گفت نه باور کن، اصلا ، همینجور داشتم تعریف میکردم فقط ! گفتم همینجوری؟ آره؟ باشه ، این حجب و حیای تو کشته منو ! (لبخند)
هیچی دیگه یه مرغ داشتم تو فریزر، نصف شبی تو ماکروفر یخشو آب کردم ، فلفل سیاه و آبلیموی تازه و زغفرون و پیاز بهش زدم و تو ظرف دربسته خوابوندمش ، ساعت 10 و نیم صبح هم با 300 درجه گذاشتمش تو فر و جوجه گردون ، بعد 2 ساعت ، نتیجه :
اها خوب از اون لحاظ من فکر کردم چون روز پنجشنبه رو خیلی دوست دارین برای شخصی ک دوست دارین این لقبو گذاشتین
روز منم چهارشنبه اس چهارشنبه ی دوست داشتیم
سلام همسایه (چهارشنبه ای) ! (لبخند)
ولی من الان ب شدت گیج شدم
الان پنجشنبه خانومتون هستن
یا منظورتون روز پنجشبه اس؟
منظورم 5 شنبه هست ! شما روزی مخصوص به خودتون ندارید؟ چند شنبه ای هستید؟
واو داره این مرغ
خوشحالم که غذاشناس های ماهر هم در میان همنشین های محترم حضور دارند ! (لبخند)
مرغ زبون بسته..
آخی ، اولین بارِ یه مرغ بریون میبینید؟ یعنی مرغهایی که شما میخورید براشون مراسم میگیرید؟ موقع خوردنشون اشک میریزید و نوش جان میکنید؟ یعنی شما مرغهای زبون باز میخورید؟ امان از این زبون بازها !(لبخند)