بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

داستان های کوتاهِ آقای خوش باور :

وقتی با من قرار داره موبایلش سایلنته،میگه عقشم ،آخه روم نمیشه جلوت با بابا و مامانم حرف بزنم ،البته مدام چراغِ موبایلش روشن خاموش میشه ، یه بارم که یادش رفته بود سایلنت کنه ردِ تماس کرد ، تا این حد محجوب و خواستنیه،میمیرم برای این شرم و حیاش !

نظرات 3 + ارسال نظر
ناشناس سه‌شنبه 24 مرداد 1402 ساعت 08:27

آقای خوش باور خیلی غم تو دلت هست.
با گفتن همیشه خوبم غم هات از بین نمیرن فقط یه جایی به طرز وحشتناکی بروز پیدا می کنن.
قبل از اون زمان می تونی هروقت غمی وارد دلت شد بهش فکر کنی ،براش گریه و سوگواری کنی و بعد پشت سرش بذاری و تبدیل بشه به یه تجربه

باشه ناشناس گرامی...حتما به خوش باور میگم به پیشنهادتون فکر کنه...لبخند !

توسن چهارشنبه 28 دی 1401 ساعت 14:38

موضوع چیزِ دیگه ای بود ! (لبخند)
.
.
ن خیرشمممم

لبخند

توسن سه‌شنبه 27 دی 1401 ساعت 00:56

کسی ک جواب بابا مامانشو نده دو روز دیگ جواب اون طرفم نمیده وقتی براش عادی شد

موضوع چیزِ دیگه ای بود ! (لبخند)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد