بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی
بلاگر

بلاگر

تجربه های مردانه زندگی

تعادل در احتیاط

اینکه در روابطمون ، خصوصا رابطه های جدید احتیاط کنیم اصلا چیز بدی نیست ، فقط یک اما داره ، اینجا هم داریم تعادل را رعایت میکنیم یا نه؟

معمولا انسان با بالا رفتن سن محتاط میشود چون فکر میکند اگر اشتباهی بکند فرصت کمتری برای جبران آن دارد،  و کافی است یک تجربه تلخ در عدم احتیاط داشته باشد تا شروع به افراط در این زمینه نماید.

مثال میزنم ، خانمی با یک خانم دیگر آشنا شده و  این رابطه عمیق شده و به دوستان صمیمی تبدیل میشوند ، پس از مدتی متوجه میشود که آن دوست جدید ، مشکلاتی دارد و با توجه به این مدت آشنایی و صمیمیت، اطلاعاتی که نمیبایست او میدانسته را از حریم خصوصی شما دانسته و آنها را در نزد دیگران مطرح کرده ، شما بعد از این قضیه درها را بروی خود میبندید و اصولا اجازه نزدیک شدن هیچکس را به خود نمیدهید.

احتیاط زیاد باعث میشود که منزوی شوید و همه را از خود دور کنید.اینکه همه بد یا همه خوب هستند تا خلافش ثابت شود ، از دید من راه مناسبی نیست ، از دید من همه میتوانند نکات منفی و مثبت داشته باشند و میتوانیم با کمی زمان و بررسی بیشتر ، تشخیص دهیم ،کفه ترازوی مثبت آن شخص بیشتر است یا منفی او ، و بر این مبنا تصمیم به شروع یک رابطه بگیریم.هم احتیاط کنیم و هم درها را بر روی خود نبندیم.

داس و گندم

هنوز نرسیده بودم

هنوز خوشه هایم بارور نبود

هنوز بسوی خورشید قد نکشیده بودم

هنوز میخواستم در نسیم کشتزار بچرخم و برقصم !

دوستانم مترسکان مسخره و کلاغهای سیاه بودند

چون تو در کنارم نبودی !

تویی که بیش از هر چیز دست نوازشت را

مهرت را میخواستم

میخواستم نانی بشوم بر سفره زندگی !

زود مرا چید

داس خشم تو !!!

مشارکت باخت باخت !

با یکی خیلی خوب و خوش شدی و رفیق صمیمی ، میگه اگه سرمایه داری یه کار خوب سراغ دارم که با هم شریک شیم ، برادر یا خواهرت یه پیشنهاد کاری بهتون میده ، یکی از فامیل میگه بیا یه تولیدی با هم بزنیم ، خلاصه یه آشنا میگه بیا در یک موضوع با هم مشارکت کنیم.

توصیه میکنیم ، هر چقدر هم اعتماد داشتید ، هر چقدر نزدیک بودین و هر چقدر صمیمی ، به هیچ عنوان زیر بار این موضوع نرید.

مطمئن باشید آخرش درگیری و ناراحتی و مشاجره هست ، آخرش هر دو نفر میبازید و رابطه هم خراب میشود ، خصوصا روابطی که نمیشود قیدش را زد ، مثل خواهر و برادری !

یکی از دلایلش هم توقع داشتن از همدیگر است که بخاطر همون رابطه و نزدیکی که با هم دارید از هم متوقع شده و هر کس ادعا میکند یا از نظر کاری یا سرمایه وقت یا سهم بیشتری گذاشته و حق بالاتری  دارد. حالا اگر پیشنهاد دهنده خود شما باشید و سرمایه از دست برود ، تا آخر عمر از نگاه او فرار خواهید کرد !

حالا به هر دلیلی نمیدانم چطور ، شراکت با آشنا در اکثر موارد (90 درصد) به نتیجه خوبی ختم نمیشود و خودتان را گول نزنید ، احتمال اینکه جزو آن 10 درصد باشید بسیار کم است.حداقل با کسی شراکت کنید که وقتی موضوع به اختلاف هم کشید ، رابطه جوری باشد که اگر هم قطع شد ، مشکلی پیش نیاید.

البته یک استثنا وجود دارد ، پدر و مادر البته به شرط داشتن یک رابطه خوب و با محبت با ایشان ، با آنها شریک شوید ، چون اگر هم احساس کنند حقی ازشان پایمال میشود ، به شما خواهند بخشید .

پز عالی !

طبیعت انسان است که آنچه دارد را به رخ دیگران بکشد ، یا با حرف و یا جدیدا با اینستا و شبکه های دیگه اجتماعی !

از دید من این کار اجتناب ناپذیر و قسمتی از ذات بشر است . میپذیرم که این قضیه ممکن است باعث ناراحتی عده ای  بشود  و من به شخصه در حد توان از این کار دوری میکنم ولی این یک حس فطری و ذاتی است و جنگیدن با آن و سرکوب کردنش را هم نمیپسندم.

خانمها در این زمینه مسابقه را از آقایان برده اند وبا  انواع و  اقسام روشها نسبت به پز دادن و به رخ کشیدن هر چیز ، گاه موارد خنده دار  فعال هستند .فطری بودنش هم  از اینجا مشخص میشود که همه کودکان از زمانی که کمی بزرگ میشوند ، پز اسباب بازیها یا وسایلشان را بهم میدهند ، بدون استثناء !

از دید من این حس را همه ما داریم ، فقط میزان بروزآن کم و زیاد میباشد.

فکر میکنم جریان پز دادن بهم از زمان غار نشینی هم تا کنون ادامه داشته . (غار بزرگتر و شیکتر !)

 کسانی که شاید امکانات کمتری دارند از این پز دادن دیگران دل خوشی ندارند ، ولی اگر در کار ایشان هم دقت کنیم میبینیم که آنها هم برای دیگرانی که کمتر از خودشان دارند همین کار را میکنند !

خیلی ها پز دادن را بعنوان بار منفی افراد میشناسند ، از دید من آنها دارند با حس و فطرتشان حرکت میکنند و حداقل من را اصلا ناراحت نمیکنند.

اسمش زندگیست !

هر کس با توجه به شرایط زیست و فرهنگ و شخصیت و فطرتش درگیر مسائل روح خود میباشد. از دید من چیزی تحت عنوان انسان بی مسئله و مشکل وجود ندارد و نخواهد داشت، اصولا چیزی که تمام نمیشود و در طی گذر زمان ممکن است کم یا زیاد و یا از شکلی به شکل دیگر تغییر بیابد ، درگیری های روحی ما خواهد بود.

هزاران بیماری جسمی شناخته شده در میان ما هست ، ولی عقیده دارم به تعداد انسانهای روی زمین مشکلات روحی و روانی وجود دارد ، گذشته از بعضی موارد که نیاز به درمانهای دارویی و تحت نظر پزشک بودن را دارند ، بقیه ما هم از یک سری فشارهای روحی رنج میکشیم .

اینکه بدنبال این باشیم که تبدیل به یک انسان کاملا بی مسئله و مشکل  شویم ، خودش یک ایراد است !

پذیرفتن زندگی بعنوان اینکه یک راه پر از فراز و نشیب است و ما هم مانند دیگران گاه کمتر و گاه بیشتر درگیر مشکلاتش هستیم ، میتواند کمکی برای آرامش  و آمادگی ما برای به حداقل رساندن و گذر سهل و آسانتر از مشکلات باشد و باور دارم به اینکه ،  این مسئله که حل شد ، قطعا چالش دیگری در پیش رو خواهم داشت و در انتظار زمانی نخواهم بود که بدون هیچ ایراد و مسئله ای زندگی کنم ، این طرز فکر ، حداقل به من کمک کرده تا راحت تر با موضوع کنار بیایم .

اسمش را دیگر مشکلات روحی یا سختی های روزگار نمیگذارم ، اسمش زندگیست !

یک ساعت بی منطق !

آدمها برای همه چیز تو زندگی برنامه میذارن جوری که همیشگی هستند و هیچوقت به پایان فکر نمیکنند !

اگر بدانید 1 ساعت دیگه زندگی این دنیا را ترک میکنید ، فکر کردید برای آن1  ساعت چه برنامه ای داشته باشید؟

فکر میکنم همه دلخوشیمون این باشه که عزیزترین کسایی را که دوست داریم در کنارمون باشن ، اون یه ساعت پر احساس ترین لحظات زندگی میشه ، منطق به صفر میرسه و همه چیزو به احساس واگذار میکنی...تصور اینکه کنار دریا باشی یا توی یه کلبه وسط جنگل یا جایی که دوست داری ، دستی باشه که دستتو برای آخرین فشردن توی دستاش بگیره ، کسی که بتونی پر از احساس ، بدون ذره ای منطق بهش بگی دوست دارم!

از کجا مطمئن هستی ؟؟؟ شاید الان همون یه ساعت آخر باشه !

راستی آزمایی !

یکی از بستگان که سن بالایی هم دارند ، طبق عادت پس از بیان مطلبی برای اثبات ادعای خود میگویند : روزنامش هم هست ، برم بیارم؟ معمولا کسی نمیگه بیار و او به گفتن مطالب خود ادامه میدهد ، یکبار مطلبی گفتند که مطمئن بودم اشتباه میگویند ، وقتی آن جمله روزنامش هم هست ، برم بیارم ، را گفت ، من گفتم لطفا" بیارید ، همه جمع ساکت بودند ولی  بعضی ها هم جلوی خنده خود را نمیتوانستند بگیرند ، او حرف را عوض کرد و شروع به گفتن مطلبی دیگر کرد ، من هم اصرار نکردم که روزنامش را بیار ، ولی نگاه خطرناکی به من کردند !

شخصی را میخواهید برای یک عمر انتخاب کنید ، اگر گفت خانه دارم ، درخواست دیدن سندش را بکنید، چه اشکالی دارد؟ اگر حقیقت باشد او با افتخار آن را به شما نشان خواهد داد ، یا دختر خانمی ادعا کرد فلان مدرک تحصیلی را دارم ، پسر میتواند درخواست دیدن آن را بکند.یا کسی میگوید  آشپزی من حرف ندارد (مثل بلاگر !) ، خوب ازش بخواهید برایتان غذا درست کند ! 

یک سری مفاهیم را نمیشود به سادگی راستی ازمایی کرد ولی میتوان نشانه هایی از آن را در طی مدت آشنایی و رابطه دید ، شخصی ادعای مهربان بودن را دارد ، ببینید بصورت عملی طی مدتی که با او هستید در مقابل شما یا دیگران میتوانید مهربانیش را لمس کنید؟

در یک پست دیگر نوشته بودم ، سخت ترین و در عین حال آسان ترین کار دنیا حرف زدن است ، اگر پشت حرف ، فکر و اندیشه و تعهد و عمل باشد ، کار بسیار سختی است و اگر حرف زدن صرفا خارج کردن اصواتی از دهان باشد و پشتش خبری نباشد ، راحت ترین و بی هزینه ترین کار دنیاست.

مواظب باشید که کوتاه آمدن و خجالت کشیدن های امروز دردسرهای بزرگی برای فردای شما ایجاد نکند.

از دید من خودتان میتوانید به راحتی با رعایت ادب و احترام شخص مقابل خود را راستی آزمایی نمایید ، تنها کسانی از این مسئله ناراحت خواهند شد که راستی در کلام و عملشان  نباشد !

با سرمایه کم چه بکنیم؟

گذاشتن پول در بانک (در حال حاضر با 15 درصد سالانه ) گزینه جالبی نیست ، یعنی برای هر میلیون 12 هزار و پانصد تومان ماهانه به شما تعلق میگیرد.

با توجه به اعلام نرخ تورم رسمی ، قدرت خرید شما در سال دیگر کم خواهد شد و آن 15 درصد حتی نمیتواند ارزش واقعی پول شما را حفظ کند.ولی اگر قصد یا توان هیچگونه تجارتی ندارید میتوانید پولتان را سپرده بگذارید.

کارهای تولیدی گزینه های خوبی هستند ولی نیاز به سرمایه بالا دارند و شامل بحث ما نمیشوند.

کار در خانه هم معمولا بازدهی آنچنانی ندارد مگر اینکه مورد نیاز مردم باشد ، خیاطی  در خانه مورد خوبی محسوب میشوند.ولی درست کردن وسایل تزئینی در این موقعیت که مردم فقط سراغ احتیاج روزمره هستند زیاد جالب نیست.

به خانمها توصیه میکنم یه دوره آرایشگری ، خصوصا آرایش عروس در آموزشگاه های زیر نظر فنی و حرفه ای بگذرانند و پس از گرفتن مدرک در همین زمینه اقدام کنند .

بهترین شکل برای سرمایه کم ،  در شهر محل زندگی خود  سراغ عمده فروشان یک کالا (غذایی ، بهداشتی ، صنعتی ، قطعات کامپیوتر و ...) بروید و با خرید عمده و توزیع آن در سطح شهر به فروشندگان جزء آن محصول هم ارزش پولتان را حفظ کنید و هم تجارت کنید. (تاسیس شرکت پخش یا مشابه آن) توصیه میکنم سراغ مواردی بروید که تاریخ مصرف نداشته باشند ، مثل صنعتی و کامپیوتر .

چه زمانی ببخشید بگوییم ؟


از دید من هر زمان که متوجه شدیم اشتباه کردیم ، بدون تاخیر!

بهترین موقع درست در میانه بحث میباشد، حرف نادرستی گفتیم  یا قضاوت اشتباهی کردیم و یا تهمت ناروایی زدیم و متوجه شدیم اشتباه بوده و یا مدرک موثقی برایش نداشتیم  و صرفا حدس زدیم و از روی احساس کلمات نامربوطی را بزبان آوردیم.هر لحظه که از معذرت خواهی ما بگذرد ، مشکلات بیشتر خواهد شد ، طرف مقابل حس بسیار مطلوب و مثبتی میگیرد وقتی ببیند حتی در حین بحث شما به اشتباه خود پی بردید ،حق را پذیرفته و از اشتباه خود عذر خواستید.

 اینکه شما با گذشتن زمانی طولانی اعتراف به خطا بکنید و معذرت بخواهید ، باز هم خوب ولی کم اثرتر خواهد بود.


خواستن زیادی !


هر وقت حس کردی یکی را زیاده از حد میخوای و حاضری براش از همه چیز بگذری و  فداکاری کنی ، همونقدر هم رسیدن بهش یا بودن با او  برات سخت میشه ، چون  قطعا او شما را همانقدر نخواهد خواست !

بزرگترین دشمن آرزو !

آنچه دلت میخواد را سرکوب میکنی و نمیگی و بدنبالش نمیری ، گاهی اگردلیل واضحی برای نگفتنات ازت بخوان ، شایدبگی ، آرزوهای من دست نیافتنی است  !  فکر میکنی چند صد سال قراره زندگی کنی که اشتیاقت را نمیگی و برای محقق شدنشون تلاش نمیکنی ؟

از دید من ترس از نرسیدن ، بزرگترین دشمن آرزوهای انسانه.

از آنچه میخوای فرار نکن  و بدون تا به خواسته هات نرسی، آرامش نخواهی داشت و حسرت خور ابدی باقی میمونی ، حداقل تلاشتو در حد معقول بکن .

در آرزو زندگی کردن محض هم بی فایده است ، شاید یه روزی به این نتیجه برسی بهتر از هرگز نرسیدن به یه آرزوی خیلی بزرگ ،بدنبال آرزویی کوچکتر ولی دست یافتنی باشی .

دنیای بدون آرزو یعنی دنیای ناامیدی !

شب جمعه بی برنامه !

شب جمعه سوت و کوریه ، نه؟

یه دوره هفتگی با دوستای دوران تحصیل داشتیم که مدتهاست نشده بریم یا بیان.

شب جمعه حتما پیتزا فرآموش نمیشد ، از اونایی که قطرش به نیم متر هم میرسید.

دلمون تنگ دست دادن بهم شده و یه بغل و بوسی که تا سه تا نمیشد ،همو  رها نمیکردیم !

هوا هم داره حسابی گرم میشه و وقت سفر ، همه اپلیکیشنهای رزرو بلیط خالی ، همیشه این موقع سال داشتم دنبال هتل میگشتم و تریپ ادوایزور و بوکینگ را زیر و رو میکردم !

محدودیت ها کمتر شده ، ولی بعضی ها مثل من " خود محدودیت" داریم ، ولی احساس میکنم دیگران خسته شدند و کمتر از سابق رعایت میکنند.

امسال جاده چالوس و باغ لاله گچسر هم نشد برم ، رستورانها تعطیل  و جاده شلوغ بود.سمت اوشون فشم  و میگون هم همه جا تعطیل بود.

به کسایی که دنبال خریدن ویلا و یه مکان برای آخر هفته ها هستن یه توصیه دارم ، اینکار را نکنن ، وقتی یه جایی را میخری اولش خوبه و میری ، بعد یه مدت برات تکراری و خسته کننده میشه ، خودتو مجبور میکنی که تو تعطیلات حتما بری آنجا ، غیر مشکلات امنیت و حفاظت و نگهداری ازش ، دیگه تنهایی حوصله نمیکنی بری  ، هر بار مجبوری بزور هم که شده چند تا مهمون با خودت ببری و کلی ریخت و پاش و آخرش هم بهت دیگه خوش نمیگذره .وقتی جایی نداشته باشی هر بار میری یه جای متفاوت و بیشتر بهت خوش میگذره.

حالا با این شب جمعه ای که رو دستمون مونده چیکار کنیم؟

مزاحم یا مراحم ؟

یه سوال از دخترانی که همه اقایان را در خیابان مزاحم فرض میکنن ! آیا همه مزاحمن؟

خب یکی از مواردی که اقایون ممکنه از یه دختر خوشش بیاد و شاید ملاک مهمی براشون باشه ظاهر آن دختر است ، ممکن است نیت خوبی هم داشته باشه ، یکی شما را دیده و خوشش آمده ، چکار کنه که انگ مزاحمت روی او نچسبانید؟ تعقیبتون کنه خوبه ؟

از دید من آشنایی خیابانی زیاد مطلب جالبی نیست بنا به دلایل شخصی خودم ، فکر میکنم شروع و علت یک رابطه با ظاهر بوده و شما هیچ اطلاعی از فکر و روحیات یا حتی سلامت ذهن طرف ندارید. ولی اینجور هم نمیبینم که هر کس از دختری در خیابان خوشش آمد ، بشه مزاحم خیابانی !

در مواردی دیدم که پسری با قصد دادن شماره نزدیک شده و دختر هم احتمالا" رزمی کار بود! ،شماره دادن بهش شده یک جنگ تن به تن خیابانی ، خب شماره را بگیر و اگر نخواستی ارتباط هم داشته باشی ، چند متر آنطرف تر پاره کن و بریز دور !


با اینکه میدانم دخترها هم  زرنگ هستن و با یک نگاه از ظاهر و امکانات کسی که پیشنهادی بهشون میده مطلع میشن که او چه قصد و نیتی داره ، ولی اگر کسی محترمانه ازتون برای آشنایی بیشتر و با اطلاع خانواده ها پیشنهادی داد ،  شما هم برخورد مناسبی با او داشته باشید.

میتونین شماره را به پدر یا مادر خود بدهید و اتفاق آن روز را تعریف کنید. شاید آن شخص محترم مورد نظر مزاحم نباشد و یک خواستگار مراحم باشد !

آیا دچار نگرانی بی دلیل میشوید؟

بعضی روزها هست که بی جهت دچار دلشوره و نگرانی میشویم ،از دید من این مسئله میتواند 2 علت اصلی داشته باشد ، دلیل اول اتفاقاتی است که در ضمیر ناخودآگاه ما می افتد و در حالت عادی به آن دسترسی نداریم و آن را بی علت تصور میکنیم و علت دوم تغییرات هورمونی میباشد که در خانمها شدیدتر و ملموس تر است.

برای رهایی از این حالت چیزی را که تجربه کردم پیشنهاد میکنم ، به این فکر کنید که علت این نگرانی هر چه میخواهد باشد ، فرضا هم به علت اصلی آن پی بردم ، اگر راه چاره ای برایش وجود داشته باشد که انجام میدهم ، اگر ببینم که کنترل آن از دست من خارج است و توانی برای از میان برداشتن آن ندارم یا اصولا نمیدانم که چرا نگرانم ؟ رهایش میکنم و در اوج نگرانی به خاطرات و یا یک موضوع خنده دار فکر میکنم ! معمولا احساس نگرانی و دلشوره از بین میرود.اگر باز هم این احساس ادامه داشت یه چیز شیرین بخورید ، معمولا قند بالا در خون باعث نشاط میشود. نمیبینین افرادی که شیرینی زیاد میخورن همیشه خوشحالن؟ البته در حدی باشد که بعدا" دچار افسردگی اضافه وزن نشوید ! (لبخند)

بررسی نظر سنجی استقلال اقتصادی خانم ها

از 17 رای داده شده ، 76 درصد موافق (13 رای)، 6 درصد مخالف (1 رای) ، 6 درصد بعد ازدواج مخالف(1 رای) و حدود 12 درصد هم با تایید همسر موافق (2 رای) داشتند.

این نشان دهنده این است که اکثریت شرکت کنندگاه موافق استقلال اقتصادی خانم ها هستند .

تنها یک رای مخالف محض بود که آن رای را هم من دادم !

استقلال اصولا مفهوم زیبایی است و قطعا افرادی که به آن رای موافق دادند ، (مرد یا زن) با انگیزه حفظ عزت نفس و عدم وابستگی به شخص دیگری این نظر را دارند.

مخالفت من هم با استقلال اقتصادی خانمها دلایل خاص خودش را دارد که در صورت لزوم عنوان خواهد شد.

آن درصدی که بعد از ازدواج مخالف کار کردن خانمها میباشد ، به احتمال زیاد هم اکنون شاغل هستند و با توجه به علاقه ای که به کار در منزل دارند ، حس میکنند نمیتوانند هم در بیرون و هم در خانه مشغول باشند و از عهده تمامی مسئولیت ها بخوبی برآیند.

درصدی هم که با تایید همسر مایل به کار هستند ، از دید من تنش و درگیری با همسر در این زمینه را آنقدر مهم میدانند که حاضر نیستند آرامش زندگی را به هر بهانه و علتی بر هم بزنند.

با سپاس از رای دهندگان و مخاطبین محترم

روانشناسی کفش !

فکر کنید میخواهید یک کفش بخرید و فقط 2 انتخاب داشته باشید :

1- کفشی تنگ ولی زیبا

2- کفشی راحت با ظاهرمعمولی

کدام را انتخاب میکنید؟

کمی فکر کنید و خودتان را در موقعیت واقعی خرید کفش تصور کنید و سپس ادامه مطلب را بخوانید.


اگر زیبایی را انتخاب میکنید و فشار کفش را به پاهایتان تحمل میکنید ، خیلی احساساتی هستید و مطمئن باشید ظاهر آدمها برای شما مهمتر از باطن آنها میباشد. و اگر روزی بخاطر احساستان تحت فشار هم قرار بگیرید ، چون انتخاب خودتان بوده آن را تا جایی که توان داشته باشید تحمل خواهید کرد.


اگر کفش معمولی ولی راحت را انتخاب کنید ، تعادل شما در منطق و احساس مناسب میباشد یا در آینده خواهد شد ، فردی هستید که بخاطر دیگران زندگی نمیکنید و خودتان را بیشتر دوست دارید.

فرق خواهش و توقع!

راه اینکه متوجه بشیم توقع زیادی و بی جا داریم اینه که ، وقتی از شخص دیگری میخواهیم که لطفی در حق ما بکند و او میگوید نه ! آیا بعد از شنیدن این پاسخ با او دشمن میشویم؟ از او ناراحت میشویم؟ از ضرب المثل :گذر پوست به دباغخانه می افتد استفاده میکنیم؟کینه به دل میگیریم و منتظریم 10 سال دیگه او از ما چیزی بخواهد و ما هم بگوییم نه !

اگر جواب سوالهای بالا منفی است ، انسانی هستید معمولی ، نه پر توقع و در حقیقت شما صرفا یک درخواست یا خواهش را مطرح کردید، ولی اگر این کارها را میکنید ، زیاده از حد توقع دارید و میبایستی کنترلش کنید.

توضیح: این نوشته با در نظر گرفتن این مطلب میباشد که شخص مقابل در چه مناسبتی و موقعیتی نسبت به شما قرار دارد ، از یک پدر یا مادر توقع میرود زندگی مادی و معنوی فرزندش را تامین کند ، ولی از یه دوست حتی صمیمی ، توقع اینکه مبلغ بالایی به شما قرض دهد شاید زیاده از حد میباشد ، برای این موارد صرفا میتوانیدخواهش کنید که با شنیدن جواب منفی هم نباید به کسی بربخورد و کینه ای شکل بگیرد.

پنهانکاری یا خلافگویی ، کدام بدتر است؟

در انتقال مطالب به کسی که بنحوی حق او بوده که  از از آن موضوع مطلع باشد ، 2 حالت خطا داریم:

1- مطلبی را که بایستی بگیم را پنهان میکنم

2- واقعیت آن مطلب را نمیگوییم و خلاف واقع میگوییم .


وقتی مطلبی را پنهان میکنیم و نمیگوییم ، دلمان خوش است که خلافی نگفتیم و وجدانمان هم آسوده است !

از دید من پنهان کردن مطلبی که میبایستی گفته شود ، بسیار بدتر از خلافگویی میباشد، من راضی هستم به من خلاف بگویند ولی چیزی را از من پنهان نکنند.

شخص وقتی خلاف واقع میگوید ، شما فرصت این را دارید که از نحوه صحبت کردنش یا بررسی مطلبی که شنیدین به حقیقت ماجرا پی ببرید، ولی وقتی کل قضیه عنوان نمیشود ، ممکن است شما زمانی به آن پی ببرید که دیگر خیلی دیر شده باشد.

مثال میزنم ، مردی سرمایه زندگی خود و همسرش را در جایی سرمایه گذاری کرده و کوچکترین خبری به همسرش نداده (پنهان کاری) و او هم بخاطر اعتمادی که داشته پی گیر این قضیه نبوده ، بعد مدتی کل سرمایه از دست میرود و موضوع علنی میشود ، آن مرد اگر  ماجرا را پنهان نمیکرد یا حتی شاید اگر خلاف هم میگفت ، همسرش میتوانست به حرف او شک کند و سر از ماجرا دربیاورد ولی وقتی هیچ مطلبی گفته نشده ، کاری هم از دست همسر او بر نیامده و سرمایه هم از دست رفته .

طنز : خبر خوب !

همش که نمیشه خبرای بد بدیم به هم ، سعی کنید از خوبیای زندگی هم به هم خبر بدیم ، خبرای خوب ، اینقده خوبه که حد نداره !

اینم از حکایت خبرای خوب  آقای کارمند زاده :

- زنم وقتی منو میفرسته خرید ، دونه دونه میفرسته ، میگه برو تخم مرغ بگیر ، میگیرم میارم ، یادش میفته زردچوبه هم باید میگرفتم ، باز منو میفرسته خرید ،میدونین چی حدس میزنم؟  میدونم منو دوست داره و میخواد هی دور بشیم و دلتنگ هم  و هی بیایم همو ببینیم ، هی بریم هی بیایم ، کیف میکنم ، اینقده خوبه !

- رفته بودم سوپر ، دیدم قیمت یه بسته شیر که تا دیروز 4500 تومان بود ، شده 5500 تومان ، خوشحال شدم که 6 یا 7 هزار تومان نشده ، اگر گرونتر میشد که نمیشد بری گاو بخری بیاری تو آپارتمان 50 متری ، تازه کجا بذاریمش ، شاید تو حموم ! تازه من بلد نیستم شیر بدوشم که ، از این فکرم خندم گرفت و خدا رو شکر کردم ، به همه چی بخندی اینقده خوبه !

- داشتم از سر کار که میومدم ، دم در اتوبوس گفتن بدون ماسک  راه نمیدن ، گفتم از کجا بیارم ، یه اقایی  گفت : از ماسک فروشی و پشتش خندید و دیگران هم زدن زیر خنده ! اینکه آدما اینقده بدون چشم داشت بهم کمک میکنن و خوشرو هستن اینقده خوبه !

- سر کار بودم مسئول کارگزینیمون منو صدا کرد و گفت ، اسم شما را کامپیوتر ایراد میگیره ، پرسیدم چرا ، گفت ما تو سرفصل لیستهامون ، ستون "نام خانوادگی کارمند "داریم ، چون فامیل شما کارمند زاده است ، خطای تکرار میده ، نمیتونی فامیلتو عوض کنی؟ من گفتم نه ، به این فامیل افتخار میکنم ، گفت اخه هزینه تغییر برنامه نویسی از تغییر نام شما خیلی بیشتره ، کامپیوتر هنگ کرده ، یه حس غرور خاصی بهم دست داد که کامپیوتر اداره بخاطر من هنگ کرده ، من کیم و چه آدم مهمی هستم ؟، شخصیت خاص بودن اینقده خوبه !

- رفتم خونه ، خیلی خسته بودم ، پسر تپل مپلیم داشت توپ بازی میکرد و به من گفت بابا جون میای بازی ، گفتم نه پسر گلم خیلی خستم ، افتادم رو مبل که کمی نفسم جا بیاد ، یدفعه یه توپ محکم خورد تو کله ام ، دیدم پسرم با زن عزیزم دارن دوتایی میخندن ، با اینکه سرم درد گرفته بود ، منم شروع کردم باهاشون خندیدن ، تو خونه محیط گرم باشه و دوستانه ، اینقده خوبه !

- داشتم ظرفارو میشتم که نازی جون (همسر گلم) داد زد ، کاری جون (مخفف کارمند زاده، وقتی اینجوری صدام میکنه تو دلم یه جوری میشه، کیف میکنم) سبزی خوردن و تخم مرغ تو یخچال هست ، ما میریم خرید ، شام هم بیرون میخوریم ، ضمنا یادت باشه سبزی ها رو قبل خوردن بشوری ، وقت نکردم بشورمشون !!! ، میمیرم برای زنایی که رعایت بهداشت برای همسرشون براشون در اولویته ، زن بهداشتی اینقده خوبه !

- تلفن زنگ زد ، باجناق عزیزم بود ، گفت جمعه خونه هستین ، میخواهیم با بچه ها یه سر بهتون بزنیم ، شاید ناهار هم موندیم ، باجناقم 4 تا بچه داره که یکم شیطون هستن ، چشم نخوره خودشم هیکل توپی داره (منظورم شبیه توپ  گرد و قلمبه است !) ، از این خبر بهتر هم مگه داریم؟ با اینکه از خودم خوشم نمیاد که نهایتا سالی یه بار میتونیم بریم خونشون ،  ولی اون منو خیلی دوست داره ، حداقل ماهی یه بار با بچه ها میان خونه ما !  کی میگه باجناق فامیل نمیشه؟ خیلی هم خوب میشه ، رفت آمد با فامیل اینقده خوبه !

- تلویزیون گفت حقوق کارمندا قراره 19 یا 20 درصد بیشتر بشه، اینا خوب اخبار نمیگن ، آخه 19 یا 20 ؟ اون یه درصد برام خیلی مهمه ! ، ولی بازم  خبر خوبی بود ، البته نمیدونم چرا نازی جون هر ماه داره میگه خرجمون به 15 ماه هم نمیرسه ، بفرما ، اینم 20 درصد اضافه ، داشتم فکر میکردم با این 20 درصد چیکار میتونیم بکنیم ، یعنی میشه نازی جونو یه سفر خارجه ببرم ؟ یا یه ماشین خارجی بخرم ؟ یا یه خونه ویلایی ؟  خیالبافی گاهی اینقده خوبه !

توهین !

کنارش در ماشین نشستی ، راننده دیگری به جلوی ماشین او میپیچد ، او میگوید : مرتیکه بیش... ! (با عرض معذرت از خوانندگان گرامی)

او به کسی توهین کرده که شاید آن شخص حتی صدای او را هم نشنیده ،  ولی در حقیقت او به شما هم توهین کرده !

وقتی در کنار کسی هستید که رعایت کلام مناسب را در حق سوم شخص غایب نمینماید ، درصدی از آن توهین هم متعلق به شماست ، او وقتی عادت کند که رعایت شما را نکند و در حضور شما به دیگران توهین کند ، مطمئن باشید روزی در اوج عصبانیت  ، شروع به توهین مستقیم به خود شما هم میکند.

و متاسفانه روند کلام نامناسب و توهین به دیگران ، یک مسیر یک طرفه و صعودی میباشد ، در یک پست قدیمی به این موضوع اشاره کرده بودم که توهین و تنش مثل نردبانی است که فقط میشود از آن بالا رفت ، توصیه میکنم هیچگاه پای خود را روی پله اول نگذارید ، چون در جر و بحث بعدی قطعا به پله دوم خواهید رفت و اوضاع بدتر خواهد شد و پایین آمدن از آن نردبان یا بسیار سخت یا نشدنی میباشد.

اگر روزی کسی در حضور شما به شخصی که حتی خود شما هم دل خوشی ازش ندارید توهین و بددهانی کرد ، جلویش را بگیرید و خود را ناراحت نشان دهید ، نه بخاطر آن شخص که توهین متوجه اوست ، بخاطر خودتان !

اگر خاطری مانده !

خیلی از زن و مردها وقتی عصبانی هستند و از هم دلخور ، فقط آن لحظه را میبینند ، اصلا قبول ، به شما ظلمی شده ، حقی از شما پایمال شده ، مچ کسی را گرفتید ، خلافی شنیدید، مطلب نادرستی از دید شما مطرح شده یا عمل اشتباهی از او سرزده ، و بپذیریم در تمام مواردی که شمردم ، حق کامل هم با شما باشد.آیا نمیشه بخاطر گذشته ای که با او داشتی یه چیزایی را ندیده بگیری؟

آیا فقط امروز را با او زندگی کردید؟

آیا هرگز محبتی به شما نکرده؟

آیا وقتی بوده که به او فکر میکردی و سراسر وجودت عشق و هیجان میشد؟

آیا آغوش گرمش حتی برای یک بار هم که شده ، برای شما بهترین پناه و شانه هایش صبور خیسی اشکهای شما نبوده؟

آیا او نزدیکترین شخص به فرزندانت است؟

آیا جایی برای شما پا روی دلش نذاشته؟

آیا روزی بوده که حق با او بوده و شما اشتباه کردید یا در آینده ممکن است بکنید؟

آیا زمانی بوده که حق با او بوده و او شما را براحتی بخشیده؟

آیا تمام کارهای خوبی که در قبل کرده را فرآموش نکردید؟

آیا بخاطر آسایش و آرامش شما تا کنون سختی نکشیده؟

آیا نمیشه بخاطر روزهای خوب و محبت های قبلی او ، اشتباه اکنونش را ببخشید؟

اگر خاطری مانده ، او را ببخش !

مفاهیم مطلق ، زمان

حتی عشق و احساس هم میتونه برگرده و گاهی حتی بهتر و بدترش را بدست بیاریم ، پس عشق و دوست داشتن یه مفهوم نسبیه ،حتی بودن ما ، شاید وقتی حس میکنیم بیداریم ، داریم خواب زندگی کردن را میبینیم و دنیای واقعی ، اون دنیایی باشه که بهش خواب و رویا میگیم ! (خصوصا" آنهایی که از 24 ساعت شبانه روز 12-10 ساعت را در خواب هستند )

شاید تعداد خیلی کمی مفهوم مطلق داریم ، یکیش زمان هست.

شما چند ثانیه هست که در حال خواندن این مطلب هستید و هنگام شروع به خواندن در گذشته اکنون بسر میبردید ، بدون بحث و جدل میپذیرید که زمانی گذشته. پس زمان مفهومی مطلق، غیر قابل بحث و  جبران است و با هیج ثروتی هم نمیشه ثانیه ای از این مفهوم گرانبها را تهیه کنیم.

  البته ممکنه یه روزی دانش بشر به جایی برسه که  این مفهوم هم نسبی بشه !

کلا مفاهیم مطلق بسیار ارزشمندن ، چون جایگزین نمیشن و بهتر و بدتری براشون پیدا نمیشه.

مطلق دیگری وجود دارد که پایان این زندگی است و مرگ میدانیمش و برای ما بسیار مهم و خاص است .زمان هم  شاید به اندازه زندگی و مرگ ما مهم و با ارزش است ، فقط نمیدانم چرا به مفهوم زمان و گذر ثانیه ها بی توجهیم و گاهی بهای لازم را به آن نمیدهیم؟

ترین ها !

وقتی مشکلات سراغ آدم میاد ، همه فکر میکنن "ترین" های روی زمین هستند !
مظلومترین ، غمگین ترین، بی کس ترین و...

اینجور نیست ، وارد زندگی هر کی بشی مشکلات خودشو داره و حتی نمیشه گفت چه کسی  در این زمینه " ترین" هست.

باور دارم زندگی شامل نقاط سخت و نرم هست و شاید اصولا اگر سختی نبود ، درک درستی از لحظات نرم و لذتبخش زندگیمون نداشتیم.

اینکه منتظر این باشیم همیشه همه چیز باب میل ما باشه و هیچ مشکلی تو زندگی نباشه ، انتظار اشتباهیه و اگر با آمدن سختی ها بهم بریزیم و ضعف نشون بدیم ، بدونین که روزگار دست آدمهای ضعیف را نمیگره ، بلکه آنها را پس میزنه.

باور داشته باشید "ترین" تر از شما بسیارن !

ورزش ، رژیم و عشق !

ورزش ، رژیم و عشق  را به آرامی و با تعادل شروع کنید !

اگر شدید و با افراط همراه باشند ، قطعا در همان ابتدای  راه ، رهایشان خواهید کرد.

بلاگر منطقی !

داشتم پست قدیمی اختلاف سن را میخواندم در نظرها متوجه شدم که کاربران عزیز در پاسخ نوشته من گفتند که من زیاده از حد منطقی هستم ، این در بعضی پستهای دیگه هم تکرار شده و شاید در کل من اینجور به نظر میرسم ، البته این تصور خودم نیست و از یک طرف آدمها اونی هستند که دیده میشوند نه کسی که خودشون تصور میکنند.

به یک نتیجه رسیدم !

من زیادی منطقی نیستم ،به احساس باور دارم و بدون آن زندگی را اصلا قشنگ نمیبینم ، شاید مخاطبین و همنشین های محترم مجازی  زیادی احساساتی باشن ! و شخصی که به تعادل بین منطق و احساس رسیده را صرفا" منطقی میبینند.

کسی که از 100 درصد مسائل زندگی ، 80 درصد را به احساس واگذار کرده ، دیدن شخصی که 50 درصد احساس داره را بدون احساس و منطقی خواهند دید.

طنز : دعوای زن و شوهر مهندس کامپیوتر !

زن: این چه وضع خرجی دادنه؟انگار 1 گیگ شارژ میکنی ، انتظار داری  1 ماه اینترنت آنلیمیتد داشته باشم !

مرد : میگم باید یکم رو برنامه نویسی فروشگاه اینترنتیت کار کنم ، کلا داغونه !

زن: لازم نکرده ، عینهو ویندوز XP میمونه خودش ، از من اشکال میگیره !

مرد: عجب ، اون اوایل میگفتی امکانات و تکمیل بودنم مثل ویندوز دهه !

زن : آن موقع هنوز سی پی یوت مثل الان کهنه نشده بود !

مرد: خجالت بکش ، این حرفتو کنترل زد میگیرم  ، یه کاری نکن از زندگیم دلیتت کنم !

زن: بکن ، مگه من فایروالم که جلوتو بگیرم ، برو هر کاری خواستی بکن!

مرد : باشه مواظب باش ،  رکومندت میکنم که منو تحریک نکنی ، برم سراغ یه سیستم جدید !

زن: ببین داری چی میگی (چند قطره اشک) ، از اول هم من ساده لوح بودم ، اگه یه آنتی ویروس درست حسابی داشتم ، زنت نمیشدم!

مرد: حالا اشک نریز ، شبیه ایموجی گریه شدی ، خوب خودت دکمه استارتو زدی!

زن: آخه به تو هم میگن مرد ، عوض اینکه سیستم را ارتقا بدی ، میگی میخوام یه جدیدشو بگیرم؟

مرد: حالا ناراحت نشو ، بیا اصلا یه ری استارت کنیم و از اول شروع کنیم !

زن : من که حرفی ندارم ، دیر وقته ، چطوره بریم به اسلیپ؟!

مرد: موافقم عشق من ، کلا باید کش  و هیستوری خاطرات بد و پاک کنیم !

زن: باشه عزیزم ، پس لطفا آن چراغ را شات داون کن !