بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

کات !

طلاق گرفتید؟ جدا شدید؟ کات کردید؟ ولش کن دیگه !

پشت سرش برای چی بد میگی؟ تموم شده و رفته ، اصلا اون مقصر همه چیز ، دیگه بالاتر از اعدام که نداریم؟ جدایی مثل اعدام یه رابطه هست و ختمِ اونه ، از دیدِ من کسی که در پایانِ یه رابطه ول نمیکنه و یا تو فکر خودش یا نزدِ دیگران همش از اون رابطه و اینکه طرفِ دیگه مقصرِ این جدایی بوده حرف میزنه ، قطعا خودش را گناهکار میدونه ، میدونه که مقصر اصلی خودش بوده ، همش میخواد با عنوان کردن اینکه طرفِ دیگه اشکال داشته ، عذابِ وجدانِ خودش را کم کنه !

تا وقتی داری بهش فکر میکنی شاید جسمی ازش بریده باشی ، روحی هنوز درگیرشی و شاید شدیدتر از قبل !

شام سه شنبه شب بلاگر !

شام خوشمزه با شیر ، آب و یه پاستای خوشمزه ، این همه به خودت و زندگیت سخت گرفتی و مراقب همه چیز بودی که فلانی اینو نگه و اون یکی اونو نگه ! چی شد؟ یه ثانیه به لحظات خوشت اضافه شد؟ زندگیت خوب شد؟

شام امشب بلاگر

طنزکوتاه : اودافظ آرامش !

ساعت حدودای 10 شب بود ، پاهام رو روی میز جلوی کاناپه دراز کرده بودم و لیوان قهوه را بهم میزدم و تلویزیون نگاه میکردم ، همه چیز خوب بود ، زندگی داشت با آرامش میگذشت ، حس میکردم مشکلی نیست ، نمیدونم چرا هر وقت پیشِ خودم میگم مشکلی نیست ، زندگی با یه لبخند شیطانی میگه الان درستش میکنم !

صدای زنگ در آمد ، پیشِ خودم گفتم این موقع کیه؟ حتما اشتباه در زدند ،  به سختی از جای نرم و گرمم بلند شدم تا زنگ دوم را نزدند بگم که اشتباه زنگ زدید ، از توی دوربین نگاه کردم ، اخوی گرامی سرشو به دوربین نزدیک کرده بود و داشت میخندید ، توصیه میکنم وقتی پای دوربین های منازل هستید زیاد بهش نزدیک نشید ، تصویرتون بسیار وحشتناک میشه ! (یه چیزی شبیه عکس شناسنامه یا کارت ملیتون ) ، بدتر از اون سیل جمعیت را هم پشتش دیدم ، از خواهر و مادر گرفته تا خاله جان و آق دایی  و فرزندانِ قد و نیمقدشون ! از توی دوربین قابل شمارش نبودند ، همشیره گرامی هم فرزند 6 ماهشو به سمت دوربین میگرفت و میخواست با دایی محترم بای بای کنه ! اونم به بجای بای بای به سمت دوربین چنگ میزد!  با تصور هجوم این همه آدم و بهم زدنِ آرامشم  عرق کردم  ، اگر درو باز میکردم زندگی را در کارِ شیطانیش موفق کرده بودم ، در را هم باز نمیکردم اینا زنگ همسایه ها را میزدند ، دیگه آدم کس و کار خودش را میشناسه ! اینا آمده بودند که شبیخون بزنند ، یعنی چنگیز خان پیششون یه پیشی ملوس بود ! (لبخند)

خلاصه در کسری از ثانیه اون فکرِ طلایی سراغم آمد ، گوشی را برداشتم و با صدای گرفته و چند تا سرفه گفتم ، وای چه خوب کردید آمدید (باز هم یه سرفه و یه عطسه) ، گفتم الان اینا میگن من کرونا دارم و از همون دم در فرار میکنن ، ولی متاسفانه آق دایی زرنگتر از این حرفا بود و نقشه منو نقش برآب کرد ،  کارت تزریق واکسنش را با افتخار جلو دوربین گرفت ، دقت کردم هر دو دوز را هم زده بود ! بعد گفت همه واکسن زدیم، خیالت راحت ،  اگر کرونا هم داشته باشی نمیتونی فرار کنی ،اتفاقا اگه ازت بگیریم انگار دوز سوم را هم زدیم و هر هر خندید ،  دیدم نه ، مثل اینکه چاره ای نیست ، بالاخره در را باز کردم ، صدای آسانسور که داشت میرفت پایین را شنیدم ، چند لحظه به شمع هایی که برا خودم روشن کرده بودم نگاه کردم و اشک تو چشام جمع شد، اودافظ آرامش ، اودافظ لحظات خوش ...

وقتی نه میشنوید !

قبلا از این نوشته بودم که یه جاهایی لازمه "نه" بگیم و خوبه که این توان را داشته باشیم.

وقتی نه میشنویم چی؟ مثلا به کسی ابراز علاقه میکنید یا درخواستی از همسر دارید یا به هر عنوان جواب "نه " میشنویم ، عکس العمل شما از دید من میتونه نشانه قسمتی از شخصیتی از شما باشه  :

1- عصبی میشید و پرخاش میکنید؟ (پر استرس)

2- عصبی میشید و درون خودتون میریزید و چیزی نمیگید؟ (مضطرب)

3- ناراحت میشید و به روی خودتون نمیآرید و سعی میکنید لبخند بزنید ؟(احساساتی)

4- با آرامش میپذیرید و یه جورایی به حقِ انتخابِ طرف دیگه احترام میذارید؟(منطقی)

5- از قبل میدونستید که ممکنه جوابِ نه هم بشونید و براش برنامه داشتید و آماده بودید؟(آینده نگر)

6- اون لحظه چیزی نمیگید ولی به فکر انتقام در موقعیت متقابل میفتید (تو دلتون میگید نوبتِ منم میشه !)؟(بی رحم)

7- وارد بحث میشید و سعی میکنید جواب منفی او را به مثبت تغییر بدید؟ (سمج)

8- براتون اصلا اهمیتی نداره که نه بشنوید و تغییری نمیکنید؟ (افسرده)

9- سعی میکنید با واسطه قراردادن دیگران جواب را تغییر بدید؟ (تنبل)

10 - با مظلوم نمایی و تحریک احساساتِ طرفِ دیگه سعی میکنید تغییر ایجاد کنید؟ (سیاس)

ناهار 5 شنبه ای بلاگر ، اولین بار !

دیشب که 5 شنبه آمد یه ناهاری ازم خواست که اول باهاش شدیدا مخالفت کردم ولی بعدش خودم هم هوس کردم ، هوا داره خوب میشه ، دیگه از ظهر به بعد کولر میچسبه و صبح ها هوا خوبه ، این غذا هم با هوای خنک در ارتباطه !

خلاصه از صبح مشغول بودم و البته رفتم بیرون و یکم خرید هم کردم ، برنج کته را گذاشتم و خورشت هم داره جا میفته ، این غذا را هم با اردک درست میکنند و هم با مرغ ، من با مرغ درست کردم ولی یه بار هم با اردک درست میکنم و دستورشو میذارم :

رونمایی ناهار 5 شنبه بلاگر تا دقایقی دیگر !  ( هیجان همنشین های محترم را برمی انگیزم ! - لبخند)

این فیلم اونی نیست که فکر میکنید ، این مربوط به آینده هست !

ناهار 5 شنبه ظهر ، اول مهر 1400

***

پول داشتن معلوم نیست که ضامنِ یه زندگیِ خوب باشه ولی نداشتنش قطعا منجر یه زندگیِ بد خواهدشد!

***

دم بختها توجه کنید : اگر دیدی همش داره از عشق و عاشق بهت میگه ، بدون داره تو خواب حرف میزنه و رویا میبینه ، اگه دیدی از حساب و کتاب ، خونه خریدن ، ماشین خریدن و این حرفا باهات حرف میزنه و اون وسطا هم بهت میگه دوست دارم ، این خوبه ، بچسب بهش ! (لبخند)