بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

داستانک:

با عصبانیت و تندی زنگ زد بهم...کلی گله کرد ،گفت دیگه تمومه ، نمیتونم اینطوری ادامه بدم و از این حرفا ،با حوصله بهش گوش دادم...خالی که شد و منتظر جوابِ من به حرفاش بود...گفتم گشنته؟ هوس پیتزا کردی؟ بیام دنبالت؟ یه لحظه مکث کرد و بعد خندید و گفت خوب منو شناختی ! لبخند

نظرات 1 + ارسال نظر
منم جمعه 22 دی 1402 ساعت 18:17

یعنی از اینم دای رویایی هم پیدا میشه ؟ خدااااا توروخداااا یکیشو برای من نگه دار

لبخند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد